عايشه آنقدر كه به حضرت خديجه عليهاالسلام حسادت مىورزيد به هيچ زنى نمىورزيد. آنچنان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه در حلم و بردبارى الگوى همه است به غضب آورد و شكى نيست كه غضب آن حضرت غضب خدا است. بهتر است كه روايات وارده را از زبان خود عايشه بشنويم:
«عن عايشة قالت: ما غرت على امرأة للنبى صلى الله عليه و آله وسلم ما غرت على خديجة...».
عبارت فوق در چند روايت نقل شده است. حال به دنباله چند حديث كه با آن عبارت شروع مىشود توجه كنيد:
1 - «... هلكت قبل أن يتزوجنى لما كنت اسمعه يذكرها وأمره اللّه أن يبشرها ببيت من قصب وإن كان ليذبح الشاة فيهدى في خلائلها منها ما يسعهن».
2 - «... من كثرة ذكر رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم إياها قالت وتزوجنى بعدها بثلاث سنين وأمره ربه عزوجل أو جبريل أن يبشرها ببيت من قصب».
3 - «... وما رأيتها ولكن كان النبى صلى الله عليه و آله وسلم يكثر ذكرها وربما ذبح الشاة ثمّ يقطعها أعضاء ثمّ يبعثها في صدائق
خديجة فربما قلت له كأنه لم يكن في الدنيا امرأة إلاّ خديجة. فيقول أنها كانت وكانت وكان لى منها ولد».
«عن عايشة قالت: إستأذنت هاله بنت خويلد أخت خديجة على رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم فعرف استئذان خديجة فارتاح لذلك فقال اللهم هالة قالت فغرت فقلت ما تذكر من عجوز من عجائز قريش حمراء الشدقين هلكت في الدهر قد أبدلك اللّه خيرا منها».
«... فأغضبته يوما فقلت خديجة! فقال رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم إنى قد رزقت حبّها»(1).
خلاصه ترجمه روايات فوق چنين است:
عايشه مىگويد كه من آنقدر نسبت به خديجه حسادت مىورزيدم به هيچ يك از زنهاى پيامبر نمى ورزيدم (معلوم مىشود كه حسادت او نسبت به بقيه همسران آن حضرت هم بود اما نسبت به خديجة بيشتر بود!). سپس علت آن را در سه روايت -كه از صحيح بخارى نقل كرديم- چنين بيان مىكند:
1 - از بس رسول خدا صلى الله عليه و آله وآله از او ياد مىكرد او قبل از ازدواج پيامبر با من، از دنيا رفت و خداوند به حضرتش دستور داد كه به خديجه بشارت دهد به منزلى از لؤلؤ. آن حضرت گوسفند مىكشت و آن را به دوستانش هديه مىكرد آنقدر كه آنان را كافى باشد.
2 - به خاطر اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله وآله زياد از او ياد مىكرد. او سه سال بعد از وفات خديجه با من ازدواج كرد و خداوند يا جبرئيل به او دستور دادند كه خديجه را به منزلى از لؤلؤ مژده دهد.
3 - من او را نديدم ولكن پيامبر زياد از او ياد مىكرد و گوسفند مىكشت و آن را تكه تكه مىكرد و به دوستان خديجه مىداد گاهى به او مىگفتم: گويا در دنيا زنى غير از خديجه نبود! حضرت مىگفت: در تعريف او هر چه بگوئيم او چنان بود و از او برايم فرزند بود.
عايشه مىگويد: روزى هاله - خواهر خديجه - اجازه خواست. پيامبر صلى الله عليه و آله وآله به ياد خديجه افتاد و از آمدن او شاد شد و گفت: «خدايا! هاله دختر خويلد» من حسادتم گل كرد و گفتم: چقدر از او ياد مىكنى! او پيرزنى بود از پيران قريش كه (از پيرى) دندان در دهان نداشت. هلاك شد و خدا بهتر از او را به تو داد.
دنباله روايت فوق در صحيحين نيامده (علت آن بر اهل فن پوشيده نيست!) ولى مسند احمد بقيه آن را چنين نقل كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله وآله در جواب عايشه كه گفت: قد أبدلك اللّه چنين فرمود: «ما أبدلنى اللّه عزوجل خيرا" منها. قد آمنت بى إذ كفر بى الناس الناس وصدقتنى إذ كذبنى الناس وواستنى بما لها إذ حرمنى الناس ورزقنى اللّه عزوجل ولدها إذ حرمنى أولاد النساء». (ج 9 ص 429، ح 24918) يعنى خداوند بهتر از او را نصيبم نكرد. آنگاه كه مردم مرا قبول نداشتند، او به من ايمان آورد و آنگاه كه ديگران مرا تكذيب مىنمودند او تصديقم كرد و آنگاه كه ديگران مرا محروم كرده بودند او به مالش مرا يارى كرد و خداوند چنين روزى فرمود كه از او صاحب فرزندانى شوم.
- پاورقی -
(1) روايات مزبور را در كتابهاى زير بجوئيد:
الف - صحيح بخارى، ج 5، ص 47 و 48، باب تزويج النبى صلىاللهعليهوآلهوسلم خديجة وفضلها.
ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 9 - 1888، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 78 - 74.
ج - سنن ترمذي، ج 4، ص 324، كتاب البر والصلة، باب 70، ح 2017.
د - سنن إبن ماجة، ج 1، ص 643، كتاب النكاح، باب 56، ح 1997.
ج - نسبت به حضرت خديجه عليهاالسلام
(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)