دردا همین که عمر پیمبر تمام شد

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

دردا همین که عمر پیمبر تمام شد
لبخندهای گونه ی دختر تمام شد
"کاغذ،قلم" نداد ولی گفت زیر لب:
"ایام کامرانی حیدر تمام شد"
رنج و عذاب فاطمه از لحظه ی هجوم
با ناله های گوشه ی بستر تمام شد
روزی که آمدند دم در، شروع شد
روزی که آمدند دم در، تمام شد
آتش چنان به شعله در آمد که پشت در
آب زلال چشمه ی کوثر تمام شد
دستی به در گرفته و دستی به دست یار
جان پدر به قیمت مادر تمام شد
زینب صدای غائله را دیرتر شنید
وقتی رسیده بود که دیگر تمام شد
***
پنجاه سال بعد به سودای ابن سعد
قصه به "سر"رسید و نه با سر تمام شد
گفتند "ما رایت" به جز جلوه ی جمیل
با این حساب حیف که آخر تمام شد