شعر : شاه سر فراز

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

یا حسین گفتیم و می گوییم باز
یا حسین بر ما گشا اسرار و راز
فاش گو ای نازدانه     کیستی
آدمی یا حور کاینسان  زیستی
عقل در تفسیر تو وامانده است
حور در تمثیل  تو جامانده است     
عاشقان در خوان عشقت ریزه خوار  
سالکان در   پای تختت بی قرار  
یا حسین خورشید مغرور از فروغ    
شد پشیمان تا بدیدت از دروغ
مهرو مه نزد جمالت آب شد
انجم از تابندگی بی تاب شد
کربلا یت  ماه تابان در فلک
مهبط و ماوای هر جن و ملک
کعبه کوی تو شاه سر فراز
دل رباید در زمین و در فراز
حاجیان کعبه ات افرشته اند
از تمام سن و جنس و رشته اند
حور دائم در مسیر کربلاست
 زائر کوی تو سلطان بلاست
انبیا پیوسته در تعظیم تو
 کودکان مکتب تعلیم تو   
انبیا و پرنیان و جن و حور
جمله دائم در طوافند و عبور
فوج فوج از آسمان تا کربلا
سبقتی جانانه دارند از ولا
شور عشقت رهنمای شورها
شور در فریاد هان صور ها             
چرخ گردون گوئیا در کربلا
کرد منزل چند روزی بی ریا
صور اسرافیل بود آن حادثه
نسخه ای جاوید بود آن کارثه
کربلا با نام تو آوازه یافت
رو به سوی عرشیان دروازه یافت
 کربلا را شور همواره بپاست
 زانکه مظلومیت زهرا بجاست
کربلا شهریست بس نام آشنا
در میان عاشقان و انبیا
کربلا یک حادثه  تنها نبود
 راس نیزه مهر سان سرها نبود
کربلا مستجمع اضداد بود
کین و مهر و عاطفت همزاد بود
یک طرف فریاد مظلومان  بپا
 سوی دیگر کینه می برد قفا
یک طرف فریاد و آه ناله ها
سوی دیگر هل هل و طبالها
کربلا یعنی به هنگام دعا     
دستها باید زتن گردد جدا
کودکی را گاه گریه بر پدر
بر نهند او را به دامن نقل سر
کربلا یعنی که تل زینبی
اوج مظلومیت آل نبی
کربلا یعنی به هنگام نماز
سینه گردد تیر دشمن را نیاز
کربلا یعنی که طفل بی زبان
خشک گردد لب دهد با تیر جان
آه و واویلا از این ظلم و ستم
الامان از این همه حرمان و غم
کربلا  تعلیم گاه سرمدیست
کربلا معیار عشق و بندگیست
کربلا یک خط نور از آسمان
تا خیام زینب و مولایمان
هر که دارد میل سیر این مسیر
مبدایی جز ایندو خیمه گو مگیر
کربلا میقات هر دلداده است
از زمین تا آسمان یک جاده است
هر که جز این راه پوید غافل است
ترک واجب کرده غرق نافل است
کربلا شد ترجمان عشق و شور
معنی گل واژه الله نور
کربلا منظومه ای رخشنده است
خور این منظومه بس بخشنده است
زینب و عباس می بارند نور
گرچه در منظومه اما همچو خور
پرتو افشانند در عرش و زمین
مظهر عشقند در هر حال و حین
تل زینب جایگاه عرشیان
ذروه ای بی انتها تا آسمان
لشگر شیطان همه مبهوت ماند
زانهمه عزت چو زینب خطبه خواند
خطبتی با صولتی همچون علی
شیر یزدان بهر امت او ولی
صبر باید تا که زینب را شناخت
صد وفا باید چو بو فاضل بتاخت
کربلا یک حادثه تنها نبود
جنگ هفتاد دو با صدها نبود
کربلا آیینه بودست  و نماد
کربلا را خود خدا بر پا  نهاد     
مظهر ایمان به دشت کربلا
در تقابل بود با قوم دغا
گشت زان مظلوم و عطشان او شهید
بود دشمن مر ورا شمر و یزید
کیست در نسبت  شود همپای او
کیست در عزت شود همتای او
گر علی مولای مظلومان به چاه
درد دل می گفت و می آورد آه
پور او عطشان ذبیح چاه شد
هر دو مقتول سبیل الله شد
آسمان از شدت غم تار شد
جای باران ابر را خون بار شد
چهره ها در آسمان و در زمین
غم گرفتند از غبار ظلم و کین
لب نبود عطشان بسی در کربلا
آب هم بی تاب لب بود از قضا  
لب نگو تفتیده چون یک بادیه
آب در بند عدو چون هاویه
آب در سرداب شد سیراب شد
پای  تندیس وفا  سیماب شد
در طواف آمد به گرد قبر شه
تا ابد شد شافی و مصباح ره
ما سوی در آسمان و در زمین
غم گرفتند ار غبار ظلم و کین
پور زهرا  در زمین     کربلا
محشری بر پا نمود از   ابتلا
آنچه   دیدند   اولیا  و  انبیا
از بلاها و  مصائب     درولا
سبط ختم الانبیا یک جا چشید
ز آدم وخاتم کسی چون او ندید
زان سبب کرب بلا پاینده  است
تا ابد عاشور او   تابنده  است
كربلا يك حجت رخشنده است
كربلا همواره حي  زنده است
هر كجا ظلم است آنجا كربلاست
يك طرف مولا و سويي اشقياست
چشم حق بين بايد اين هنگامه ديد
خوشه ايمان در اين غمخانه چيد
كربلا تكرار هر آنات ماست
حجت و برهان و هم آيات ماست
سينه بايد چاك و اين مردانه كرد
در پي مولا نه شاني خاله كرد
در روايات آمده جان كلام
زائر كويش بود عرشي مقام

ارادتمند ملتمس
نظافت