نامه اى از امام علی(علیه السلام ) به طلحه و زبير با عمران بن حصين خزاعى

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

نامه شماره : 54
و من كتاب له ع إ لى طَلْحَةَ وَ اءلزُّبَيرِ، (مَعَ عِمْرانَ بْنِ اءلْحُصَيْنِ اءلْخُزاعِىٍَّّ)، ذَكَرَهُ اءَبُو جَعْفَرٍ اءلا سْكافِىٍُّّ فِي كِتابِ اءلْمَقاماتِ فِي مَناقِبِ اءَمِيرِ اءل اءلْمُؤ مِنِينَ عَلَيهِ اءلسَّلامُ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ كَتَمْتُمَا اءَنِّي لَمْ اءُرِدِ النَّاسَ حَتَّى اءَرَادُونِي ، وَ لَمْ اءُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي ، وَ إِنَّكُمَا مِمَّنْ اءَرَادَنِي وَ بَايَعَنِي ، وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانٍ غاصِبٍ وَ لاَ لِعَرَضٍ حَاضِرٍ، فَإِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي طَائِعَيْنِ فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِيبٍ وَ إِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي كَارِهَيْنِ فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِي عَلَيْكُمَا السَّبِيلَ بِإِظْهَارِكُمَا الطَّاعَةَ وَ إِسْرَارِكُمَا الْمَعْصِيَةَ؛ وَ لَعَمْرِي مَا كُنْتُمَا بِاءَحَقِّ الْمُهَاجِرِينَ بِالتَّقِيَّةِ وَ الْكِتْمَانِ، وَ إِنَّ دَفْعَكُمَا هَذَا الْاءَمْرَ مِنْ قَبْلِ اءَنْ تَدْخُلاَ فِيهِ كَانَ اءَوْسَعَ عَلَيْكُمَا مِنْ خُرُوجِكُمَا مِنْهُ بَعْدَ إِقْرَارِكُمَا بِهِ.
وَ قَدْ زَعَمْتُمَا اءَنِّي قَتَلْتُ عُثْمَانَ، فَبَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي وَ عَنْكُمَا مِنْ اءَهْلِ الْمَدِينَةِ، ثُمَّ يُلْزَمُ كُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ، فَارْجِعَا اءَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَاءْيِكُمَا، فَإِنَّ الْآنَ اءَعْظَمَ اءَمْرِكُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ اءَنْ يَجْتَمِعَ الْعَارُ وَالنَّارُ، وَالسَّلاَمُ
نامه اى از آن حضرت (ع ) به طلحه و زبير با عمران بن حصين خزاعى . آن را ابو جعفر اسكافى در كتاب مقامات در مناقب اميرالمؤ منين (ع ) آورده است :
اما بعد. شما نيك مى دانيد، هر چند كتمان مى كنيد، كه من آهنگ مردم نكردم تا آنها آهنگ من كردند. من از آنها بيعت نخواستم تا آنها با من بيعت كردند.شما دو تن از كسانى بوديد كه به سوى من آمديد و به من دست بيعت داديد.بيعت كردن مردم با من ، بدان سبب نبود كه مرا قدرتى است غالب يا مالى است مهيا.اگر شما از روى رضا با من بيعت كرده ايد از اين بيعت شكنى باز گرديد و بر فور توبه كنيد و اگر به اكراه بيعت كرده ايد، به سبب تظاهر به طاعت و در دل نهان داشتن معصيت ، راه بازخواست خود را بر من گشاده داشته ايد. به جان خودم سوگند، كه شما از ديگر مهاجران به تقيه و كتمان سزاوارتر نبوده ايد. نپذيرفتن بيعت من ، پيش از آنكه داخل در بيعت شويد، براى شما آسانتر بود از بيعت كردن و خارج شدن از آن .
پنداريد كه من عثمان را كشته ام . ميان من و شما از اهل مدينه ، كسانى هستند كه نه با من هستند و نه با شما. اينان قضاوت كنند تا هر كس هر اندازه در اين امر دخالت داشته بر گردنش آيد و از عهده آن برآيد. اى دو مرد سالخورده ، از اين راءى و نظر كه داريد، بازگرديد كه اگر امروز چنين كنيد، تنها عار گريبانگير شماست و اگر داورى به قيامت واگذاريد، هم عار است و هم نار. والسلام .