شعر «صاحبان كرم و جود جوادش گویند»

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

باز بر نخل ولایت ثمری داده خدا
آسمان عظمت را قمری داده خدا


در بهاری همه زیبائی و امید و صفا
گلشن مهر و وفا را ثمری داده خدا

دهم ماه رجب لیله قدر دل ماست
وه بر این شب چه مبارک سحری داده خدا

شب قدر است بخوان سوره کوثر زیرا
به رضا (ع) کوثر وقدر دگری داده خدا

حجره کوچک ریحانه بهشتی دگر است
که بر این خانه صفای دگری داده خدا

به جهان بشریت زحریم ملکوت
با جمال ملکوتی بشری داده خدا

تا که در بادیه عشق توقف نکند
باز این قافله را راهبری داده خدا

همه از مرحمت این پدر و این پسر است
هر چه بر هر پسر و هر پدری داده خدا

همچو او نیست دگر پر برکت مولودی
مقدمش را چه مبارک اثری داده خدا

اولیاء جمله جوادند  ولیکن ز جواد(ع)
جود را جلوه تابنده تری داده خدا

تا دهد قدرت فرعونی مامون برباد
به جگر گوشه موسی پسری داده خدا

جز مدیح علی(ع) وآل (موید) را نیست
آری آری که به هر کس هنری داده خدا

شادی كل عباد است عباد است عباد
فتح ابواب مراد است مراد است مراد

شادی و شور، جهاد است جهاد است جهاد
عید میلاد جواد است جواد است جواد

مظهر عفو رحیم است رحیم است رحیم
كه كریم ابن كریم است كریم است كریم

حبّذا شمس ولایت قمرت بخشیدند
بصر نوری و نور بصرت بخشیدند

قرص خورشید به وقت سحرت بخشیدند
خود جوادی و جواد دگرت بخشیدند

گشته از فیض گلت بیت ولایت گلشن
دیده‌ات باد به دیدار محمد روشن

این پسر مظهر حسن احد دادگر است
این پسر خلق زمین را و زمان را پدر است

این پسر همچو پدر بضعة خیرالبشر است
این پسر از همه خوبان جهان خوب‌تر است

این پسر هستِ رضا هستِ رضا هستِ رضاست
همچو قرآنِ محمد به سر دستِ رضاست

این جواد است كه جود آمده جود از كرمش
خواهد ار جود كند ظرف وجود است كمش

جود آرد همه شب سجده به خاك قدمش
ماه و خورشید بود گرم طواف حرمش

هر طرف روی كند باز مه محفل ماست
حرمش كعبه جانها به حجاز دل ماست

حامد خالق و دردانة محمود است این
به جمال ازلی شاهد و مشهود است این

کنز مخفی ابد را در مقصود است این
گوهر هشت سپهر كرم و جود است این

صاحبان كرم و جود جوادش گویند
كعبة اهل دل و باب مرادش گویند

ای به هر لحظه دو صد جان و سرم قربانت
نیست چیزیم که گویم، هنرم قربانت

جان چه قابل كه ز جان خوب‌ترم قربانت
پدرت گفت كه جان پدرم قربانت

تو به تن روح و به سر شور و به دل آرامی
رضوی روی، علی خوی و محمد نامی

كل هستی چو كف دست به پیش نظرت
دو مطیعند و غلامند، قضا و قدرت

هر كجا پای نهی علم بود پشت سرت
پور اكثم زده زانوی تلمّذ به برت

به خدایی كه تو را داده چنین جاه و مقام
تو ولی نعمت مایی و امام ابن امام

پور هارون ستمگر چو مقام تو شناخت
رنگ از چهره، قرار از دل و هوش از سر باخت

آتشی بود كه در شعلة نور تو گداخت
گوئیا قلب ورا نطق تو از كار انداخت

خبری تازه ز اسرار الهی گفتی
از هوا و مه و ابر و یم و ماهی گفتی

ای وجود تو همه شاهد یكتایی تو
قلم صنع كند فخر به زیبایی تو

ماه حیرت زدة حسن تماشایی تو
زنده هر مرده دل از فیض مسیحایی تو

رضوی ماه رضا جلوة تو در دل ماست
دست ما خالی و جود تو همه حاصل ماست

كیست تا چون تو به یك قطره دو دریا بدهد
به گدا بیشتر از ثروت دنیا بدهد

با كلامش همه را شهد مصفا بدهد
حرز مادر را بر قاتل بابا بدهد

ای هماره كرم و جود و عطا زندة تو
جود كن جود كه جود است برازندة تو

من كیم خاك گدایان سر كوی توام
خالی ام از همه و پر ز هیاهوی توام

تشنه‌ام تشنه ولی تشنه لب جوی توام
میثم بی سر و پایم كه ثنا گوی توام

گر چه قابل نبود دم زدنم وقف شماست
قلم و طبع و زبان و سخنم وقف شماست

شاعر : حاج غلامرضا سازگار