بررسی دیدگاه وهابیان درباره توسل سلف به پیامبر پس از حیات

(زمان خواندن: 18 - 36 دقیقه)

 چکیده
یکی از اقسام توسل مجاز، توسل به پیامبر پس از حیات او است. وهابیون معتقدند توسل به پیامبر پس از حیات آن حضرت حرام و بدعت است. آنها می‌گویند هیچ یک از سلف پس از وفات پیامبر، به ایشان متوسل نشده‌اند. آنها عمل نکردن سلف به این قسم از توسل را دلیل بر عدم جواز دانسته‌اند؛ در حالی‌که روایات موجود در منابع اهل‌سنت بیانگر توسل سلف به پیامبر پس از حیات است. این دسته از روایات بطلان این سخن را آشکار می‌سازد.
کلیدواژگان: سلف، توسل، جاه پیامبر، عایشه.
مقدمه
از صدر اسلام تا قرن هفتم هیچ یک از علما بر حرمت یا شرک بودن توسل به پیامبر پس از حیات ایشان فتوا نداده‌اند، بلکه سلف، علما و عموم مردم همواره پس از حیات پیامبر به ایشان توسل می‌جستند. در قرن هفتم ابن‌تیمیه سخنان جدیدی در باب توسل از جمله درباره توسل به پیامبر مطرح کرد که در اعصار گذشته سابقه نداشت. ابن‌تيميه معتقد بود فقط با دو شرط مي‌توان به پيامبر توسل جست: 1. پیامبر زنده باشد؛ 2. دعای پیامبر وسيله قرار داده شود.
اما سایر اقسام توسل که این دو شرط را ندارند، همگی نامشروع هستند.
بر این اساس سه قسم زیر، بدعت و نامشروع‌اند:
1. قسم دادن خداوند به ذات پیامبر؛[1]
2. توسل به ذات پیامبر، اعم از اینکه در حال حیات باشد یا پس از حیات، در کنار قبر پیامبر باشد یا خیر؛[2]
3. توسل به دعای پیامبر پس از حیات.[3]
ابن‌تيميه معتقد است که يکي از دلایل نامشروع بودن این دسته از توسل‌ها، عمل نکردن سلف است.
او این دلیل را به گونه‌هاي مختلفي بیان کرده است. گاهی می‌گوید توسل به ذات پیامبر، در حضور یا غیبت پیامبر و یا پس از حیات پیامبر، نزد صحابه و تابعین از شهرت برخوردار نیست[4] و گاهی می‌گوید صحابه پس از وفات پیامبر به وسیله ایشان از خداوند درخواست باران نکرده‌اند[5] و گاه از نبود حتی یک روایت از سلف درباره توسل به دعا، شفاعت و استغفار انبیا[6] و اموات صالح در کنار قبورشان خبر می‌دهد.[7]
علمای وهابی همچون ابن‌تیمیه از متروک بودن این گونه از توسل‌ها در میان سلف به عنوان دلیلی بر صحت سخن خویش بهره برده‌اند. برای نمونه سخنان برخی از آنها ذکر می¬شود.
محمد بن‌صالح العثیمین توسل به جاه پیامبر،[8] ذات پیامبر[9] و توسل به دعای پیامبر پس از حیات را نامشروع و بدعت و شرک دانسته است. او می‌گوید چون توسل به ذات در میان صحابه شهرت نداشته، این امر بدعت است. هیچ یک از صحابه در سختی و شدت به پیامبر پناه نمی‌بردند و از او درخواست دعا نمی‌کردند.[10]
جالب آنکه صالح بن‌عبدالعزیز آل‌شیخ مدعی اجماع و اتفاق نظر اهالی قرون مفضله بر عدم جواز هر گونه توسل به اموات شده است.[11]
بنابراین طبق ادعای علمای وهابی سلف پس از وفات پیامبر به ایشان متوسل نشده‌اند. یکی از دلایل آنان در این زمینه، عمل نکردن سلف است؛ حال آنکه روایات موجود در منابع اهل‌سنت کذب این ادعا را روشن می‌سازد. این دسته از روایات بیانگر توسل سلف به پیامبر پس از حیات و مشروعیت این قسم از توسل نزد سلف است.
سلف کیست؟
سلف در لغت به معنای سبقت، تقدم و گذشته است[12] و اصطلاحاً به اصحاب، تابعین و تابعینِ تابعین سلف گفته می‌شود. در برخی از تعاریف، ائمه مذاهب اربعه به طور خاص ذکر شده‌اند. در برخی آثار، تلاش هایی برای تعیین محدوده زمانی حیات سلف دیده می¬شود. آنان با استناد به روایت خیر القرون[13] گفته¬اند سلف از حیث دوره زمانی بر مسلمین سه قرنِ صدر اسلام اطلاق می¬شود،[14] اما مقصود از سلف، در این مقاله، مسلمانان سه قرن نخست اسلام است.
سلفیون[15] معتقدند که سلف، پس از انبیا و رسل، بهترین طایفه¬ای هستند که در زمین زندگی کرده است. سلف به مقاصد شریعت آگاهی بیشتری دارند و باید فهمِ ما از کتاب و سنت بر اساس فهم سلف باشد و فرقه های اسلامی برای فهم کتاب و سنت راهی جز این ندارند که به سوی فهم سلف بروند[16]و کسانی که برای دریافتِ صحیح از سنت به فهم سلف مراجعه نمی‌کنند، از سنت حقیقی بی‌بهره‌اند.[17]
توسّل در لغت
کلمه توسل مصدر و بر وزن تفعل است و به معنای وسیله قرار دادن است. راغب اصفهانی معتقد است رغبت جزئی از معنای توسل است، بدین معنا که توسل درخواست رسیدن به مقصود، از روی رغبت و میل درونی است.[18]
فعل توسل با دو حرف اضافۀ (حرف جرّ) «بـ» و «الى» متعدی می‌شود. آنچـه پس از حـرف «بـ» می‌آید، واسطـۀ تـوسل است و آنچه پس از حرف «الى» جای می‌گیرد، درخواست‌شونده است.[19]
لغت شناسان، وسیله را به معنای ما یتقرب به (ابزار قرب) گرفته‌اند.
توسّل در اصطلاح
توسل در اصطلاح شرعی به معنای به‌کارگیری وسیله‌ای برای نزدیک شدن به خداست.[20] در آیه 35 سور مائده به توسل و به کار گرفتن وسیله برای قرب به خداوند امر شده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ).
معنای اصطلاحی توسل نسبت به معنای لغوی، مصادیق کمتری دارد. سبب این تفاوت، ضوابط و ویژگی‌هایی است که شرع در انتخاب وسیله و مقصد لحاظ کرده است. بر اساس معنای اصطلاحی توسل، شخص توسل کننده برای دریافت خواسته‌اش از خداوند وسیله‌ای برمی‌گزیند. بدون تردید چنین وسیله¬ای باید محبوب، مقرب و مرضی خداوند باشد. شناخت چنین وسیله‌ای از راه دلیل شرعی ممکن است.
دیدگاه وهابیت در مسئله توسل
وهابیان کتاب‌های فراوانی در باب توسل نوشته‌اند که خلاصه‌ای از عقاید و آرای ایشان در این باب خواهد آمد.
توسل دو گونه است: مشروع و ممنوع.
از نگاه وهابیان هرگاه با وسیله‌ای که در کتاب یا سنت از آن یاد شده توسل شود، توسل مشروع خواهد بود، اما اگر با وسیله‌ای که کتاب و سنت از آن یاد نکرده است، به خداوند تقرب جوید، توسلش ممنوع و غیر مشروع خواهد بود. بر این اساس وهابیان ملاک مشروعیت توسل را در ذکر وسیله در کتاب و سنت دانسته‌اند.
نویسندگان وهابی موارد متعددی را برای توسل مشروع ذکر کرده‌اند[21] که عبارت‌انداز:
1. توسل به اسمای خداوند؛ 2. توسل به صفات خداوند؛ 3. توسل به افعال خداوند؛ 4. توسل به ایمان به خداوند؛ 5. توسل به حال داعی؛ 6. توسل به دعای پیامبر در حال حیات؛ 7. توسل به دعای شخص صالح زنده؛ 8. توسل به عمل صالح.
برای توسل ممنوع نیز مواردی را ذکر کرده‌اند که نام می‌بریم:
1. توسل به ذات مخلوق حی برای قرب به خدا؛ 2. توسل به ذات میت برای قرب به خدا؛ 3. توسل به جاه مخلوق برای قرب به خدا؛ 4.توسل به حق مخلوق برای قرب به خدا؛ 5. توسل به دعای پیامبر پس از حیات؛ 6. توسل به دعای شخص صالح میت.[22]
دلایل توسل سلف به پیامبر پس از حیات
دلیل اول: حدیث عثمان بن‌حنیف
طبرانی در کتاب المعجم الکبیر از عثمان بن‌حنیف نقل می‌کند مردی به جهت خواسته‌ای که داشت، مکرر نزد عثمان، خلیفه سوم، می‌رفت، اما عثمان به او توجهی نداشت، تا اینکه با عثمان بن‌حنیف ملاقات کرد و خواسته‌اش را با او در میان گذاشت. عثمان بن‌حنیف به او گفت وضو بگیر و به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار، سپس این دعا را بخوان:
اللهم إني أسألک وأتوجه إليک بنبينا محمد(صلى الله عليه وسلم) نبي الرحمه، يا محمد إني أتوجه بک إلى ربي فتقضي لي حاجتي.[23]
سپس خواسته‌ات را بگو. مرد رفت و همین کار را کرد، آن‌گاه به سوی خانه عثمان رفت. دربان بيرون آمد و دست او را گرفت و نزد عثمان بن‌عفان برد. عثمان او را احترام کرد و خواسته اش را بر آورد. سپس عثمان گفت من همین حالا به یاد خواسته تو افتادم و هرگاه خواسته‌اي داشتی، نزد ما بيا.
آن‌گاه مرد نزد عثمان بن‌حنیف رفت و از او تشکر کرد. عثمان بن‌حنیف گفت این سفارش از من نبود. روزی خدمت رسول خدا بودم، مرد نابینایی نزد ایشان آمد و از پیامبر خواست برای بازگشت بینایی‌اش دعا کند. پیامبر همین دستور را به او دادند. مرد نابینا پس از عمل به اين دستور، در حالی‌که چشمانش می‌دید، به ما ملحق شد.
تبیین استدلال
1. سند این روایت بنا بر اذعان علمای اهل‌سنت، صحیح و خالی از اشکال است.
طبرانی در کتاب المعجم الصغیر سه طریق و سند را برای این روایت ذکر می‌کند و درنهایت می‌نویسد: «والحديث صحيح».[24]
منذری در کتاب الترغيب والترهيب همین روایت را آورده و می‌نویسد: «قَالَ الطَّبَرَانِيّ بعد ذکر طرقه والْحَدِيث صَحِيح».[25]
هیثمی نیز این روایت را از طبرانی گرفته و در پایان روایت نوشته: «وَقَدْ قَالَ الطَّبَرَانِيُّ عَقِبَهُ: وَالْحَدِيثُ صَحِيحٌ بَعْدَ ذِکْرِ طُرُقِهِ الَّتِي رُوِيَ بِهَا».[26]
حاکم نیشابوری تنها قسمت اول این روایت (توسل مرد نابینا به پیامبر) را در کتاب مستدرک آورده و در ذیل آن نوشته است: «هذا حديث صحيح الإسناد ، ولم يخرجاه»؛[27] اسناد این حدیث صحیح است، با این حال بخاری و مسلم این روایت را در کتاب‌هایشان نیاورده‌اند».
او در خصوص قسمت دوم روایت (توسل مرد شاکی به پیامبر پس از حیات ایشان) چنین می‌نویسد:
تَابَعَهُ: شَبِيبُ بن‌سَعِيدٍ الْحَبَطِيُّ، عَنْ رَوْحِ بن‌الْقَاسِمِ «زِيَادَاتٍ فِي الْمَتْنِ وَالْإِسْنَادِ، وَالْقَوْلُ فِيهِ قَوْلُ شَبِيبٍ فَإِنَّهُ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ؛[28]
شبیب بن‌سعید حبطی از روح بن‌قاسم با اضافه‌هایی در متن و اسناد، این روایت را بیان کرده است. البته چون شبیب فردی ثقه است، سخنش قابل اعتماد است.
2. عثمان بن‌حنیف انصاری اوسی، از جمله اصحاب رسول خداست[29] که در غزوه بدر،[30] احد و جنگ های بعدی[31] حاضر بوده است. نمری قرطبی در کتاب الاستیعاب درباره عثمان بن‌حنیف چنین می‌نویسد:
ذکر العلماء بالأثر والخبر أن عُمَر بن‌الخطاب استشار الصحابة فِي رجل يوجه إِلَى العراق، فأجمعوا جميعاً على عُثْمَان بن‌حنيف وقالوا: إن تبعثه على  أهم من ذَلِکَ فإن لَهُ بصراً وعقلاً ومعرفةً وتجربةً، فأسرع عُمَر إِلَيْهِ؛[32]
علما با اثر و خبر گفته‌اند عمر بن‌خطاب با صحابه درباره انتخاب نماینده‌ای در عراق مشورت کرد. تمام صحابه نام عثمان بن‌حنیف را آوردند. آنها گفتند او کسی است که چنان بصیرت و عقل و معرفت و تجربه‌ای دارد که از عهده کار مهم‌تر از این هم بر می‌آید.
مزی درباره او می‌نویسد:
روى له البخاري فی الأدب، والتِّرْمِذِيّ، والنَّسَائي، وابن ماجة؛[33]
بخاری در کتاب ادب المفرد و ترمذی و نسائی و ابن‌ماجه در کتب خویش از عثمان بن‌حنیف روایت آورده‌اند.
عُثْمَان بن‌حنيف بن‌واهب بن‌عکيم بن‌ثَعْلَبَة بن‌الْحَارِث بن‌مجدعة بن‌عَمْرو الْأنْصَارِيّ أَخُو سهل بن‌حنيف وَعباد بن‌حنيف کَانَ عَامل عمر على الْعرَاق وَهُوَ عَم أبي أُمَامَة بن‌سهل بن‌حنيف الْمدنِي بَقِي إِلَى زمن مُعَاوِيَة بن‌أبي سُفْيَان کنيته أَبُو عَبْداللَّه.
عجلی و ابن‌حبان در کتاب الثقات خویش، نام عثمان بن‌حنیف را آورده‌اند. [34]
اسماعیل بن‌محمد اصبهانی در کتاب سیر سلف الصالحین نام عثمان بن‌حنیف را آورده است.[35]
3. این ماجرا در زمان خلافت عثمان بن‌عفان رخ داده؛ یعنی زمانی که پیامبر در قید حیات نبوده‌اند.
4. عثمان بن‌حنیف از جمله سلف و اصحاب پیامبر است. برداشت عثمان بن‌حنیف از سفارش پیامبر به مرد نابینا مسئله مهمی است که باید در آن دقت شود. بر اساس این روایت، عثمان بن‌حنیف توسل به پیامبر را منحصر به زمان حیات ایشان نمی‌داند و عمل به این سفارش پیامبر را پس از حیات ایشان همچنان جایز و مشروع می‌داند. هیچ گونه تردیدی در گفتار عثمان بن‌حنیف و مرد شاکی درباره جواز این نوع توسل دیده نمی‌شود. برای مثال عثمان بن‌حنیف نیازی به آوردن دلیل بر تسری بخشیدن حکم جواز توسل به پیامبر در زمان حیات به زمان وفات پیامبر نمی‌بیند.
5. از کنار هم قرار دادن قرائن و شواهد، این نتیجه به‌دست می‌آید که فرق‌گذاری میان توسل به زندگان و توسل به اموات، امری جدید است و نمی‌توان دلیل و شاهدی بر وجود آن میان سلف یافت. آنان جواز توسل به پیامبر را پس از وفات، امری مسلم می‌دانستند و هیچ خلاف و نزاعی در این باب نداشتند و لذا این مسئله برایشان مفروغ عنه بود.
6. در دعایی که پیامبر به شخص نابینا آموخت، خدا را به ذات و شخص پیامبر سوگند می‌دهد تا حاجت او برآورده شود و این مسئله قابل خدشه نیست. ظهور روایت در توسل به ذات مخلوق برای قرب به خداوند، امر انکارناپذیری است.
نکته بسيار مهم اينکه هیچ یک از کسانی که این روایت را در کتاب‌هایشان آورده‌اند، این عمل را باطل ندانسته‌اند و از هیچ یک از صحابه یا تابعین و پیروان آنها و ائمه چهار مذهب، قولی که دلالت بر مخالفت و طعن در این روایت باشد، به ما نرسیده است.
متأسفانه پیروان ابن‌تیمیه، از این روایت و صراحت آن در جواز دو گونه از انواع توسل چشم پوشیده‌اند و فقط به قاعده‌ای که ابن‌تیمیه در مسئله توسل تاسیس کرده، توجه کرده‌اند؛ در حالی که ابن‌تیمیه هیچ دلیل روایی بر عدم جواز توسل در این دو مورد ارائه نمی‌دهد، بلکه فقط بر استحسان شخصی خود تکیه می‌کند.
دلیل دوم: توسل مرد ناشناس به پیامبر پس از رحلت ایشان
ابن‌ابی‌شیبه[36] و ابن‌ابی‌خیثمه[37] از مالک الدار[38] روایت کرده‌اند که در زمان خلافت عمر بن‌خطاب، قحطی و خشکسالی شد. مردی نزد قبر رسول خدا رفت و گفت: «يا رسول الله، استسق لأمتک فإنهم هلکوا؛ ای رسول خدا، برای امتت درخواست باران کن؛ زیرا آنها در معرض هلاکت هستند. رسول خدا در خواب به آن شخص گفت: نزد عمر برو و از نزول باران در آینده نزدیک به او خبر بده و...».[39]
بررسی سند
عبدالرحمن بن‌محمد بن‌عسکر بغدادي ( 732ق) در کتاب ارشاد السالک، درباره این روایت می‌نویسد: «روى ابن أبي شيبه باسناد صحيح؛[40] ابن ابی‌شیبه، با اسنادی صحیح، این روایت را آورده است».
زمان وقوع
در متن روایت به زمان وقوع این اتفاق تصریح شده است و ماجرا در قرن اول (عصر حضور و حیات بسیاری از صحابه) رخ داده است.
تبیین استدلال
از دو جهت به این روایت می‌توان استدلال کرد: جهت اول ناظر به جنبه روایت‌گری و اِخبار از فعل سلف است و جهت دوم مربوط به ابن‌ابی‌شیبه و ابن‌ابی‌خثیمه است.
ابن‌ابی‌شیبه (م235ق) و ابن‌ابی‌خثیمه (م279ق) هر دو از سلف و محدثین قرن سوم به شمار می‌آیند. دست یافتن به فهم این دو محدث از آن رو اهمیت دارد که وهابیان فهم سلف را حجت می‌دانند و برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند؛  لذا برای تبیین دلالت این روایت، در دو مقام بحث می‌شود:
1. مقام اول: تقریر روایت؛
2. مقام دوم: فهم ابن‌ابی‌شیبه و ابن‌ابی‌خثیمه از این روایت.
1. مقام اول
مردی که بر قبر پیامبر حاضر شد، چنین سخن گفت: «يا رسول الله، استسق لأمتک؛ ای رسول خدا، برای امتت از خداوند باران بخواه».
ظهور این جمله در وسیله قرار دادن رسول خدا برای نزول باران رحمت، قابل انکار نیست.
از سوی دیگر، در روایت به زمان ومکان وقوع ماجرا تصریح شده و آمده است که این قضیه در روزگار خلافت عمر بن‌خطاب، و کنار قبر پیامبر اتفاق افتاده است. بنابراین روایت مذکور، نص بر وقوع توسل به پیامبر پس از وفات ایشان است که به هیچ وجه نمی‌توان معنای روایت را بر خلاف معنای ظاهرش حمل کرد.
اما برای اثبات جواز شرعی این توسل لازم است به این نکات توجه شود:
الف) اگر ملاک فضیلت و برتریِ فهمِ اهالیِ سه قرن اول، بر فهم سایر مسلمین، قربِ زمانی با پیامبر است، پس باید قائل به تفاوت رتبه اهالی سه قرن شویم و بگوییم صحابه در رتبه اول، تابعین در رتبه دوم و پیروان تابعین در رتبة سومِ فهمِ قرآن و سنت قرار دارند؛ زیرا صحابه از دو دسته دیگر به پیامبر نزدیک‌تر بودند و توفیق درک حضور، هم‌صحبتی و هم‌نشینی با پیامبر را داشتند و در معرض خطاب ایشان بودند.
از جمله ویژگی‌های این روایت آن است که در زمان حیات صحابه اتفاق افتاده است که از دو دوره تابعین و پیروان تابعین، افضل است.
ب) اگر اتفاقی در حضور صحابه رخ دهد و صحابه درباره آن ساکت باشند، نشان‌دهنده رضایت و تأیید صحابه بر صحت عمل خواهد بود. در هیچ‌یک از منابع، مطلبی در رد توسل مرد ناشناس از سوی صحابه، نیامده است. در نهایت می‌توان گفت دلالت روایت بر جواز توسل به پیامبر در زمان ممات، قابل خدشه نیست.
2. مقام دوم
درمطالب پیشین گذشت که، ابن‌ابی‌شیبه از سلف به شمار می‌رود و فهم او از روایت، قابلیت استدلال و احتجاج دارد. حال باید دید برداشت و فهم ابن‌ابی‌شیبه از این روایت چیست؟ برای دستیابی به پاسخ این سؤال کافی است به‌عنوان باب و احادیث همسایه با حدیث مورد نظر توجه کرد.
 ابن‌ابی‌شیبه این روایت را در باب فضیلت عمر بن‌خطاب آورده است. ظهور این عنوان در مدح خلیفه دوم، انکارناپذیر است و هیچ صاحب خردی برای احترام به بزرگان و افراد مقدس، به اقوال و احادیث کذب یا مورد اختلاف تمسک نمی‌کند. بر این اساس می‌توان گفت ابن‌ابی‌شیبه توسل به پیامبر در زمان وفات را، امری مسلم و مفروغ عنه دانسته است و به فرعی که در ضمن این اصل بیان شده است، توجه داشته است.
ابن‌ابی‌خثیمه نیز از جمله محدثین قرن سوم است و او این روایت را در کتاب تاریخ آورده است. اگر او توسل به پیامبر را در زمان وفات جایز نمی‌دانست، می‌بایست این را ذکر نمی‌کرد یا آنکه مطلبی را بر آن می‌افزود؛ حال آنکه او این مطلب را بدون هیچ قید و توضیحی آورده است.
دلیل سوم: توسل به قبر پیامبر به دستور عایشه
ابومحمد عبدالله بن‌بهرام دارمی می‌گوید: زمانی که مردم مدینه به قحطی و خشکسالی شدیدی مبتلا شدند، به عایشه، همسر پیامبر، شکایت بردند. عایشه به آنان گفت کنار قبر رسول خدا بروید و حائل میان آسمان و قبر پیامبر را بردارید. آنان این کار را کردند و باران بسیار زیادی نازل شد.[41]
تبیین استدلال
حسين سليم اسد داراني درباره این روایت می‌نویسد:
رجاله ثقات وهو موقوف على عائشة؛[42]
رجال واقع در این روایت همگی ثقه‌اند و روایت نیز موقوف بر عایشه است.
دارمی از محدثین قرن سوم بوده و در سال 255ق درگذشته است و از سلف به شمار می‌رود. بنابراین نه تنها روایت او به عنوان حجت در باب عمل سلف و توسل به پیامبر در زمان حیات قابل استفاده است، بلکه نوع فهم و روایت او نیز قابلیت استناد و احتجاج را دارد. بر این اساس ما استدلال به این روایت را در دو مقام تقریر می‌کنیم:
1. مقام اول: تقریر روایت؛
2. مقام دوم: فهم دارمی از این روایت.
مقام اول: تقریر روایت
همسر پیامبر برای رهایی از خشکسالی و بی‌آبی فقط یک راه را تعیین و از بیان راه‌های دیگر خودداری کرده است.
عایشه برای بیان غرض خویش از واژه «قبر النبی» بهره برده و از بیان نام پیامبر یا نبی به صورت مطلق پرهیز کرده است. لذا توصیه به توجه کردن به قبر پیامبر در این روایت بسیار آشکار است و می‌توان گفت براساس این روایت، قبر نبوی به دلیل انتساب به آن حضرت دارای آثار و برکاتی است که مسلمین برای رسیدن به حاجات می‌توانند کنار قبر پیامبر بروند و مضجع منور ایشان را وسیله قرار بدهند. البته معنای برآمده از این روایت، برخلاف عقیده‌ای است که وهابیان در مسئله زیارت قبور برگزیده‌اند؛ چرا که آنان معتقدند زیارت قبور به قصد درخواست حاجت، شفاعت و... امری غیر مشروع است.
نکته جالب آنکه عایشه یک دستور العمل داده و در این دستور العمل به گفتن ذکر یا جمله خاصی سفارشی نکرده و دعایی نیاموخته است. عایشه در دستورش فقط به برداشتن حائل میان قبر و سقف اکتفاء کرده است. بنابراین عایشه میان نیاز مردم به باران و قبر نبوی یک رابطه و میان قبر نبوی و نزول رحمت الهی یک رابطه می‌بیند. به تعبیر دیگر از نگاه عایشه حلقه وصلِ نیاز به باران و نزول باران رحمت، توسل به قبر پیامبر است. پس این روایت بهترین دلیل بر اهتمام زیاد عایشه به مسئله توسل به پیامبر پس از وفات ایشان است. نکته دیگر آنکه عمل کردن مردم به دستورالعمل عایشه اثر بخشید و باران فراوانی بارید.
مقام دوم: فهم دارمی از روایت
دارمی این روایت و دو روایت دیگر را، ذیل عنوان «باب ما اکرم الله تعالی نبیه بعد موته» آورده است. توجه به این عنوان و خواندن دو روایت دیگر، در تقریر بهتر استدلال به ما کمک می‌کند.
دارمی نقل می‌کند در زمان واقعه حره به مدت سه روز، کسی در مسجد پیامبر اذان نگفت و وقت نماز با صدای همهمه خاصی که از قبر رسول خدا به گوش می‌رسید، معلوم می‌شد.[43]
از ملاحظه سیاق این باب ( عنوان و روایات ) به دست می‌آید که دارمی بر این باور بوده است که خود قبر نبوی به‌دلیل انتساب به پیامبر دارای آثار و برکات است و این از عنایات خداوند به پیامبر پس از وفات ایشان است و از جمله آنها سیراب شدن مردم مدینه با توسل به قبر مطهر نبوی است.
دلیل چهارم: داستان مالک و ابوجعفر منصور
قاضي عياض در کتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی روایت می‌کند روزی منصور، خلیفه عباسی، با مالک بن‌انس در کنار قبر پیامبر بحث می‌کرد که صدایش را بالا برد. مالک به او گفت در این مسجد صدایت را بالا مبر؛ زیرا خداوند کسانی را که در محضر رسول خدا باصدای بلند سخن گفته‌اند، ادب آموخته و فرموده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ).[44]
از مالک بن‌انس سؤال کرد: هنگام حضور در روضه نبوی آیا به سوی روضه نبوی بایستم و دعا کنم یا به سوی قبله بایستم و دعا کنم؟ مالک پاسخ داد: رویت را از قبر نبوی برمگردان.
و هو وسيلتک ووسيلة أبيک أدم(ع) إلى الله عز وجل يوم القيامة؛
او وسیله تو و پدرت حضرت آدم براي رسيدن به خداست. پس باید به‌سوی رسول خدا بایستی و به‌وسیله او درخواست شفاعت کنی، تا تو را شفاعت کند.[45]
 تبیین استدلال
ماجرای مالک و منصور سال‌ها پس از رحلت پیامبر، و در شهر مدینه کنار قبر ایشان رخ داده است. با اين حال، از الفاظ و تعابیری که مشعر به معنای مرگ، قبر و غیره باشد استفاده نشده است. به عنوان مثال منصور از مالک می‌پرسد: آیا به سوی رسول خدا بایستم یا به سوی قبله؟ او از واژه قبر استفاده نکرده است.
چنان‌که مالک هنگام پاسخ به این سؤال، از به کارگیری واژه قبر و هر تعبیری که بر مرگ پیامبر دلالت کند، پرهیز کرده است. باید دلیل پرهیز مالک و منصور از به‌کارگیری چنین الفاظی شناخته شود. به‌کار نبردن چنین واژه‌هایی از این ذهنیت و ارتکاز ذهنی مالک و منصور خبر می‌دهد که هیچ‌گاه آنان در ذهنشان تفاوت میان توسل در زمان حیات و توسل در زمان وفات خطور نکرده و آنچه موجب شده است که رسول خدا را وسیله قرار دهیم، مقام و جایگاه خاص پیامبر نزد خداوند متعال است. این امر موجب توسل جستن به پیامبر در حال حیات و ممات می‌شود و رعایت احترام پیامبر را بر مسلمین لازم و واجب می‌سازد.
می‌توان این سخن را توسعه بخشید و گفت ذهنیت و ارتکاز ذهنی سلف بر فرق نگذاشتن میان حیات و ممات رسول خدا بوده است که البته قرائن فراوانی این احتمال را تأیید می‌کند؛ از جمله قرائنی که می‌تواند صدق این سخن را ثابت کند، توجه و دقت در شیوه‌هایی است که قائلین به عدم جواز توسل به اموات صالح، از آنها استفاده کرده‌اند. آنان به طور معمول در مواجهه با روایات، از دو شیوه بهره برده‌اند:
شیوه اول، استفاده از ادله روایی. در این شیوه، روش اثباتی دنبال می‌شود.
شیوه دوم، ضعیف، جعلی یا کذب خواندن روایاتی که بر جواز توسل به اموات دلالت می‌کند.
شیوه دوم به دنبال نفی و سلب ادله مخالفین است. نگارنده بر این اعتقاد است که وهابیان همواره از ادله ایجابی محروم بوده‌اند.[46] به همین جهت بحث را به سوی مباحث سلبی تغییر داده‌اند. شاهد بر این ادعا، قلّتِ احادیث وارد شده در باب عدم جواز توسل به اموات صالح، در مقابل کثرت احادیث دال بر جواز توسل به اموات صالح است. محرومیت وهابیان از ادله اثباتی موجب شده که بر روایات وارد شده در باب جواز و وقوع توسل به اموات خرده بگیرند و وصف ضعف، جعل و کذب را بر چنین روایاتی اطلاق کنند.
مطلب دیگر اینکه مالک در پاسخی که به سؤال منصور داده است، از آدم ابوالبشر که سال‌ها پیش از پیامبر بر زمین پای نهاده است، یاد کرده و گفته پیامبر وسیله قرب حضرت آدم(ع) و توبه خداوند است. این نوع پاسخ‌گویی از مالک می‌تواند نوعی رمز باشد که نیاز به راز گشایی دارد. این پاسخ، از اعتقاد راسخ مالک در مسئله توسل به پیامبر خبر می‌دهد؛ چرا که بر این اساس او معتقد بوده است توسل به پیامبر، قبل از خلقت و پس از خلقت جایز بوده است و از حضرت آدم که در میان اولین انسان‌ها بالاترین رتبه را دارد، تا منصور که فردی معمولی است، همه به توسل به پیامبر نیاز دارند. در حقیقت مالک در صدد بیان این معناست که توسل به پیامبر پیش و پس از حیات دنیوی او وجه مشترکی دارند، که نیازمندی انسان به وسیله، برای قرب است و بهترین وسیله مقام و جایگاه خاص پیامبر است که حیات و وفات هیچ‌گونه اثری در ارزش والای آن ندارد.
نتیجه
با مراجعه به منابع روایی اهل‌سنت این نتیجه به‌دست می‌دهد که سلف پس از حیات پیامبر به ایشان متوسل می‌شدند. در رفتار و گفتار سلف هیچ تغییر و تفاوتی در نحوه توسل به پیامبر در زمان حیات با زمان پس از حیات دیده نمی‌شود و تفاوت گذاری میان حیات و ممات پیامبر در حکم توسل به ایشان امری جدید و از بدعت‌های وهابیان است و هیچ سابقه‌ای در میان سلف ندارد.
 
منابع
1.       ابن‌ابی‌شیبه: مصنف، بیروت: دارالفکر، 2008م.
2.     ابن‌أثير، عزالدين: أسد الغابة في معرفة الصحابة، تحقیق علي محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، دار الکتب العلمية، چاپ اول، 1415ق/1994م.
3.     ابن‌تيمية، تقي‌الدين: التحفة العراقية في الأعمال القلبية، قاهره: المطبعة السلفية، چاپ دوم، 1399ق.
4.     : زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ریاض: دارطيبة، بی‌تا.
5.    : قاعدة جليلة في التوسل والوسيلة، تحقیق ربيع بن‌هادي عمير المدخلي، مکتبة الفرقان – عجمان، چاپ اول ، 1422ق/ 2001م.
6.     ابن‌حجر عسقلانی: تهذيب التهذيب، الهند: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الطبعة الأولى، 1326ق.
7.    : الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق عادل أحمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمية، بی‌تا.
8.    : فتح الباري شرح صحيح البخاري، بیروت: دار المعرفة، بی‌تا.
9.     ابن سيده، أبوالحسن علي بن‌إسماعيل: المخصص، تحقیق خلیل ابراهیم جفال، بیروت: دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، 1417ق/1996م.
10. ابن‌عساکر، عبدالصمد بن‌عبدالوهاب أبواليمن: إتحاف الزائر وإطراف المقيم للسائر في زيارة النبي(صلى الله عليه وسلم)، تحقیق حسين محمد علی شکری، شرکت دار الأرقم بن‌أبي الأرقم، چاپ اول، بی‌تا.
11. ابن‌أبي‌خيثمة، أبو بکر أحمد: التاريخ الکبير المعروف بتاريخ ابن‌أبي‌خيثمة، تحقیق صلاح بن‌فتحي هلال، قاهرة: الفاروق الحديثة للطباعة والنشر، چاپ اول، 1427ق.
12. ابن‌حبان، محمد: الثقات، چاپ شده با کمک وزارة المعارف للحکومة العالية الهندية، زیر نظر محمد عبد المعيد خان مدير دائرة المعارف العثمانية، دائرة المعارف العثمانية حيدرآباد هند: چاپ اول، 1393ق/1973م.
13. ابن‌حنبل، أبوعبدالله أحمد بن‌محمد: مسند، تحقیق شعيب الأرنؤوط، عادل مرشد و آخرون، بی‌جا، بی‌تا.
14. ابن‌عساکر: تاريخ دمشق، تحقیق عمرو بن‌غرامة العمروي، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق.
15. ابن‌عسکر بغدادي، عبدالرحمن بن‌محمد: إرْشَادُ السَّالِک إلىَ أَشرَفِ المَسَالِکِ فِي فقهِ الإمَامِ مَالِک، با حاشيه إبراهيم بن‌حسن، مصر: شرکت چاپ مصطفى البابي الحلبي وأولاده، چاپ سوم، بی‌تا.
16. ابن‌فارس، احمد: معجم مقاییس اللغه، بیروت: دارعالم الکتب، 1999م.
17. آل الشيخ، صالح بن‌عبد العزيز بن‌محمد بن‌إبراهيم: هذه مفاهيمنا، ریاض: إدارة المساجد والمشاريع الخيرية، چاپ دوم، 1422ق/2001م.
18. البانی، محمد ناصرالدين: التوسل أنواعه وأحکامه، تحقیق محمد عيد العباسي، ریاض: مکتبة المعارف للنشر والتوزيع، چاپ اول، 1421ق/ 2001م.
19. بخاري الجعفي، محمد بن‌إسماعيل أبوعبدالله: الجامع الصحيح المختصر، تحقيق: مصطفى ديب البغا أستاذ الحديث وعلومه في کلية الشريعة - جامعة دمشق، بیروت: دارابن‌کثير ـ اليمامة، چاپ دوم، 1407ق/1987م.
20. بکجري مصري، مغلطاي بن‌قليج بن‌عبدالله: إکمال تهذيب الکمال في أسماء الرجال، تحقیق أبوعبدالرحمن عادل بن‌محمد، أبومحمد أسامة بن‌إبراهيم، الفاروق الحديثة للطباعة والنشر، چاپ اول، 1422ق/2001م.
21. ترکي، عبدالله بن‌عبدالمحسن: إشراف، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق/2001م.
22. حاکم نیشابوری: المستدرک على الصحيحين، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمية، چاپ اول، 1411ق/ 1990م.
23. حلمی،  مصطفی: قواعد المنهج السلفی فی الفکر الاسلامی، قاهره: دار ابن‌جوزی، بی‌تا.
24. خطيب بغدادی، أبوبکر أحمد بن‌علی: تاريخ بغداد، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت: دارالغرب الإسلامي، چاپ اول، 1422ق/ 2002م .
25. دارمي، أبومحمد عبدالله بن‌عبدالرحمن: مسند الدارمي المعروف بسنن الدارمي، تحقيق حسين سليم أسد الداراني، عربستان سعودی: دارالمغني للنشر والتوزيع، چاپ اول، 1412ق/ 2000م.
26. ذهبي، شمس الدين: سير أعلام النبلاء، با إشراف شيخ شعيب أرناؤوط، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق/1985م.
27. راغب اصفهانی، حسین بن‌محمد: معجم مفردات الفاط القران الکریم، دارالکتب العلمیه، 2008م.
28. ردواني مغربي مالکي، محمد بن‌محمد بن‌سليمان بن‌الفاسي بن‌طاهر السوسي: جمع الفوائد من جامع الأصول و مجمع الزَّوائِد، تحقيق أبوعلي سليمان بن‌دريع، کویت: مکتبة ابن کثير، بیروت: دارابن‌حزم، چاپ اول، 1418ق/1998م.
29. سلیم، عمرو بن‌عبدالمنعم: المنهج السلفی عند الشیخ ناصر الدین االبانی، ، طنطا: مکتبه الضیاء.
30. سمهودي، علي بن‌عبدالله: خلاصة‌الوفا بأخبار دار المصطفى، تحقیق محمد امين محمد محمود أحمد جکيني.
31. طبراني، سليمان بن‌أحمد بن‌أيوب أبوالقاسم: الْمُعْجَمُ الصَّغِيْرُ لِلطَّبْرَانِيِّ، تحقيق محمد شکور محمود الحاج أمرير، بیروت: المکتب الإسلامي، عمان: دارعمار، چاپ اول، 1405ق/1985م.
32. طليحي تيمي اصبهاني، إسماعيل بن‌محمد: سير السلف الصالحين، تحقيق کرم بن‌حلمي بن‌فرحات بن‌أحمد، ریاض: دارالراية للنشر والتوزيع، بی‌تا.
33. عبدالله عامر فالح: معجم الفاظ العقیده، ریاض: مکتبه العبیکان، چاپ اول، 1417ق.
34. عثيمين، شيخ محمد بن‌صالح: مجموع فتاوى ورسائل فضيلة، گرد آوری فهد بن‌ناصر بن‌إبراهيم السليمان، دار الوطن ـ دارالثريا، 1413ق.
35. عجلى کوفى، أحمد بن‌عبدالله: تاريخ الثقات، دار الباز، چاپ اول، 1405ق/1984م.
36. عياض يحصبي، القاضي أبوالفضل: کتاب الشفا بتعريف حقوق المصطفى، بیروت: دارالفکر، 2008م.
37. قرشي، يحيى بن‌علي بن‌عبد الله بن‌علي رشيد الدين: مجرد أسماء الرواة عن مالک، تحقیق أبومحمد سالم بن‌أحمد بن‌عبد الهادي السلفي، مکتبة الغرباء الأثرية، چاپ اول،1418ق/1997م.
38.   قوسی، مفرح ابن‌سلیمان: الموقف المعاصر من المنهج السلفی فی بلاد العربیه، ریاض: دارالفضیله، چاپ اول، 1423ق.
39. مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: نشر مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1387.
40.              مزي، يوسف بن‌عبدالرحمن: تهذيب الکمال في أسماء الرجال، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق/1980م.
41. معنق، عواد بن‌عبدالله، بحوث محکمه فی العقیده الاسلامیه، ریاض: مکتبه الرشد، 1430ق.
42. مقريزى، تقى‌الدين أحمد بن‌على: إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، تحقيق محمد عبد الحميد نميسى، بیروت: دارالکتب العلمية، چاپ اول، 1420ق/1999م.
43. ملا هروی قاری، علی بن‌محمد: مرقاة المفاتيح شرح مشکاة المصابيح، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1422ق/2002م.
44. منذری، عبدالعظيم: الترغيب والترهيب من الحديث الشريف، تحقیق إبراهيم شمس الدين، بیروت: دارالکتب العلمية، الطبعة الأولى، 1417ق.
45. موسوعة العلامة الإمام مجدد العصر محمد ناصر الدین الالبانی، یمن: مکتبه ابن‌عباس، بی‌تا.
46. نسائي، أبوعبدالرحمن أحمد بن‌شعيب بن‌علي خراساني: السنن الکبرى، تحقیق حسن عبدالمنعم شلبي، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق/2001م.
47. نمري قرطبي، يوسف بن‌عبدالله: الاستيعاب في معرفة الأصحاب، تحقیق علي محمد البجاوي، بیروت: دارالجيل، چاپ اول، 1412ق/1992م.
48. هيثمي، علي بن‌أبي بکر بن‌سليمان، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، تحقیق حسام الدين القدسي، قاهره: مکتبة القدسي، 1414ق/1994م.
49. يحصبي أندلسي، أبو الفضل عياض بن‌موسى: ترتيب المدارک وتقريب المسالک لمعرفة أعلام مذهب مالک، تحقيق محمد سالم هاشم، بیروت: دار الکتب العلمية،1418ق/1998م، چاپ اول.

****************************************
پانوشت ها

* پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل‌البیت

[1]. ابن‌تیمیه، تقی‌الدین، قاعدة جلیلة في التوسل والوسیله، ص86.
[2]. همان، ص299.
[3]. همو، زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص31.
[4]. «فأما التوسل بذاته في حضوره أو مغيبه أو بعد موته/ - مثل الإقسام بذاته أو بغيره من الأنبياء أو السؤال بنفس ذواتهم لا بدعائهم، فليس هذا مشهوراً عند الصحابة والتابعين» (همو، قاعدة جلیلة في التوسل و الوسیله، ج1، ص274).
.[5] «وما کانوا يستسقون به بعد موته، ولا في مغيبه ولا عند قبره ولا عند قبر غيره» (همو، زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص43).
[6]. که پیامبر اسلام  از آن جمله است.
[7]. وی در مواجهه با روایت مالک و منصور، این روایت را دروغ و ساختگی دانسته و گفته: چگونه ممکن است فردی همچون امام مالک امری را شرعی بداند و حال آنکه هیچ یک از سلف درباره توسل به دعا، شفاعت و استغفار انبیا و اموات صالح در کنار قبورشان مطلبی نقل نشده است؟ چگونه ممکن است فردی همچون امام مالک مردم را به طلب دعا و شفاعت و استغفار به انبیا و صالحین پس از حیاتشان آن هم در کنار قبور امر کند؛ حال آنکه از هیچ یک از سلف چنین عملی سر نزده است.
[8]. عثيمين، شيخ محمد بن‌صالح، مجموع فتاوى و رسائل فضيلة، ج2، ص343.
[9]. وی هرگونه توسل به ذات را غیر شرعی، بدعت و شرک آلود خوانده است که بی‌تردید توسل به ذات پیامبر یکی از مصادیق آن است. (همان، ص 346).
[10]. عثیمین، محمد بن‌صالح، پیشین، ج2، ص349.
[11]. «وأما بعد مماتهم فليس التوسل بدعائهم ولا ذواتهم مشروعاً بإجماع القرون المفضلة» (آل شیخ، صالح بن‌عبدالعزیز، هذه مفاهيمنا، ص17).
[12]. «اصل یدل علی تقدم و سبق» (ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج3، ص95).
[13]. «خيْرُکُمْ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ» (ابن‌حنبل، احمد، مسند، ج7، ص235؛ بخاری، محمد بن‌اسماعیل، صحيح البخاري، ج2، ص938؛  نسایي، أبوعبدالرحمن، السنن الکبرى، ج4، ص450).
[14]. ابن‌تيمية، تقي‌الدين، التحفة العراقية في الأعمال القلبية، ص73 ؛ حلمی، مصطفی، قواعد المنهج السلفی فی الفکر الاسلامی، ص203؛ سلیم، عمرو بن‌عبدالمنعم، المنهج السلفی عند الشیخ ناصر الدین االبانی، ص14؛ قوسی، مفرح بن‌سلیمان، الموقف المعاصر من المنهج السلفی فی بلاد العربیه، ص27).
[15]. اگر چه واژه سلف در دوره احمد بن‌‌حنبل و اتباع وی بر زبان‌ها جاری بود، اما تفاوت هایی در نوع کاربرد احمد بن‌حنبل و اتباع او با ابن‌تیمیه و پیروان فکری وی دیده می‌شود و مقصود ما از سلفیون در این بحثÛ Üابن‌تیمیه و پیروان فکری وی است. واژه سلف از کلمات پر تکرار در آثار ابن‌تیمیه است. او سعی کرده آرا و افکارش را به سلف مستند کند.
[16]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: البانی، محمد ناصرالدین: موسوعة العلامة الإمام مجدد العصر، ج1، ص261.
[17]. برای مطالعه بیشتر به این کتاب مراجعه شود: همان، ص260.
[18]. «التوصل الی شی‌ءٍ برغبة و هی اخصُّ من الوصیلة، لتضمنها لمعنی الرغبة» (راغب اصفهانی، حسین بن‌محمد، معجم مفردات الفاظ القران الکریم،ص 569).
[19]. ابن‌سيده، علي بن إسماعيل، المخصص، ج3، ص416؛ مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج16، ص362.
[20]. «ما یتقرب به الی الله رجاء حصول مرغب آو دفع مرهوب من فعل الواجبات و المستحبات او ترک المنهیات» (معنق، عواد بن‌عبدالله، بحوث محکمه في العقیدة الإسلامیه، ص376).
[21]. در کتاب مجموع فتاوی و رسائل العثیمین تعداد توسل‌های مشروع را هفت مورد برشمرده است (ر.ک: عثيمين، شيخ محمد بن‌صالح، پیشین، ج2، ص335 ـ 339).
[22]. عبدالله عامر فالح، معجم الفاظ العقیده، ص104 ـ 106.
[23]. «خدایا از تو می‌خواهم و به وسیله پیامبرمان حضرت محمد، به سوی تو به روی می‌آورم. ای محمد، من به وسیله توجه به تو به درگاه خدا روی می آورم».
[24]. طبراني، سليمان بن‌أحمد، المعجم الصغير، ج1، ص307.
[25]. منذری، عبدالعظیم،  الترغيب والترهيب من الحديث الشريف، ج1، ص273.
[26]. هيثمي، علي بن‌أبي‌بکر بن‌سليمان، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج2، ص279.
[27]. حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحيحين، ج 1، ص 458.
[28].همان، ص707.
[29]. عسقلانی، ابن‌حجر، تهذيب التهذيب ج7، ص112.
[30]. همو، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص372. حضور عثمان بن‌حنیف در بدر محل تردید است و تنها ترمذی این مطلب را نقل کرده است. جمهور معتقدند عثمان بن‌حنیف از جنگ احد در سپاه پیامبر حاضر شد.
[31]. ابن‌أثير، عزالدين، أسد الغابة في معرفة الصحابة،  ج3، ص570؛ بکجري مصري، مغلطاي بن‌قليج بن‌عبدالله،  إکمال تهذيب الکمال في أسماء الرجال، ج9، ص141.
[32]. نمري قرطبي، يوسف بن‌عبد الله،  الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1033.
[33]. مزي، يوسف بن‌عبدالرحمن، تهذيب الکمال في أسماء الرجال، ج9، ص358.
[34]. عجلى کوفى، أحمد بن‌عبدالله، الثقات، ص327؛ ابن‌حبان، محمد، الثقات، ج3، ص261.
[35]. اصبهانی، اسماعيل بن‌محمد، سير السلف الصالحين، ص618.
[36]. ذهبی درباره ابن‌ابی‌شیبه چنین می‌نویسد: «الإِمَامُ، العَلَمُ، سَيِّدُ الحُفَّاظِ، وَصَاحِبُ الکُتُبِ الکِبَارِ: (المُسْنَدِ) ، وَ (المُصَنَّفِ) ، وَ (التَّفْسِيْرِ)». (ذهبي، شمس الدين، سير أعلام النبلاء، ج11، ص122).
[37]. أَبُوبَکْرٍ أَحْمَدُ بنُ أَبِي‌خَيْثَمَةَ، متوفای 279ق، از جمله محدثین قرن سوم و سلف به شمار می‌آید. خطیب بغدادی، متوفای 463، درباره او می‌نو یسد: «وَکَانَ ثِقَةً، عالما متقنا حافظا بصيرا بأيام الناس، راوية للأدب» (خطيب بغدادی، أبوبکر أحمد بن‌علی، تاریخ بغداد، ج5، ص265).
[38]. وی انباردار خلیفه دوم عمر بن خطاب بود.
[39]. ابن‌ابی‌شیبه،  مصنف، ج7، ص 482 ـ 483، ح35؛ عسقلانی، ابن‌حجر،‌ فتح الباری، باب سؤال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا، ج2، ص495؛ ابن‌عساکر، تاريخ دمشق، ج56، ص489؛ نمري قرطبي، يوسف بن‌عبدالله، پیشین، ج3، ص1149؛ ابن‌أبي خيثمة، أبو بکر أحمد، التاريخ الکبير، ج2، ص80؛ سمهودي، علي بن‌عبدالله، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفى، ج1، ص418.
[40]. ابن‌عسکر بغدادي، عبدالرحمن، ارشاد السالک، ج1، ص 28.
[41]. متن روایت: «حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ زَيْدٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَالِکٍ النُّکْرِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ قَحْطًا شَدِيدًا. فَشَکَوْا إِلَى عَائِشَةَ. فَقَالَتْ: انْظُرُوا قَبْرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاجْعَلُوا مِنْهُ کِوًى إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى لَا يَکُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ. قَالَ: فَفَعَلُوا، فَمُطِرْنَا مَطَرًا حَتَّى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتِ الْإِبِلُ حَتَّى تَفَتَّقَتْ مِنَ الشَّحْمِ، فَسُمِّيَ عَامَ الْفَتْقِ» (دارمي، عبدالله بن‌عبدالرحمن، سنن الدارمي، ج1، ص227؛ ملا هروي قاري، علي بن‌محمد، مرقاة المفاتيح شرح مشکاة المصابيح، ج9، ص3839؛ ردواني مغربي، محمد بن‌محمد، جمع الفوائد من جامع الأصول ومجمع الزوائد، ج1، ص345).
[42]. دارمي، عبدالله بن‌عبدالرحمن، پیشین،‌ ج1، ص227.
[43] . دارمی، عبدالله بن‌عبدالرحمن، پیشین، ج 1، ص 34، ح94.
[44].سوره حجرات(49)، آیه2.
[45]. عياض يحصبي، قاضي أبوالفضل، کتاب الشفا بتعريف حقوق المصطفى، ص168؛ ابن‌عساکر، أبواليمن، إتحاف الزائر وإطراف المقيم للسائر، ص46؛ يحصبي أندلسي، أبو الفضل عياض بن‌موسى، ترتيب المدارک وتقريب المسالک لمعرفة أعلام مذهب مالک، ج1، ص114؛ سمهودي، علي بن‌عبدالله، پیشین،‌ ج1، ص425.
[46] . وهابیان همواره سعی کرده‌اند میدان بحث را به سوی شیوه سلبی هدایت کنند و از بازی و بحث در میدان اثبات احتراز می جویند. برای فهم این مطلب، کافی است ادله وهابیان را در مسائل مورد اختلاف شناسایی کرد و ذیل دو عنوان ادله اثباتی و ادله سلبی جای دارد، آن‌گاه به تعداد ادلۀ ذیل هر یک از این دو عنوان را شمارش کرد.

محسن عبدالملکی
منبع: نشریه سراج منیر، بهار 92، شماره 9

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page