چکیده
جعفر بن ابیطالب ملقب و مشهور به جعفر طیّار برادر امام علی(علیه السّلام) از نخستین مسلمانان بود و در راه اسلام جهاد و کوشش فراوان نمود، وی دوبار هجرت کرد، اول به حبشه که سرپرستی مهاجران به حبشه را داشت و دوم مهاجرت به مدینه. به دلیل صفات برجسته انسانی مانند ایمان قوی، بخشش فراوان، کمک بسیار به مستمندان، شجاعت و جنگآوری بالا و … مورد توجه بسیار پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السّلام) بود؛ لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او القابی چون صاحب الهجرتین، ابوالمساکین اعطاء فرمود و نماز معروف به نماز جعفر طیار را به وی هدیه نمود، که دارای ثواب و برکات فراوان است. وی سرانجام در جنگ موته پس از نبردی سخت پس قطع شدن دو دستش به شهادت رسید، همزمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه خبر شهادت جعفر را از طریق وحی دریافت و اعلام کرد و به وی لقب طیّار (ذوالجناحین) دادند.
زندگینامه جعفر طیّار
یکى از چهره هاى تابناک و شخصیتهاى برجسته اى که الگوى ایمان، عمل، اخلاص، جهاد و شهادت میباشد، جعفر بن ابى طالب است. جعفر بن ابیطالب، کنیهاش ابوعبداللّه، پسر عموی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله)، برادر على بن ابیطالب (علیه السّلام) بود. مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. وى بیست سال قبل از بعثت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) یعنی بیست سال پس از عامالفیل (۵۷۰ میلادی) در مکه به دنیا آمد.[۱] در آن دوران جاهلیت و فساد اخلاقى و اعتقادى، پاک زیست و با شرافت ماند. پیش از بعثت زمانی که در مکه قحطى شده بود، ابوطالب زندگى خود و فرزندانش را به سختى مىگذراند، حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله)، براى کمک به زندگى او، على (علیه السّلام) را به خانه خود آورد و عمویش عباس، جعفر را؛ از اینرو جعفر بخشى از دوران عمر خود را با سرپرستى عباس بن عبدالمطّلب گذراند.[۲]
جعفر بن ابى طالب پس از امام على (علیه السّلام)، در جوانى به اسلام گروید. در سال پنجم بعثت به دلیل فشارهای بسیار کفار به دستور پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) با جمعی از مسلمانان به حبشه مهاجرت کرد،[۳] در سال هفتم هجرت به دستور پیامبر (صلّی الله علیه و آله) از حبشه به مدینه آمد.[۴] وی در جمادیالاولی سال هشتم هجری در روستای مُوْتَه در سرزمین بَلقاء به مصاف سپاه دشمن رفت و آن قدر جنگید تا به شهادت رسید.[۵]
نام، القاب و کنیه جعفر طیّار
نام آن بزرگوار جعفر، کنیهاش عبدالله[۶] و القاب ایشان عبارت است از: طیّار (ذوالجناحین)،[۷] ابوالمساکین،[۸] صاحب الهجرتین.[۹]
نسب و قبیله جعفر طیّار
جعفر طیّار از بنی هاشم، طایفهای از قریش از فرزندان هاشم بن عبد مناف است، پدر ایشان ابوطالب بن عبدالمطلب بود و مادر وی، فاطمه بنت اسد بن هاشم، نخستین زن هاشمی بود که با مردی هاشمی، یعنی ابوطالب، ازدواج کرد[۱۰] و به ترتیب چهار پسر به نامهای طالب، عقیل، جعفر و علی به دنیا آورد.[۱۱]
همسر و فرزندان جعفرطیّار
همسر جعفر بن ابیطالب، اَسماء بنت عُمَیس از قبیله خثعم[۱۲] بود که به همراه جعفر به حبشه رفت.[۱۳] طبق قول مشهور جعفر بن ابیطالب دارای سه فرزند، به نامهای عبداللّه، محمد و عون، بود.[۱۴]
فرزندان جعفر طیّار
جعفر بن ابیطالب در حبشه از همسرش اسماء بنت عمیس صاحب سه فرزند، به نامهای عبداللّه و محمد و عون، شد که عبداللّه نخستین مولود مسلمان در حبشه[۱۵] و نسل جعفر از وی بود.[۱۶]
بلاذری پیرامون سرنوشت دو فرزند عبدالله (محمد و عون) گزارشهای مختلفی داده است.
به روایتی، دو فرزند دیگر جعفر (محمد و عون) در کربلا و به روایتی دیگر، در جنگ صِفّین شهید شدند. روایتی نیز حاکی از آن است که عون و محمد در زمان خلافت عمر در شوشتر به شهادت رسیدند، اما برخی این را نادرست دانستهاند.[۱۷] اکنون در جنوب شهر دزفول بقعهای به نام محمد بن جعفر طیّار زیارتگاه است.[۱۸]
در برخی از منابع تعداد فرزندانی که جعفر از اسماء داشت را هشت نفر ذکر کردهاند که تمامی در حبشه متولد شدند.[۱۹]
معروف ترین فرزند جعفر طیّار، عبدالله بن جعفر است، کنیهاش أبا جعفر،[۲۰] و همسر حضرت زینب (سلام الله علیها) است، که از وی (حضرت زینب) چهار فرزند به نامهای علی، جعفر، عون اکبر و أم کلثوم داشت.[۲۱] ایشان بسیار به اهل بیت ارادت داشت و همراه و یاوری قوی برای آنان بود و بارها با دشمنان اهل بیت به مخاصمه پرداخت.، در ذیل به برخی از کارهای وی اشاره میشود:
۱٫ هنگام تبعید ابوذر به ربذه در کنار علی (علیه السّلام) بود.[۲۲]
۲٫ به دستور امام علی (علیه السّلام) بر ولید بن عقبه حد جاری کرد.[۲۳]
۳٫ در مراسم تغسیل و تکفین امیر مؤمنان که شبانه و بدون اطلاع عموم بود وی حضور داشت.[۲۴]
۴٫ در جواب معاویه که دخترش را برای یزید خواستگاری کرد گفت: امر او را به حسین بن علی (علیهما السّلام) واگذار کردم.[۲۵]
۵٫ در اثبات ولایت امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) به حدیث غدیر استناد کرد و از راویان حدیث غدیر بود.[۲۶]
۶٫ وقتی معاویه برای یزید بیعت میگرفت عبدالله پاسخ منفی داد و بر حقانیت اهل بیت و خاندان رسول خدا (علیهم السّلام) بر ولایت و خلافت تأکید کرد.[۲۷]
۷٫ همراه کردن دو فرزندش عون و محمد با کاروان کربلا و شهادت آن دو.[۲۸]
عبدالله بن جعفر شخصی بسیار کریم، جواد، عفیف، سخی، بود تا جایی که بحرالجود نامیده می شد، به همین دلیل برخی گفتهاند باسخاوت تر از او در اسلام و برخی دیگر گفتهاند در حجاز نبوده. وی سال ۸۰ هجری و در سن ۹۰ سالگی درگذشت.[۲۹]
فرزندان جعفر طیّار در کربلا
مطابق قول مشهور تاریخ، از نسل جعفر طیّار، دو فرزند عبدالله بن جعفر در کربلا شرکت کردند. هنگامی که امام حسین (علیه السّلام) به خاطر بیعت نکردن با یزید از مکه بیرون رفت. عبدالله بن جعفر که پسر عموی امام و شوهر زینب (علیهما السّلام) بود، دو فرزند خود عون و محمد را بههمراه نامهای پیش امام فرستاد، در نامه چنین نوشته بود: امّا بعد من ترا به خدا سوگند می دهم که چون نامه مرا خواندى از این سفر بازگردى؛ زیرا من بر تو ترسناکم از این راهى که بر آن میروى از این که هلاکت تو و پریشانى خاندانت در آن باشد، و اگر امروز تو از میان بروى روشنائى زمین خاموش خواهد شد؛ زیرا تو چراغ فروزان راه یافتگان و آرزو و امید مؤمنان هستى، …، اما امام حسین (علیه السّلام) قبول نکرد و به سمت عراق رفتند. عبد الله بن جعفر که از بازگشت امام ناامید شد به دو فرزندش عون و محمد دستور داد ملازم امام باشند و به همراهش بروند، و در رکابش شمشیر بزنند.
در واقعه عاشورا پس از شهادت علی اکبر و تعدادی از یاران امام، دو فرزند عبدالله به میدان رفتند و شروع به مبارزه کردند. عبد الله بن قطبه طائى (از لشکر عمر بن سعد) به عون حمله کرد و او را به شهادت رساند. و عامر بن نهشل تمیمى فرزند دیگر عبد الله بن جعفر، محمد را به شهادت رساند.[۳۰]
فضائل و مناقب جعفر طیّار
جعفر دوران نوجوانى و جوانى خود را دور از آلودگى هاى آن روزگار سپرى کرد. وى با آنکه در آن محیط فاسد مىزیست و سرزمین جزیره العرب آلوده به فساد اخلاقى و انحرافات اعتقادى بود، شرافت خانوادگى و کرامت خویش را حفظ کرد و هرگز به مىگسارى، روابط نامشروع، بتپرستى و دروغ آلوده نگشت؛ لذا جعفر در عصر جاهلیت به داشتن چهار خصلت: پرهیز از شرابخواری، دروغ، فحشاء و بتپرستی، متمایز بود.[۳۱]
بر اساس روایتی، او در همان سال اول بعثت، اندکی،[۳۲] یک روز یا کمتر، پس از برادرش علی (علیهالسّلام)،[۳۳] اسلام آورد.
جعفر، خطیبی توانا، مردی شجاع، سخاوتمند،[۳۴] بردبار، متواضع[۳۵] و دارای عقل و درایت و هوش سرشار و اراده راسخ بود و شخصیتی نافذ داشت و سرداری برجسته و آگاه به مسائل دینی و آشنا به فنون و اصول جنگ بود.[۳۶] ذهبی در کتابش وی را سالار شهید و والامقام و مجاهد بزرگ خوانده است.[۳۷]
ایشان، فردى مردم دوست و بخشنده بود و به دیگران احسان مىکرد و به دلیل همین خصلت جوان مردانهاش، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به او لقب «ابوالمساکین» (پدر بینوایان) داده بود.[۳۸] وی از جمله افرادی بود که در راه اسلام دو هجرت انجام داد.[۳۹] درباره فضائل و مناقب جعفر بن ابیطالب احادیث و گزارشهای متعددی نقل شده است.[۴۰] [۴۱]
اسلام آوردن جعفر طیّار
با توجه به صفات عالی و روحیه حق پذیری جعفر بن ابیطالب، پذیرش اسلام بر او سخت و با لجاجت جاهلانه همراه نبود بلکه به راحتی حق را پذیرفت؛ زیرا وی از اخلاق و راستگو بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطلاع کامل داشت؛ لذا در زمره اولین مسلمانان محسوب میشود.[۴۲] روایت شده، هنگامی که ابوطالب از کنار کعبه میگذشت دید که فرزندش علی (علیهالسّلام) در سمت راست پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نماز ایستاده، به جعفر گفت: برو و در سمت چپ پیامبر بایست و نماز بگزار و او نیز چنین کرد.[۴۳]
جعفر طیّار و مهاجرت به حبشه
با سخت شدن شرایط زندگى براى مسلمانان در مکه و افزایش شکنجه هاى قریش، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال پنجم و بنا بر نقلی چهارم بعثت دستور داد عده اى از مسلمانان به حبشه هجرت کنند. هجرت به حبشه دو بار صورت گرفت، بار اول حدود ده نفر از مسلمانان و مرتبه بعد حدود هشتاد نفر (برخی تعداد هفتاد و پنج مرد و دوازده زن را ذکر کردهاند) با سرپرستی جعفر بن ابیطالب به حبشه رفتند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نامهای برای پادشاه حبشه نوشت و آن را به جعفر داد، در نامه علاوه بر دعوت وی به اسلام، از او خواست به مسلمانان پناه دهد و به امور آنان رسیدگی کند، اما مشرکان مکه در تعقیب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر یعنی «عمرو عاص» و «عبدالله بن ربیعه» (و برخی عماره بن ولید مخزومى را ذکر کردهاند)[۴۴] را به دربار نجاشى فرستادند.
فرستادگان قریش، همراه با هدایایى به حبشه رسیدند و ضمن تقدیم آنها به پادشاه، درخواستِ خود را در مورد اخراج مهاجران مطرح کردند، اما با سخنان شیوا و محکم جعفر، آنان به مقصود خود نرسیدند و بازگشتند.[۴۵]
سخنان جعفر طیّار در حضور پادشاه حبشه
هنگامی که فرستادگان کفار مکه (عمرو عاص و عبد الله بن ربیعه) برای بازگرداندن مهاجران به دربار نجاشی پادشاه حبشه رفتند و هدایای خود را به وی دادند، به نجاشی گفتند: کم خردانى از قریش از دین ما بیرون رفته و مردگان ما را گمراه خوانده و خدایان ما را بد گفتهاند و اگر آنان را با عقیدهاى که دارند واگذاریم، ایمن نیستیم که دین تو را تباه سازند. نجاشى گفت: به خدا قسم تا با آنها گفت وگو نکنم و ندانم که در چه حال هستند تسلیمشان نخواهم کرد. عمرو عاص گفت این ها یاران مردى هستند که میان ما خروج کرده است و از نشانه هاى سفلگى و نادانى آنها این است که معتقد نیستند عیسى (علیه السّلام) فرزند خداست و هنگامى که پیش تو بیایند بر خاک نخواهند افتاد آنچنان که دیگران براى تو رفتار مىکنند.
نجاشى پیکی به دنبال جعفر و یارانش فرستاد و آنها را احضار کرد، هنگامى که آنها آمدند عمرو عاص همچنان بر روى تخت و کنار نجاشى نشسته بود و جعفر و یارانش به خاک نیفتادند و به نجاشى با سنت اسلامى سلام کردند، عمرو به نجاشى گفت: دیدى همان طور است که گفته بودیم، نجاشى خطاب به گروه مسلمانان گفت: چرا شما به آئین همگان بر من درود نفرستادید و عقیده شما درباره عیسى بن مریم چیست؟ آیین شما چیست؟ آیا مسیحى یا یهودى یا بر آیین قوم خود هستید؟ جعفر که سرپرست و سخنگوى مسلمانان بود گفت هیچ کدام، نجاشى گفت آیین شما چیست؟ گفت: اسلام، پرسید اسلام چیست؟ گفت: خداى یگانه را مى پرستیم که شریک و همتائى ندارد و ما هم براى او شریک و همتایی نمی دانیم، پرسید چه کسى این آیین را براى شما آورده است، گفت: مردى از خودمان که اصل و نسب او را مى شناسیم و خداوند متعال او را براى ما فرستاده است همچنان که براى گروههائى پیش از ما پیامبرانى ارسال داشته است، او به ما فرمان داده است که نیکى کنیم و صدق و وفا داشته باشیم و امانت را ادا نمائیم و ما را از پرستش بتها نهى فرموده و دستور داده است که فقط خداى یکتا را بپرستیم ما او را تصدیق کرده ایم و کلام خدا را شناخته ایم و یقین داریم که او از سوى خدا مأمور است، و چون این کار را کردیم قوم ما با ما ستیزه و دشمنى کردند و با پیامبر راستین هم ستیزه ورزیدند و او را تکذیب نمودند و آهنگ کشتن او را داشتند و می خواهند که ما هم بت پرست باشیم، این بود که ما براى نگهدارى دین و جان خود از آنها گریختیم و به کشور تو پناه آوردیم و اگر آنها ما را راحت مى گذاشتند همان جا بودیم.
نجاشى گفت: به خدا سوگند این امر از همان چراغ هدایت سرچشمه گرفته است که آیین موسى (علیه السّلام) هم از آن سرچشمه گرفته است، جعفر گفت: امّا در مورد کیفیت درود و سلام ما، پیامبرمان چنین به ما آموخته است و ما به تو نیز چنان درود فرستادیم که میان خود مى فرستیم، امّا در مورد عیسى بن مریم (علیهما السّلام)، اعتقاد ما این است که او بنده خدا و فرستاده او، کلمه الهى است که همراه با روح خداوند به سوى مریم القاء شده است و عیسى (علیه السّلام) فرزند مریم؛ دوشیزه پاک است.
در این هنگام نجاشى دست به زمین برد و تکه کوچک چوبى برداشت و گفت به خدا سوگند عیسى بن مریم هم به اندازه این چوب بر آنچه ایشان مى گویند چیزى نیفزوده است.
بزرگان حبشه گفتند: اگر مردم این حرف ترا بشنوند ترا از پادشاهى خلع خواهند کرد، نجاشى گفت: من درباره عیسى هرگز عقیده دیگرى ندارم، خداوند متعال هنگامى که اراده فرمود پادشاهى مرا به من بر گرداند از مردم اطاعت نکرده است که من درباره دین الهى از مردم تقلید و پیروى کنم، به خدا پناه مىبرم.
پس از صحبت نجاشى با جعفر، نجاشى دستور داد هدایاى عمرو عاص را برگردانند و گفت: اگر به اندازه کوهى به من طلا بدهد هرگز از او قبول نخواهم کرد. و به جعفر و یارانش گفت: همینجا بمانید و همه شما در امان خواهید بود. و براى آسایش آنها دستورهایى این چنین داد: هر کس به این گروه حتى با خشم و تحقیر بنگرد همچون کسى است که عصیان و سرکشى کرده باشد.
جعفر و مسلمانان مهاجر، سالها در حبشه در کمال آزادى و عزت ماندند و با درایت و هدایت شایسته جعفر، توانستند دین و عزت خود را حفظ کنند و از گزند کفار در امان باشند.[۴۶]
جایگاه جعفر طیّار نزد معصومان (علیهم السّلام)
جعفر بن ابیطالب از جمله چهرهای والا مقام جهان اسلام است، به دلیل صفات عالی[۴۷] که داشت در نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، امام علی (علیه السّلام) و سایر معصومان (علیهم السّلام) جایگاه بسیار رفیعی داشت.
مقام جعفر طیّار نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
جعفر بن ابى طالب، از پیشگامان اسلام و از مسلمانان نخستین بود که پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) علاقه اى شدید به او داشت. ستایشهاى متعدد پیامبر اسلام از وى، جایگاه والاى او را نشان مى دهد.
راوی میگوید: شنیدم پیامبر(صلّی الله علیه و آله) به جعفر مى فرمودند: چهره و اندام تو چون چهره و اندام من و خلق و خوى تو شبیه خلق و خوى من است و تو از من و تبار منى.[۴۸]
جایگاه و منزلت جعفر چنان نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) والا بود، با این که وی در جنگ بدر حضور نداشت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای وی سهمی از غنایم جنگ را، در نظر گرفت.[۴۹]
یکى از نبردهاى سرنوشتساز و پپروزمند مسلمانان، فتح قلعه هاى یهودیان در خیبر بود. آن حادثه در سال ششم هجرى اتفاق افتاد. در همان روزها مسلمانان مهاجر از حبشه برگشتند و به مدینه وارد شدند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شاهد دو پیروزى مهم بود؛ یکى، غلبه بر یهودیان پیمانشکن و کینه توز خیبر، و دیگرى بازگشت مهاجران حبشه از جمله آنان جعفر طیّار به آغوش مسلمانان.
این بود که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمى دانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم؛ به فتحِ خیبر یا آمدن جعفر؟ آنگاه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را در یکى از خانه هاى اطراف مسجد مدینه منزل داد و کار جعفر را در سرپرستى شایسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستایش کرد و از غنایم خیبر به او هم سهمى داد.[۵۰]
بنا بر روایت وقتی جعفر در سال هفتم هجری از حبشه به مدینه آمد، پیامبر بسیار خوشحال شد خطاب به او فرمود: ای جعفر آیا هدیه و چیزی ارزشمند به تو بدهم. جعفر عرض کرد: لطف بفرمایید. مردم خیال کردند حضرت میخواهد هدیه ای مادی از طلا و نقره به وی بدهد، همه گردنها کشیده شد تا هدیه را ببینند. حضرت فرمود: تو را چیزی میدهم که اگر هر روز آن را انجام دهی از دنیا و هرچه در آن است بهتر میباشد، اگر یک روز در میان انجام دهی خدا گناهانی را که در فاصله آن دو انجام دادهای میآمرزد، اگر هر جمعه یا هر ماه یا هر سال انجام دهی خدا گناهانی را که در آن فاصله انجام دادهای میآمرزد. سپس نماز معروف به جعفر طیّار را به وی آموخت.[۵۱]
نماز جعفر طیّار
نماز جعفر طیّار از جمله مستحبات موکّد، و مشهور بین مردم است … که با فضیلتترین وقت خواندن آن نماز، روز جمعه هنگام بالا آمدن آفتاب است. آن نماز را میتوان از نافلههای شب یا روز حساب کرد که برای نمازگزار هم از نوافل حساب شود.
چگونگی نماز جعفر طیّار:
این نماز چهار رکعت است که دو سلام دارد (یعنی دو تا دو رکعت خوانده میشود). نمازگزار در هر رکعتی حمد و سوره میخواند، سپس پانزده مرتبه میگوید: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اکبر». و این تسبیح را ده مرتبه در رکوع و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از رکوع و هم چنین ده مرتبه در سجده اول و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از آن و سپس ده مرتبه در سجده دوم و ده مرتبه بعد از سر بلند نمودن، این تسبیحات را میگوید.
پس در هر رکعتی هفتاد و پنج مرتبه و مجموع آنها در هر نماز، صد و پنجاه تسبیح و در چهار رکعت، سیصد تسبیح میشود
اگر کسی بخواهد نماز جعفر را بخواند، اما فرصت کافی برای گفتن تمام سیصد مرتبه ذکر تسبیحات اربعه را ندارد، میتواند به همان مقدار که فرصت دارد بخواند و مابقی را پس از اتمام نماز، در هر حالتی که بود، به امید ثواب بخواند و اگر اصلاً وقت برای گفتن تسبیحات اربعه ندارد، میتواند دو نماز دو رکعتی به نیّت جعفر بخواند و ذکرهای تسبیحات اربعه را بعد از نماز در حال راه رفتن و یا در محیط کار به امید ثواب بگوید و یا اگر فرصتش به مقداری است که فقط میتواند دو رکعت از نماز را به صورت کامل بخواند میتواند آن دو رکعت را خوانده و بعد که فرصت پیدا کرد دو رکعت دیگر را بخواند. حال اگر تسبیحات اربعه را فراموش کرد بخواند، در صورتی که محلش نگذشته باشد باید آن را به جا آورد، اما اگر محل آن گذشته، نمازش صحیح است، ولی باید بعد از نماز هر مقداری را که فراموش کرد به امید ثواب قضا کند.
آداب نماز جعفر طیّار:
الف- از آداب نماز جعفر طیّار این است که در رکعت اول بعد از حمد، سوره زلزال و در رکعت دوم سوره عادیات و در رکعت سوم سوره نصر و در رکعت چهارم سوره توحید خوانده شود.
ب- مستحب است که در سجده دوم رکعت دوم، بعد از تسبیحات بگوید: «یا من لبس العز و الوقار یا من تعطف بالمجد و تکرم به یا من لا ینبغی التسبیح إلا له یا من أحصى کل شیء علمه یا ذا النعمه و الطول یا ذا المن و الفضل یا ذا القدره و الکرم أسألک بمعاقد العز من عرشک و بمنتهى الرحمه من کتابک و باسمک الأعظم الأعلى و کلماتک التامه أن تصلی على محمد و آل محمد و أن تفعل بی کذا و کذا.» سپس حاجتهایش را بگوید. (به غیر از زبان عربی هم میتواند حاجاتش را درخواست کند).
ج- بعد از فارغ شدن از نماز، مستحب است دعای زیر خوانده شود:
مفضل میگوید: امام جعفر صادق (علیه السّلام) را دیدم نماز جعفر طیّار را میخواند و دستهایش را بلند کرد و به این دعا خدا را خواند: «یا ربّ یا ربّ» تا نفس قطع شد، «یا ربّاه یا ربّاه» تا نفس قطع شد، «ربّ ربّ» تا نفس قطع شد، «یا الله یا الله» تا نفس قطع شد، «یا حیّ یا حیّ» تا نفس قطع شد، «یا رحیم یا رحیم» تا نفس قطع شد، «یا رحمان یا رحمان» هفت مرتبه، «یا ارحم الرّاحمین» هفت مرتبه. سپس گفت: «اللهم إنی أفتتح القول بحمدک و أنطق بالثناء علیک و أمجدک و لا غایه لمدحک و أثنی علیک و من یبلغ غایه ثنائک و أمجدک و أنى لخلیقتک کنه معرفه مجدک و أی زمن لم تکن ممدوحا بفضلک موصوفا بمجدک عوادا على المذنبین بحلمک تخلف سکان أرضک عن طاعتک فکنت علیهم عطوفا بجودک جوادا بفضلک عوادا بکرمک یا لا إله إلا أنت المنان ذو الجلال و الإکرام».[۵۲] [۵۳]
مقام جعفر طیّار نزد امام علی (علیه السّلام)
مطابق روایتی که امام صادق (علیه السّلام) از پدرانش نقل میکند، امام علی (علیه السّلام) با ابوبکر پیرامون شایستگی جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) مناظره میکند، از جمله افتخارات و برتری که برمیشمارد، داشتن برادری چون جعفر طیّار است.[۵۴] عبدالله بن جعفر طیّار نقل میکند هرگاه از امام علی (علیه السّلام) چیزی میخواستم ولی وی امتناع میکرد اگر به ایشان میگفتم «به حق جعفر»، ایشان حتماً خواسته مرا اجابت میکرد.[۵۵] همچنین آمده است که امام حسین (علیه السّلام) برای قانع کردن امام علی (علیه السّلام) میگفت: «به حق عمویم جعفر».[۵۶]
شهادت جعفر طیّار
در سال هشتم هجرت هنگامی که حارث بن عُمَیر أزدی، فرستاده پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نزد پادشاه بُصری’، به دست شُرَحبیل بن عمرو یا عُمیر ازدی غسّانی در روستای مُوْتَه کشته شد،[۵۷] پیامبر (صلی الله علیه و آله) بسیار غمگین شد و سپاهی سه هزار نفری تدارک دید که بعدها به سپاه امرا معروف شد و فرماندهی آن را به ترتیب بر عهده سه تن از صحابه، که یکی از آنها جعفر بن ابیطالب بود، قرار داد تا در صورت شهادت یکی، دیگری فرماندهی را بر عهده گیرد.[۵۸] بر اساس برخی روایات، نخستین فرمانده سپاه امرا جعفر بن ابیطالب بود[۵۹] و بنا به روایتهای دیگر، او دومین فرمانده و جانشین زید بود.[۶۰]
سپاه سه هزار نفری مسلمانان در جمادیالاولی سال هشتم در روستای مُوْتَه در سرزمین بَلقاء به مصاف سپاه دویست هزار (یا صد هزار) نفری رومیان به سرکردگی هِرقل و عربهای شام به فرماندهی شرحبیل بن عمرو رفت. در گرماگرم نبرد، جعفر از اسب خود پیاده شد و آن گاه پیاده جنگید تا به شهادت رسید.[۶۱] در باره چگونگی شهادت جعفر روایات مختلف است.[۶۲]
در این نبرد هر دو دست جعفر قطع شد، ولی نگذاشت پرچم روی زمین بیفتد؛ از اینرو، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: که خداوند به جعفر، به جای دستهایش، دو بال از یاقوت داده است و او با فرشتگان در بهشت به هر جا که میخواهد پرواز میکند[۶۳] و به همین سبب، او را جعفر طیّار و نیز ذوالجناحین خواندهاند.[۶۴]
در همان روز شهادت جعفر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طریق وحی از شهادت او آگاه و بسیار غمگین شد و آن گاه مردم مدینه را جمع کرد و واقعه موته و چگونگی کشته شدن سه سردار سپاه، از جمله جعفر بن ابیطالب، را به اطلاع آنان رساند و سپس برای آنان آمرزش خواست و آنان را شهید خواند.[۶۵]
جعفر در هنگام شهادت، بنا بر قول مشهور، حدود ۴۱ سال داشت.[۶۶] پس از شهادتش، همسرش اسماء بنت عمیس و حسانبن ثابت و کعببن مالک، اشعاری در سوگ وی سرودند.[۶۷]
گریه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در شهادت جعفر طیّار
هنگامی که جعفر بن ابی طالب در جنگ موته به شهادت رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد خانه جعفر شد و به اسماء بنت عمیس (همسر جعفر) گفت: فرزندان جعفر را نزد من بیاور، آنها را نزد ایشان آوردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را در آغوش گرفت و دست نوازش بر سر آنها میکشید و گریه میکرد. اسماء بنت عمیس گفت: یا رسول الله بر جعفر مصیبتی (شهید) وارد شده، ایشان فرمودند: بلی امروز به شهادت رسید. عبد الله بن جعفر میگوید: یاد دارم هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و خبر شهادت پدرم را به مادر داد، من نگاه به آن بزرگوار میکردم و ایشان دست بر سر من و برادرم میکشید و بسیار گریه میکرد به طوری که اشک بر روی محاسنش میریخت، سپس فرمود: خدایا، جعفر قدم به سوی بهترین ثواب گذاشت پس جانشین او باش در ذریه و فرزندانش به بهترین سرپرستى که به فرزندان بندگان صالحت نمودهاى. سپس فرمود: ای أسما به تو بشارتی بدهم؟ او (أسما) گفت: بلی، پدر و مادرم به فدایت. پیامبر فرمود: خداوند عزّ و جل برای جعفر دو بال قرار داده تا به وسیله آن در بهشت پرواز کند.[۶۸]
در روایتی امام صادق (علیه السّلام) از امام باقر (علیه السّلام) نقل میفرمایند: هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) خبر شهادت جعفر بن ابیطالب و زید بن حارثه را شنید، وقتی داخل خانه میشد بسیار گریه میکرد و میفرمود: آن دو، هم سخن و مونس من بودند پس مرگ آمد و آنها را برد.[۶۹]
کتابنامه
ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ ق.
ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
ابن عبد البر، أبو عمر یوسف، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، تحقیق: البجاوى، على محمد، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
ابن قتیبه دینوری، أبو محمد عبد الله، الإمامه و السیاسه (معروف بتاریخ الخلفاء)، تحقیق: شیری، علی، دارالأضواء، چاپ اول، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
ابناثیر، عز الدین أبو الحسن، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، چاپ: محمدابراهیم بنا و محمداحمد عاشور، قاهره، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳م.دانش
ابنحبیب، ابو جعفر، کتاب المحبّر، چاپ: ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م، چاپ افست، بیروت، بیتا. دانش
ابنعساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، چاپ: علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱ق/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱م.دانش
ابنعنبه، سید احمد بن علی، عمده الطالب فی انساب آل ابیطالب، چاپ: مهدی رجایی، قم ۱۳۸۳ ش.
ابنقدامه، عبد الله، التبیین فی انساب القرشیین، چاپ: محمد نایف دلیمی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
ابنهشام، عبد الملک، السیره النبویه، چاپ: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبداللّه، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
اصفهانى، ابو الفرج على بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق: صقر، سید احمد، بیروت، دار المعرفه، بى تا.
اقتداری، احمد، دیار شهریاران، انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۵۳ـ۱۳۵۴ ش.
امین، سید محسن، أعیان الشیعه، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۶ ق.
بخاری، محمدبن اسماعیل، کتاب التاریخ الکبیر، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمدباقر، بیروت ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
بهادلی، علی، «مؤته: عراقه الماضی و روح ذیالجناحین»، المنهاج ، سال ۱، شماره ۴، شتاء ۱۴۱۷ق.
بیهقى، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوه، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۶۱ش.
خلیفه بن خیاط، ابو عمر، تاریخ خلیفه بن خیاط ، چاپ: مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
خمینى، سید روح اللّٰه، تحریر الوسیله، مؤسسه مطبوعات دار العلم، چاپ اول، قم، بیتا.
ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، چاپ: شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۱ـ ۱۹۸۸م.
شهید ثانى، زین الدین بن علی، مُسکّن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، بصیرتى، چاپ اول، قم، بى تا.
شیت خطاب، محمود، «القاده الشهداء فی مؤته من قاده النبی (صلّی الله علیه و آله)، »مجله المجمع العلمی العربی، ج ۳۵، شماره ۲، ۱۴۰۴ق.
صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، کتاب فروشى داورى، چاپ اول، قم، ۱۳۸۵ ش / ۱۹۶۶ م.
طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، نشر مرتضى، چاپ اول، مشهد، ۱۴۰۳ ق.
طبرسى، احمد بن على، احتجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضى، چاپ اول، مشهد، ۱۴۰۳ ق.
طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول، بیروت، ۱۴۱۱ ق.
عودی، ستار، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، شماره ۴۶۹۵٫
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
مجلسی، بحار الانوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، ۱۴۰۳ ق.
مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، دار الهجره، چاپ دوم، قم، ۱۴۰۹ ق.
مفید، ارشاد، محقق و مصحح: مؤسسه آل البیت (علیهم السّلام)، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، قم، ۱۴۱۳ ق.
نویری، احمدبن عبدالوهاب، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، ۱۹۲۳ ـ۱۹۹۰م.
واقدی، محمد بن عمر، المغازى، تحقیق: مارسدن جونس، مؤسسه الأعلمى، چاپ سوم، بیروت، ۱۴۰۹م/۱۹۸۹م.
یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ یعقوبى، دار صادر، بیروت، بیتا.
[۱]. بهادلی، علی، المنهاج، «مؤته: عراقه الماضی و روح ذیالجناحین«، ص ۲۳۵؛ عبد البر، أبو عمر یوسف، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، تحقیق: البجاوى، على محمد، ج۱، ص ۲۴۲٫
[۲]. مجلسی، بحار الانوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان، ج ۴۲، ص ۱۱۵ و ج ۲۲، ص ۲۷۲٫
[۳]. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج۱، ص ۱۶۱٫
[۴]. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج ۲، ص ۶۸۳؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص ۲۸۹٫
[۵]. المغازی، ج ۲، ص ۷۵۶ـ۷۶۱؛ ابنهشام، السیره النبویه، ج ۴، ص ۱۵ـ۲۰٫
[۶]. اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق: صقر، سید احمد، ص ۲۵٫
[۷]. ابن هشام، السیره النبویه، ج ۱، ص ۵۰۵؛ ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج۱، ص ۹۷٫
[۸]. طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج ۴، ص ۳۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۷٫
[۹]. طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج ۸، ص ۲۱۹؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج ۲، جزء ۱، قسم ۲، ص ۱۸۵٫
[۱۰]. خلیفه بن خیاط، ابو عمر، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۴؛ ابنحبیب، ابو جعفر، محبر، ص ۴۵۷٫
[۱۱]. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق: صقر، سید احمد، ص۲۶؛ ابناثیر، عز الدین، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۳۴۲٫
[۱۲]. اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبین، تحقیق: صقر، سید احمد، ص ۳۵٫
[۱۳]. ابنهشام، عبدالملک، سیره نبوی، ج ۱، ص ۳۴۶؛ ابنسعد، محمد بن سعد، طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج ۴، ص ۲۵ و ج ۸، ص ۲۱۹٫
[۱۴]. طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، همان.
[۱۵]. ابنسعد، محمد بن سعد، طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج ۴، ص ۲۵؛ ابنحبیب، ابو جعفر، محبر، ص ۱۰۷٫
[۱۶]. محمد بن سعد، طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، همان.
[۱۷]. ر.ک: بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمدباقر، ص ۴۴ـ ۴۵
[۱۸]. ر.ک: اقتداری، احمد، دیار شهریاران، ج ۱، بخش ۱، ص ۳۱۶ـ۳۲۰٫
[۱۹]. ر.ک: ابنعنبه، سید جمالدین، عمده الطالب فی انساب آل ابیطالب، ص ۳۷؛ بهادلی، علی، منهاج، ص ۲۳۵٫
[۲۰]. ابن عبد البر، أبو عمر یوسف، استیعاب، ج ۳، ص ۸۸۰٫
[۲۱]. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۲۰۴٫
[۲۲]. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج ۲، ص ۳۴۱٫
[۲۳]. ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن، کامل، ج ۳، ص ۱۰۷٫
[۲۴]. همان، ص ۳۹۲٫
[۲۵]. ابن حجر العسقلانى، الإصابه فى تمییز الصحابه، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض و على محمد، ج۲، ص ۳۴۱٫
[۲۶]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج ۲ ص ۲۸۵٫
[۲۷]. ابن قتیبه دینوری، أبو محمد عبد الله، الامامه و السیاسه، تحقیق: شیری، علی، ج۱، ص۱۴۹-۱۹۵٫
[۲۸]. شیخ مفید، ارشاد، محقق و مصحح: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، ج ۲، ص ۶۸ و ۱۰۷٫
[۲۹]. استیعاب، ج۳، ص ۸۸۰ – ۸۸۱٫
[۳۰]. مفید، ارشاد، محقق و مصحح: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، ج ۲، ص ۶۸ – ۶۹ و ۱۰۷٫
[۳۱]. ابنعساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج ۷۲، ص ۱۲۶؛ صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ج ۲، ص ۵۵۸٫
[۳۲]. ابناثیر، عز الدین أبو الحسن، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۳۴۱٫
[۳۳]. ر.ک: امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۱۹٫
[۳۴]. ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبداللّه، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج ۱، ص ۱۱۴
[۳۵]. ابنقدامه، عبد الله، التبیین فی انساب القرشیین، ص ۱۱۵٫
[۳۶]. شیت خطاب، محمود، «القاده الشهداء فی مؤته من قاده النبی صلیاللّهعلیهوسلم«، مجله المجمع العلمی العربی، ج ۳۵، شماره ۲، ص ۱۵۴ـ ۱۵۵٫
[۳۷]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء ، ج ۱، ص ۲۰۶٫
[۳۸]. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۰٫
[۳۹]. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج ۴، ص ۲۵ و ج ۸، ص ۲۱۹٫
[۴۰]. ر.ک: اصفهانى، ابو الفرج على بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق: صقر، سید احمد، ص ۲۵؛ ۲٫ابن عبد البر، أبو عمر یوسف، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، تحقیق على محمد البجاوى، ج ۱، ص ۲۴۴؛ ابناثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۳۴۲؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۰٫
[۴۱]. عودی، ستار، جعفربن ابیطالب، دانشنامه جهان اسلام، مقاله شماره ۴۶۹۵٫ (با کمی تغییر)
[۴۲]. ر.ک: همین مقاله، زیر موضوع فضائل و مناقب جعفر طیار.
[۴۳]. ابنعساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج ۷۲، ص ۱۲۵ـ۱۲۶؛ ابناثیر، عز الدین، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص ۳۴۱٫
[۴۴]. یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۹٫
[۴۵]. امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۰ – ۱۲۲٫(با تلخیص)
[۴۶]. بیهقى، ابو بکر احمد بن حسین، دلائلالنبوه، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ۲، ص ۵۱ – ۵۳؛ یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۹ – ۳۰٫
[۴۷]. ر.ک: همین مقاله، زیرموضوع فضائل و مناقب جعفر طیّار.
[۴۸]. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات کبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج ۴، ص ۲۶٫
[۴۹]. واقدی، محمد بن عمر، المغازى، تحقیق مارسدن جونس، ج ۱، ص ۱۵۳؛ ابنعساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج ۷۲، ص ۱۲۷٫
[۵۰]. طبقات کبری، ج ۴، ص ۲۶٫
[۵۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۳، ص ۴۶۵ و ۴۶۶٫
[۵۲]. طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج ۱، ص ۳۱۱ – ۳۱۲٫
[۵۳]. خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۲۴۳ – ۲۴۴٫
[۵۴]. طبرسى، احمد بن على، احتجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج ۱، ص ۱۲۳٫
[۵۵]. ابناثیر، عز الدین أبو الحسن، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۳۴۴٫
[۵۶]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج ۱۱، ص ۲۵۳٫
[۵۷]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج ۱۵، ص ۶۱؛ نویری، احمدبن عبدالوهاب، ج ۱۶، ص ۲۷۷٫
[۵۸]. واقدی، محمد بن عمر، مغازى، ج ۲، ص ۷۵۵ـ۷۵۶؛ ابنهشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج ۴، ص ۱۵٫
[۵۹]. ر.ک: یعقوبی، ج ۲، ص ۶۵؛ ابن ابیالحدید، ج ۱۵، ص ۶۲٫
[۶۰]. ر.ک: ابنهشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج ۴، ص ۱۵٫
[۶۱]. مغازى، ج ۲، ص ۷۵۶ـ۷۶۱؛ السیره النبویه، ج ۴، ص ۱۵ـ۲۰٫
[۶۲]. همان، ج ۴، ص ۲۰؛ مغازى، ج ۲، ص ۷۶۱٫
[۶۳]. همان، ج ۲، ص ۷۶۲ و ۷۶۷؛ السیره النبویه، ج ۴، ص ۲۰؛ بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمدباقر، ص ۴۳٫
[۶۴]. ر.ک: السیره النبویه، ج ۲، ص ۱۵۱؛ انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمدباقر، ص ۴۳٫
[۶۵]. مغازى، ج ۲، ص ۷۶۲ و ۷۶۶؛ السیره النبویه، ج ۴، ص ۲۲٫
[۶۶]. ر.ک: عبد الله، التبیین فی انساب القرشیین، ج ۱، ص ۲۴۵؛ ابنقدامه، عبد الله، التبیین فی انساب القرشیین، ص ۱۱۵٫
[۶۷]. عودی، ستار، جعفربن ابیطالب، دانشنامه جهان اسلام، شماره ۴۶۹۵ .
[۶۸]. شهید ثانى، زین الدین بن علی، مُسکّن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۰۶٫
[۶۹]. همان.
منبع : اسلام پدیا