داشتن روح تعبد و بندگى خداوند

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

انسان براى رسيدن به كمال لايق خود، چاره اى جز اين ندارد كه تسليم قانون الهى باشد. اين قانون مجموعه كاملى است كه با برنامه هاى حياتبخش خود، تمام زواياى زندگى انسان را روشن مى نمايد، زيرا قانونگذار آن ، هر چه بر اساس مصلحت مردم است ، همچون طبيب معالج ، راههاى صلاح و فساد، خير و شر را تعيين فرموده است .
آيين الهى هرگز تغيير نمى كند، و زايل نمى شود و پيوسته تا دنيا باقى است ، در جهان پايدار است . بنده واقعى (خدا) و ديندار حقيقى كسى است كه از تمام اوامر الهى بى چون و چرا اطاعت نمايد، آنها را صميمانه به كار ببندد و از نواهيش بى قيد و شرط اجتناب كند و تمام سعيش اين باشد كه در اين آزمون فايق شود، زيرا او تنها ضامن سعادت و نيكبختى را چيزى جز بندگى حق نمى داند.
متاءسفانه در بين برخى از كسانى كه به غرور علمى دچارند و مى خواهند تمام امور را با معيارهاى ناقص عقلى خود بجويند، اين رويه حاكم است كه هرگاه به حكمت و فلسفه بعضى از امور معنوى پى نبرند، از قبول آن سر باز مى زنند و به پيروى از مقررات الهى تن در نمى دهند. با آنكه اسلام احترام شايسته اى نسبت به عقل قائل شده ، تا جايى كه آنرا يكى از مبانى دينى و از ادله اربعه به شمار آورده ،(1) و به مسلمانان چنين حقى را داده است كه درباره فلسفه احكام به نقد و بررسى بپردازند، ولى با اين وصف درك بسيارى از حقايق الهى از قلمرو عقل كاملا خارج است و آدمى تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات ناقص خود در هر عصر و زمانى مى تواند فلسفه و اسرار احكام الهى را دريابد، ولى به همه آنها دست نخواهد يافت زيرا علم آدمى محدود و عمق و وسعت دستورات الهى نامحدود است .
((دكتر الكسيس كارل )) مى گويد:
عقل نمى تواند به ما نيروى زيستن بر طبق طبيعت اشياء بدهد. فقط به روشن كردن راه قناعت مى كند، و هرگز ما را به جلو نمى راند، ما بر موانعى كه در پيش داريم ، فايق نخواهيم شد مگر آنكه از عمق روح ما موجى از عواطف سر بيرون كشد.))(2)
همچنين مى افزايد:
((در نظر ما غربى ها جناب عقل را درگه ، بالاتر از عشق است ، در غرب علم مى درخشد، در صورتى كه مذهب به خاموشى مى گرايد، ما همچنان در توسعه و تقويت قدرت مغزى خود مى كوشيم ، اما كوششهاى معنوى روح مانند احساس اخلاقى ، احساس جمال و بخصوص احساس خداشناسى ، باز ايستاده است )).(3)
((يوسوئه )) مى گويد:
((علم ما را تنها بر طبيعت مسلط و پيروز مى گرداند، و فقط ايمان است كه ما را بر خويشتن تسلط مى بخشد، اين خلاء ايمان است كه آدميان را اين چنين بى بند و بار كرده است به طورى كه مانند درندگان در كوچه و بازار دنبال طعمه جنسى خود مى گردند و هر چه در اين كار بيشتر موفق مى شوند، بر آز و نياز آنان افزوده مى شود)).(4)
اين معنى جاى هيچگونه ترديدى نيست كه دانشمندان علوم تجربى ، حق بزرگى به گردن مردم دارند ولى اين حقيقت را هيچگاه نبايد از نظر دور داشت كه هر چيزى براى خود ميزان سنجش مخصوص دارد، مسائل هر علمى مقياس مخصوص به خود دارد كه بايد به واسطه آن سنجيده شود، هيچگاه نمى شود گرما و سرما را با متر اندازه گرفت و يا حجم اجسام را با هواسنج معين نمود. بديهى است مقدسات مذهبى و مبادى اخلاقى و يا به طور كلى معنويات از دايره علوم تجربى بيرون است و علوم طبيعى نمى تواند درباره اصالت و عدم اصالت آن اظهار نظر نمايد.
((دكتر مارتين لوتركنيگ ، رهبر سياهان آمريكا)) مى گويد:
((هرگز بين دين و دانش اختلافى وجود ندارد. جهانهاى اين دو از هم متمايز و راههاى آنها از هم جدا است . دانش مى جويد و دين تفسير مى كند. دانش ‍ به آدمى معلوماتى مى دهد كه قدرت است و دين به انسان حكمتى مى بخشد كه كنترل است ، دانش معمولا به كردار مى پردازد و دين به آثار، دانش و دين رقيب نيستند بلكه مكمل يكديگر مى باشند، دانش از نابودى دين در كارهاى نامعقول و ناصواب توده مردم جلوگيرى مى كند و متقابلا دين مانع است كه دانش در لجن زار پيش پا افتاده ماديات و انكار اصول اخلاقى فرو برود)).(5)
انسان منصف بايد هميشه در امورى كه در آن فكرش به جايى نمى رسد، از تسريع و عجله و نتيجه گيرى و داورى منفى خوددارى كند.
پشه كى داند كه اين باغ از كى است           در بهاران زاد و مرگش در دى است
اساس بندگى حق تعالى ، آن است كه آدمى در طريق پرستش ، پيوسته تسليم بى چون و چراى آفريدگار خود شود و تمام سعى او مصرف انجام تكاليف شرعيه و جلب رضاى حق تعالى گردد. مسلما چنين كسى به اين حقيقت پى برده است كه اين امور براى تقرب به خدا و حصول ملكه تقوا و صفاى نفس و تزكيه و اتصاف به اسماء و صفات الهى وضع شده است و صلاحيت محكمه عقل در اينگونه امور محدود بوده و عدم تشخيص ‍ برخى از مسائل اعتقادى دليل بر بطلان موضوع نيست .
((بايد بپذيريم كه آنچه فيلسوفان و متفكران اجتماعى به نام ايدئولوژى بافته اند، گمراهى و سرگشتى است ، براى انسان از نظر ايدئولوژى يك راه بيشتر وجود ندارد و آن ايدئولوژى از طريق وحى است . اگر ايدئولوژى از طريق وحى را نپذيريم ، بايد بپذيريم كه انسان فاقد ايدئولوژى است )).(6)
((شيخ ابوعلى سينا)) نابغه زمان و نادره دوران ، براى كسانى كه مى خواهند همه مسائل را با عقل خود بسنجند تا به مرحله باور رسند، مى گويد:
((پاره اى از خصوصيات معاد، از جمله امورى است كه عقل ما به آن راه ندارد، ولى از آنجا كه گزارشگر صادق ، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آن خبر داده است ، ما آنرا مى پذيريم و باور مى كنيم )).(7)
متاءسفانه گروهى تنها به عقل اصالت مى دهند و ديگر امور را قبول ندارند، اين گروه فقط مى خواهند از راه عقل و تجربه ، همه چيز را دريابند و با پاى چوبين بى تمكين به قله رفيع سعادت صعود كنند و از آنجا افق عظيم حيات انسانى را تماشا كنند، در حالى كه عقل قدرتش محدود است و در بسيارى از موارد نمى تواند از انسان دستگيرى كند و او را به طى طريق صحيح رهنمون سازد.
عن الرضا (عليه السلام ) قال : ((انما امتحن الله عزوجل الناس بطاعته لما عقلوه وما لم يعقلوه ايجابا للحجة وقطعا للشبهة ، اعلم ان راءس طاعة الله سبحانه التسليم لما عقلناه وما لم نعقله )).(8)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
((همانا خداوند مردم را به اطاعت و فرمانبردارى خود آزمايش مى كند، خواه ماده آزمايش براى آنان قابل تعقل باشد، خواه نباشد و هدف آزمايش ‍ اين است كه حجت خداوند بر مردم الزام آور باشد و جاى شبهه در اطاعت و عدم اطاعت او باقى نماند. بر اين اساس بدان كه سرآمد تمام شرايط اطاعت و فرمانبردارى از خداوند اين است كه ما تسليم بدون قيد و شرط خدا باشيم ، چه در امورى كه عقل ، آنها را درك مى كند و چه امورى كه عقل ما به عمق آنها راه ندارد و حقيقت آنرا درك نمى نمايد)).

________________________________________________________________

1- راه وصول و استنباط احكام اسلام عبارتند از: قرآن ، سنت ، اجماع ، عقل .
2- راه و رسم زندگى ، ص 113.
3- نيايش ، ص 57.
4- تاريخ علم (شبلى نعمان )، ص 215.
5- نداى سياه ، ص 9.
6- وحى و نبوت ، ص 63.
7- شفا، فصل معاد (منه ما هو منقول فى الشريعة ، ولا سبيل الى اثباته الا من طريق الشريعة وتصديق خبر النبى ...)
8- بحارالانوار، جلد 17، ص 209.