خيانت

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

از يادآورى جريان پرسش و پاسخ ((يحى بن اكثم )) در مجلس ماءمون و اين كه هيچ يك از افراد به جز امام جواد، نتوانسته بود جواب مسائل شرعى را بدهند، شديدا ناراحت بود. مى ديد هر روز بيش از پيش بر محبوبيّت امام افزوده مى شود و آبروى خلفاى عباسى روز به روز بيش تر مى رود! كينه ى ديرينه زمانى بيش تر شد كه دزدى را دستگير كردند و براى قطع دست او عالِم نمايان در بارى همه نظريات اشتباه دادند، اما امام با آيات قرآن و دستور خدا، راه درست مجازات شرعى را بيان كرد.
اكنون كه معتصم بر تخت سلطنت تكيه زده بود، فكر انتقام را در سرش ‍ مى پروراند. وقتى به گذشته ها مى انديشيد و به ياد مى آورد محمد بن على - امام جواد - چندين بار آنان را رسوا كرده ، انگيزه ى انتقام در ذهنش تقويت مى شد. از اين رو به سراغ دختر برادرش رفت .
او نقطه ى ضعف ((امّ فضل )) را مى دانست و فهميده بود دل خوشى از شوهرش ندارد و گرفتار احساسات زنانه بوده ، به همسر ديگر امام حسادت مى ورزد.((ام فضل )) را مناسب ترين راه براى عملى كردن نقشه ى شومش ‍ مى ديد.
با جعفر، برادر امّ فضل نقشه اش را در ميان گذاشت و او را هم براى كشتن امام تحريك كرد. سه نفرى - معتصم ، جعفر و امّ فضل - فكرهاى شان را روى هم ريختند.
امّ فضل زير چشمى به دانه هاى انگورى كه به مرور كم مى شد، نگاه مى كرد و نفس نفس مى زد. مى دانست چه خيانتى در حق شوهرش مى كند. پس از كم شدن نوزده حبه ى انگور، وقتى به ياد آورد كه بيوه خواهد شد، فريادى زد و به گريه افتاد.
امام به امّ فضل - همسر بى وفايش - نگاه كرد و متوجه عمل خائنانه ى او شد. فرمود:
- زن ! مى دانى چه كردى ؟
امّ فضل فقط گريه مى كرد و حرفى براى گفتن نداشت . حضرت دوباره فرمود:
- به خدا قسم ! خدا تو را به مرضى مبتلا خواهد ساخت كه هيچ راه درمانى براى آن پيدا نمى كنى ؛ حتى از بازگو كردن دردت نيز شرم خواهى كرد.
دو روز بعد انگور مسموم اثر خود را گذاشته و امام در غربت به شهادت رسيد.(25)

- پاورقی -

 25 - بحار الانوار، ج 50،ص 17.