پيراستگى از آلودگى

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

- كجا مى رويد؟
- به عيادت .
- عيادت چه كسى ؟
- عبدالله ! شنيده ايم چند روزى است كه به شدت بيمار است . اگر تو هم دوست دارى ، بيا، خوشحال مى شود.
سه نفرى به سمت خانه ى مريض به راه افتاديم . در طول مسير بازار تا خانه ى او، دوستم گفت :
- مى گويند روحيه اش را باخته . اميدى هم به زنده ماندنش نيست !
وقتى بر بالين مريض حاضر شديم ، ابتدا به ديدن من ، هاشم و امام جواد عليه السلام خوشحال شد، اما بعد گريه كرد. با همان حالت گفت :
- دوستان ! دارم مى ميرم . حلالم كنيد. به قدرى از مردن مى ترسم كه حد و حسابى ندارد. چه كنم ؟! گفتم :
- خدا نكند، دشمنانت بميرند! اين چه حرفى است ؟!
هاشم گفت :
- زبانت را گاز بگير مرد! چرا مثل بچه ها حرف مى زنى ؟ مطمئنم كه خوب مى شوى !
امام جواد كه تا آن لحظه ساكت بود، او را دلدارى داد و گفت :
- بنده ى خدا! ترس تو به خاطر اين است كه نمى دانى مرگ چيست !
- وقتى فكرش را مى كنم ديوانه مى شوم . خيلى مى ترسم .
- ببين برادر! اگر به خاطر چرك و كثافت بدنت ، در معرض بيمارى قرار بگيرى و بدانى كه حمام و شست وشو، آلودگى را از بين مى برد، به حمام مى روى يا از آن فرار مى كنى ؟
- البته كه دوست دارم كثيفى هاى بدنم را بشويم .
- مردن هم براى مؤ من ، درست مثل حمام است . مردن آخرين ايستگاه پيراستگى و مرحله ى نهايى شست و شو، از آلودگى گناهان است . اگر به سمت مرگ مى روى ، بدان كه غم و اندوه هايت پايان مى يابد. پس نترس و خود را ناراحت نكن ! با حرف هاى آرام بخش امام ، چهره اش تغيير كرد. ديگر از اضطراب چند دقيقه پيش خبرى نبود و حالت چشم هايش خبر از آرامش مى داد.
به خاطر اين كه مزاحم او و خانواده اش نشويم ، برخاستيم و خداحافظى كرديم . فرداى آن روز با خبر شديم كه عبدالله از دنيا رفته است .(22)

- پاورقی -

 22 - معانى الاخبار، ص 290.