نصّ و اجتهاد به قلم صدرالدين شرف الدين

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

نصّ و اجتهاد به قلم صدرالدين شرف الدين (1)
من اين كتاب را در مراحلى كه نضج مى گرفت وتكامل مى يافت و اوقاتى كه در آن تجديد نظر به عمل مى آمد، دنبال كرده ام . هرگاه به حضور مؤ لّف فقيد مى رسيدم مى ديدم درباره آن به فكر فرو رفته است . به دقت پيرامون موضوعات آن مى انديشد، و آن را براى املاء به كاتبش ، مهيا مى سازد.
پدرم سعى داشت سخنش جامع شروط صحّت و زيبايى و روشن باشد. مى ديدم مدارك ومنابع را در اطراف خود جمع كرده است . بعضى از آنها را گشوده و برخى ديگر را به صورت چسبانده و با ديدگانى كه بسختى مى ديد و حتّى چشم راستش بى نور بود، مطالعه مى كند! سپس به فكر فرو مى رود و در اطراف آنچه خوانده بود مدتى مى انديشد، به طورى كه اگر با وى سخن مى گفتند، نمى شنيد و اگر مى شنيد اعتنا نمى كرد!
او با همه پيرى و كِبَر سن ، واجد عقل و همّتى جوان بود. سن زياد، او را از تحقيق و بررسى ، ناتوان نمى ساخت ، مسؤ وليتهاى عمومى كه به عهده داشت ، مانع ورود وى به ميدان فكر و انديشه و تعمّق پيرامون مسائل علمى نبود. چنانكه گويى براى اين كار ساخته شده است و تنها بايد در اين باره فكر كند.
او در اواخر عمر، همانطور كه در ميان انبوه كتابها نشسته بود، به كار مردم و مشكلات آنها رسيدگى مى كرد . آنهم طبق معمول ، با گشاده رويى و دقت و ملاحظه . همين كه از رسيدگى به كار مراجعان ، فراغت مى يافت ، به مطالعه و تأ ليف باز مى گشت و از همانجا كه متوقف مانده بود، ادامه مى داد. بسيار اتفاق مى افتاد كه بى موقع او را از كارش باز مى داشتند، ولى حافظه و هوش او چنان بود كه مطلب و كار را فراموش ‍ نمى كرد.
پدرم - رحمة اللّه عليه - اصرار زياد داشت كه مرا براى آماده ساختن كتابهايش ، راهنمايى كند تا در كارش بصيرت پيدا كنم . روزى فرمود: ((اين جلد نزديك به اتمام است . فرزند! مقدمه اين كتاب ، به قلم تو خواهد بود. بايد با نيّت پاك و فكر روشن آن را بنويسى ؛ چون ممكن است اگر ديگران بنويسند چنان كه بايد از عهده برنيايند و به مقاصد من كه حفظ وحدت امّت اسلام و پيوند دلهاى مسلمين است ، پى نبرند)).
پس از آن نيز چندين بار درباره نگارش مقدّمه مزبور، همين سخن را تكرار فرمود. و من هم خود را آماده كرده بودم كه امر او را امتثال كنم . خلاصه آن را شفاهاً به عرضش رساندم و رضايتش را جلب كردم به طورى كه آنچه گفتم اعجابش را برانگيخت ، ولى بعد سانحه فقدان او پيش آمد؛ سانحه اى كه سراسر لبنان را در غم و اندوه فرو برد و در اخلاق و اقتصاد و سياست كشور اثرى بجاى گذاشت كه تاريخ اين مرز و بوم كمتر به ياد دارد
آرى ، فقدان او در موقعى كه به زعماى امثال او و رهبران واقعى مردم ، سخت احساس نياز مى شد، خسارت جبران ناپذيرى به وجود آورد. زعمايى كه هدف آمال بودند. و دلهاى مردم در ايّام اضطراب و پريشانى ، به سوى آنها متوجه بود.
سه سال بعد، ديدم كتاب ((النصّ والاجتهاد)) با مقدمه پر ارج علاّمه سيّد محمد تقى حكيم منتشر شده است ؛ مقدمه جامعى كه با ((نيت پاك و فكر روشن همراه بود))، يعنى آنچه را كه پدرم مى خواست .
استاد حكيم ، درباره مدار علمى و مجراى اسلامى كتاب ، با روشن بينى و نورانيت خاصّى و ژرف نگرى كافى ، بحث و تحقيق نموده و حقّ مطلب را ادا كرده است .
استاد حكيم ، درباره ((نصّ)) و ((اجتهاد)) - كه دو اصطلاح فقه اسلامى است - با ديد علم اصول ، تحقيق لازم نموده است . و توضيح داده كه اين دو اصطلاح ، پايه هايى براى نقل واستنباط احكامى شرعى هستند.
((نصّ)) يعنى ادلّه شرعى از كتاب و سنّت ، پايه اى است اساسى كه در بيان احكام و قضايا و وقايع داريم ، خواه عقد و پيمان باشد، يا امور عبادى يا اجتماعى يا اقتصادى و يا غير اينها كه نمى بايد از آن تجاوز كرد.
((اجتهاد)) يعنى در مواردى كه نصّ ساكت است يا اجمال يا اطلاق دارد يا نصّى نيست ، بايد بر اساس قواعد مسلّمه اظهارنظر كرد. اين اجتهاد نيز هنگامى عملى است كه همه ادوات و وسايل علمى در نظر گرفته شود و در طول نصّ باشد. و اگر در عرض نصّ باشد و مقابل آن انجام گيرد، بدعت و خروج از قاعده خواهد بود.
اين همان معنايى است كه موضوع اين كتاب را تشكيل مى دهد. و مؤ لّف عاليقدر در اثناى تتبّع وسيع خود، موارد آن را احصاء نموده است . مواردى كه گروهى از صحابه و تابعين ، در مقابل نصّ صريح ، اجتهاد نمودند؛ يعنى از ((نص )) روى برتافتند و به رأ ى و ((اجتهاد)) خود عمل كردند...))!
ممكن است گفته شود، بحث از موضوعاتى كه زمان آنها گذشته است ، چه فايده اى دارد؟ آيا تكرار آنها گذشته ها را به ياد نمى آورد. و باعث بگومگوها نمى شود؟
مى گوييم : اين سؤ ال مثل اين است كه بگوييم : چه فايده اى بر اهتمام ما به فقه واصول مترتب است ؟! استحكام مبناى اجتهاد و ضبط موارد استخدام آن فى نفسه يك كار فكرى و داراى ارزش بسيارى است . اين كار موجب مى شود كه اجتهاد با بدعت و كج فكرى مشتبه نگردد.
اهميت اين بحث منحصر به محدوده تاريخى آن نيست كه بگوييم زمان آن گذشته است و نبايد آن را بار ديگر تكرار كنيم ، بلكه اهميت آن را در روش علم و عمل مى دانيم كه هر دو با نظام اسلامى مرتبط مى باشد؛ نظامى كه بحمداللّه همچنان پايدار است .
ادامه اين بحثها ما را بر آن مى دارد كه در فضاى بازى ، راه بهتر را براى شناخت بيشتر دين خود بيابيم . و دست از تعصّب جاهلانه برداريم ، تا از اين راه امتى واحد باشيم و با ديد منصفانه به قضايا بنگريم .

__________________________________________________________________

1- تلخيص و ترجمه از مقدمه مفصل مرحوم ((صدرالدين شرف الدين )) فرزند مؤ لّف مرحوم صدرالدين شرف الدين فرزند ارشد مؤ لّف ، يكى از نويسندگان مشهور لبنان بود. پس از مرگ پدر سفرى به قم آمد و من او را در حضور مرحوم آيت اللّه بروجردى ديدم كه سخت مورد تفقّد آن مرد بزرگ علم و دين واقع شد . مرحوم آيت اللّه بروجردى در آن جلسه خصوصى ، مرحوم شرف الدين و فرزندش را به بهترين تعبير، ستود. و مؤ لّف عاليقدر اين كتاب را يكى از مفاخر بزرگ عالم اسلام و تشيّع دانست و فرمود: قدرت بيان و نثر شيواى مرحوم شرف الدين ومتانت و قوّه استدلال آن مرحوم ، بى نظير بود. سپس از اين فرزندش كه مقدّمه اى بر يكى از كتابهاى پدر نوشته بود، قدردانى و تمجيد زياد فرمود (مترجم ).