2 _ در كوفه

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

كـوفـه ، مـركز حكومت امام على (ع ) بود. هنوز صداى على (ع ) در ميان گوش مردم اين شهر طنين انداز و مدّت زيادى نيز از حكومت آن بزرگوار نگذشته بود.
كوفه همان شهرى است كه مردمش حسين (ع ) را دعوت كردند و وقتى سرنيزه هاى ستم به سوى آنها نشانه رفت آن حضرت را تنها گذاشته به كنج خانه هاى خود پناه بردند.
اكـنـون امـام سـجـاد (ع )، بـانوان و پرده نشينان وحى و نبوت را به صورت اسير و سوار بر شتران بى جهاز وارد همان كوفه كرده اند.
حذلم بن بشير(1) مى گويد: در سال 61 ه‍ .ق هنگام آمدن على بن حسين (ع ) و همراهانش بـه كوفه ، من هم وارد اين شهر شدم . سپاهيان يزيد اطراق ايشان را گرفته ، مردم نيز براى تـمـاشـاى آنـان از مـنـازل خـود، خارج شده بودند. زنان كوفه از مشاهده ى آن منظره به گريه آمـدنـد و نـاله و شـيـون سـر دادنـد. عـلى بـن حـسـيـن (ع ) كـه از رنـج بـيـمـارى لاغـر و دسـتانش باغل جامعه به گردنش بسته شده بود با صداى ضعيفى مى گفت :
اگـر ايـن مردم به حال ما گريه و به خاطر ما نوحه سرايى مى كنند پس چه كسى [خاندان ] ما را كشته است ؟(2)
1 ـ 2 ـ شكوه ى امام سجّاد (ع ) از كوفيان
مـسـلم گـچكار پس از توصيف منظره ى ورود اسيران كربلا به كوفه مى گويد:چشمم به على بـن حـسين (ع ) افتاد كه بر شتر برهنه اى سوار بود و از رگهاى گردنش خون جارى بود. او اشك مى ريخت و مى فرمود:
يا اُمَّةَ السُّوءِ لاسَقْيا لِرَبْعِكُمْ
يا اُمّةً لَمْ تُراعِ جَدِّنا فينا
لو اءَنَّنا وَ رسولُاللّه يَجْمَعُنا
يومُ القيامةِ ما كنتم تَقُولونا
تُسَيِّرُونا على الاءَقتاب عاريةً
كَاَنَنّا لم نُشَيِّدْ فيكم دينا
بنى اُميّةَ ماهذا الوقوفُ على
تلكَ المصائبِ لاتَلْبُون داعينا
تُصَفِّقُون علينا كفَّكُمْ فَرَحا
و اءنتم فى فِجاجِ الاءرضِ تَسْبُونا
اءَلَيْسَ جِدّى رسولُاللّه وَيْلَكُمْ
اءهْدَى البَريَّةِ مِنْ سُبُل المُضلّينا
يا وَقْعةَ الطفِّ قدْ اءَوْرَثْتَنى حُزْنا
واللّهُ يَهْتِكُ اءستار المُسِئِينا(3)
اى امـت بـد (كـردار)! بـر خـانـه هـايـتان باران نبارد؛ اى امتى كه حرمت جدّ ما را در مورد ما رعايت نـكـرديـد! اى در روز قـيـامـت ، مـا و رسـول خـدا گـرد آيـيـم . شـمـا چـه پـاسـخـى بـه رسـول خـدا (در رابـطه با اين فاجعه ) خواهيد داد؟! ما را بر شتران عريان سوار مى كنيد و مى گردانيد! گويى ما همان كسانى نيستيم كه اساس دين را در ميان شما محكم ساختيم ! اى بنى اميّه ! از اين مصيبت ها كه بر ما وارد آمده آگاهيد ولى پاسخ خواسته هاى ما را نمى دهيد.
از فـرط شـادى و شـعـف كف مى زنيد (كه ما اسير شده ايم )! و ما را به نقطه هاى پراكنده اى از گـسـتـره ى زمـيـن بـا حـالت اسـيـرى ، سـوق مـى دهـيـد! واى بـر شـمـا! آيـا جـدّ مـا رسـول خدا مردم دنيا را از گمراهى نجات نداد و به راه راست هدايت نكرد!؟ اى حادثه ى كربلا! مـرا انـدوهـگـيـن كـردى ، خـداونـد متعال پرده از روى كار بدكاران برخواهد داشت و آنان را رسوا خواهد كرد.
2 ـ 2 ـ امام سجاد در قصر دارالاماره
پس از گفتگوى عبيداللّه بن زياد با حضرت زينب (س ) و پاسخ دندان شكن عقيله ى بنى هاشم ، عـلى بن حسين (ع ) را نزد او آوردند. عبيداللّه به امام چهارم (ع ) گفت : تو كيستى ؟ فرمود: على بن الحسين (ع ). ابن زياد گفت : مگر خدا على بن الحسين (ع ) را نكشت ؟ امام سجاد (ع ) فرمود: من بـرادرى داشتم كه نامش ‍ على بود و مردم او را كشتند. ابن زياد گفت : بلكه خدا او را كشت . على بن حسين (ع ) فرمود:
((اللّه يَتوفّى الْاَنْفُسْ حينَ موتِها))(زمر / 42)
((خداوند، ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند.))
ابن زياد خشمگين شد و گفت : تو جراءت پاسخ دادن به من را نيز دارى ؟ و هنوز توانايى باز گرداندن سخن من در تو هست ؟ او را ببريد و گردن بزنيد.
عـمـّه اش زيـنـب نـزد آن بـزرگـوار آمـد و گفت : ((اى پسر زياد: همان مقدار كه خون ما ريخته اى برايت كافى است .)) سپس دست به گردن على بن الحسين (ع ) انداخته فرمود: به خدا سوگند دست از او بر نمى دارم كه اگر او را كشتى مرا هم با او بكشى .
ابن زياد به آن دو نگاه كرد و گفت : شگفتا از رحم و خويشاوندى ! من اين زن را چنين مى بينم كه دوسـت دارد بـا او كـشـتـه شود او را رها كنيد. همان بيمارى كه دارد او را بس است . سپس از قصر بيرون رفت و در بالاى منبر شروع به خطابه كرد.(4)
3 ـ 2 ـ دفاع امام سجاد (ع ) از حضرت زينب (س )
وقتى عبيداللّه بن زياد به حضرت زينب توهين كرد امام سحاد (ع ) برآشفت و فرمود:
چقدر عمّه ام را هتك حرمت مى كنى و به كسانى كه او را نمى شناسند معرفى كنى ؟
ابـن زيـاد از اين سخن خشمگين شد و فرمان داد تا گردن امام (ع ) را بزنند. ولى زينب (ع ) نزد امـام (ع ) آمـد و گـفـت : اى ابـن زيـاد مـى خـواهـى بـار ديـگـر مـرا عـزادار كـنـى ؟ در ايـن حال ابن زياد از تصميم خود منصرف شد.(5)
4 ـ 2 ـ خطاب امام سجاد (ع ) به حضرت زينب (س )
حـضـرت زيـنـب (س ) پـس از ايـراد خـطـبـه ى آتـشـيـن خـود در كـوفـه شـعـر ((مـاذا تـقـولون اذ قال النبى لكم ))(6) را قرائت كرد. امام سجاد (ع ) خطاب به او فرمود:
((يـا عـمـّتـى اُسـْكـُتـى فـفـى البـاقين من الماضين اعتبار و انتِ بحمداللّه عالمةٌ غيرمعلَّمةُ، فَهِمَةٌ غيرَمُفَهّمة .))(7)
عـمـّه جـان ! خـامـوش بـاش ! بـاقـى ماندگان بايد از گذشتگان عبرت بگيرند. تو بحمداللّه آگـاهـى بـى آنـكه كسى به تو دانايى آموخته باشد. فهيم و باهوشى بدون اينكه چيزى به تو فهمانده باشند.
5 ـ 2 ـ خطبه ى امام سجّاد (ع ) در كوفه (8)
امـام سـجـاد (ع ) بـا ايـراد خطبه ى داغ و كوبنده هر چند در لباس اسارت ، عزّت خاندان پيامبر (ص ) را حفظ كرد و كمترين حرف يا عكس العمل يا موضع گيرى كه نشان دهنده ى ذلّت و خوارى آن دودمان باشد از خود نشان نداد.(9)
امام چهارم (ع ) پس از خطبه ى حضرت زينب ، فاطمه صغرى و ام كلثوم به مردم اشاره كرد كه خـامـوش ‍ شـونـد. پـس از سـكـوت مـردم ، آن حـضـرت خـداى را سـپـاس گفت و بر پيامبرش درود فرستاد و سپس ‍ فرمود:
اى مردم هر كس مرا مى شناسد مى شناسد و هر كس نمى شناسد، من على ، فرزند حسين ، هستم كه او را بـر سـاحـل فـرات ظالمانه و بدون هيچ گناهى كشتند. من فرزند كسى هستم كه حرمت او را شـكستند و مال و ثروتش را به غارت بردند و زن و فرزندش را اسير كردند. من فرزند كسى هستم كه مظلومانه كشته شد و همين يك افتخار ما را بس است .
اى مردم شما را به خدا سوگند مى دهم ، بگوييد آيا مى دانيد كه شما به پدرم نامه نوشتيد و او را فريفتيد و با او عهد و پيمان بستيد او نيز در پاسخ دعوت شما آمد و آنگاه با او جنگيديد؟
اى مـرگ بـر شـمـا! بـراى قـيـامـت خـود بـد تـوشـه اى از پيش فرستاده ايد و شما مردانى كژ انـديـشيد. آنگاه كه رسول خدا (ص ) به شما بفرمايد: شما كه خاندانم را كشتيد و حرمت مرا هتك كرديد پس ، از امت من نيستيد، با كدام چشم به او خواهيد نگريست ؟
راوى گـويـد: همه صداها به گريه بلند شد و مردم به يكديگر مى گفتند: هلاك شديد و خود خبر نداريد!
آنـگـاه امـام سجاد (ع ) چنين ادامه داد: خداى رحمت كند مردى را كه نصيحت مرا بپذيرد و سفارش مرا دربـاره خـدا و دربـاره رسـول او و خـانـدانـش بـه كـار بـنـدد، زيـرا كـه رسول خدا (ص ) براى ما اسوه حسنه است .
سـپـس مـردم دسـتـه جـمـعـى گـفـتـنـد: اى فرزند رسول خدا (ص ) ما همه مطيع و فرمانبرداريم و عـهـدتـان را حـفظ مى كنيم ، شما را حمايت مى كنيم و به شما پشت نخواهيم كرد. خدايت رحمت كند، امـرتـان را بفرماييد كه ما با هر كس با تو در جنگ باشد مى جنگيم و با كسى كه تسليم شما باشد در صلحيم و هر كس را كه بر ما و شما ستم كرد قصاص مى كنيم .
امـام سـجـاد (ع ) فـرمـود: هـيـهـات ! هيهات ! اى مردمان فريبكار و حيله گر، ديگر به خواهش هاى دلتـان نـخـواهـيـد رسـيد. مى خواهيد با من نيز همان رفتارى را بكنيد كه پيش از اين با پدرانم كـرديـد. بـه پـروردگـارِ راقـصات (شتران را هوار در راه حج )، كه هنوز زخم ها بهبود نيافته اسـت . ديـروز پـدرم هـمـراه خـانـدانـش كـشـتـه شـد و هـنـوز داغ مـرگ رسـول خـدا (ص ) و جـدم و پـدرم و فـرزندانش را فراموش ‍ نكرده ام . رشته كارم گسسته شد. هـنـوز كام من از آن واقعه تلخ و اندوه آن درون سينه ام جارى است ، و خواسته من اين است كه ((نه با ما باشيد و نه بر عليه ما.
آن گاه اين شعر را خواند:
لا غَرْوَ اِنْ قُتِل الحسينُ فَشيخُهُ
قدكان خيرا من حسينٍ وَاَكْرِما
فلا تفرحوا يا اهل الكوفه بالذى
اُصيِبَ حسينٌ كانَ ذلك اَعْظَما
قتيل بِشط النَهْرنَفْسى فِداؤ ه
جَزاءُ الَّذى اراده نارُ جَهَنّمهما(10)
كشته شدن حسين جاى شگفتى ندارد. زيرا پدرش كه از او بهتر بود و با كرامت بود كشته شد.
اى اهل كوفه از آنچه به حسين رسيد شادمان نباشيد زيرا مصيبت او بزرگ تر است .
كشته ى بر ساحل فرات كه جانم فدايش باد. كيفر آن كس كه او را كشت آتش جهنّم است .
امام سجاد (ع ) سپس فرمود:
((ما از شما راضى شديم سر به سر، كه نه با ما باشيد و نه بر ما. نه روزى به نفع ما و روز ديگر بر ضرر ما.))(11)
امـام سـجـاد در خـطـابـه ى بـالا سـه مـوضـوع را در مـورد تـجـزيـه و تحليل قرار داده است :
 1ـ برملا ساختن جنايات ضد انسانى يزيد و مزدوران او.
2 ـ معرّفى امام حسين (ع ) و اهل بيت او به عنوان خاندان پيامبر (ص ).
3 ـ معرّفى شهادت امام حسين (ع ) و يارانش به عنوان بزرگ ترين افتخار خاندان امام سجاد (ع ).
شـيخ صدوق (ره ) مى نويسد: عبيداللّه بن زياد با چوب بر لب و دندان امام حسين (ع ) زد و با به زنجير بستن امام سجّاد (ع )، آن بزرگوار و ساير زنان را راهى زندان كرد.(12)
6 ـ 2 ـ تغذيه امام سجاد (ع ) و ساير اسرا با مائده ى آسمانى
وقـتـى فـضـّه در كـوفـه ، گـرسـنـگـى و بـى غـذايـى اهل بيت را مشاهده كرد بر اساس وعده ى پيامبر (ص ) به او مبنى بر استجابت سه دعاى وى ، از زيـنـب اجـازه گـرفت و دو ركعت نماز خواند و از خداوند درخواست طعام نمود، در بين دعا، مائده اى آسـمـانـى نازل شد كه از آن بوى مشك و عنبر و زعفران به مشام مى رسيد. غذاى امام سجاد(ع ) و اهـل بـيـت تـا روز ورود بـه مـدينه از همين مائده ى آسمانى بود. پس از ورود به مدينه اين مائده ناپديد شد.(13)
____________________________________

1 ـ وى بـه حـذلم بـن بـشـيـر، حذيم بن شريك ، بشيربن حذلم ، يا، خزيم بن بشير نيز نامبردار است . (امالى مفيد ص 321)
2 ـ امـالى مـفـيـد، هـمـانـجـا، نـيـز ر.ك امالى طوسى ج 1، ص 90، الفتوح ، ج 5، ج 222؛ تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 245؛ الملهوف ص ‍ 192؛ مثير الاحزان ، ص 85.
3 ـ بحار الانوار، ج 45، ص 114.
4 ـ الارشاد، ج 2، ص 112 و 116؛ انساب الاشراف ، ج 3، ص 206، 208: الملهوف ، ص 202؛ مقاتل الطالبيين ، ص 60 دارالمعرفة ؛ تاريخ مدينة دمشق ج 41، ص 366؛ تاريخ طبرى ، ج 5، ص 457 با مقدارى تفاوت .
5 ـ مقتل الحسين (ع )، ابن مخنف ص 167.
6 ـ اين شعر به امام سجاد (ع ) و اءبى الاسود دوئلى نيز نسبت داده شده است (الفتوح ، ج 5، ص 245).
7 ـ احتجاج طبرسى ، ج 2، ص 305؛ نفس المهموم ، ص 360.
8 ـ مطابق نظر مشهور و معروف ، اين خطبه به هنگام ورود اسرا به كوفه ايراد شده است . ولى بـرخـى از نـويـسـنـدگـان بـا شـواهـدى احـتمال داده اند كه اين خطبه [و ساير خطبه هاى اهـل بـيت (ع )] در مرحله ى اوّل ورود خاندان عصمت و طهارت به اين شهر كه اسير بوده اند ايراد نـشـده ، بـلكـه در بـازگـشـت از شـام بـه كربلا جهت زيارت و مراجعت به كوفه و سپس مدينه خوانده شده است . (معالى السبطين ، ج 2، ص 162.)
9 ـ پيامهاى عاشورا، محدّثى ، ص 72.
10 ـ احتجاج طبرسى ، ج 2، ص 305 و 306، بحار الانوار، ج 45، ص 112.
11 ـ الملهوف ، ص 200؛ مثير الاحزان ، ص 89.
12 ـ امالى صدوق ، ص 140.
13 ـ معالى السبطين ، ج 2، ص 96.