کجا شدی که هجر تو پریش و در هم آمدهبیا به خلوتم دمیکه بی ترنم توامکنون رسیده ام به اینفزوده اضطراب و همجمال مه مثال اگرکمال غفلت توامبه کوی عاشقان اگرچه می شود قدم نهیتوشاه ملک جان اگرنهان همه جهان و هم به کعبه , کعبه خود تویی زشوق طوف دورتو کمان هجر ابروان بیا که فرش جان کنم از آن دم طلایی ام کجا شوم دم دگرگناه من نگاه من تو مظهر فضایلی نظافت آشنای تو سحر بیا نظاره کن
شرر زده به جان من نهان و دودمان من ترنم ترانه کن زوال شد زمان من فراق بعد وصل تو شده به جان زیان من ز ستر غیب سر بزد گرفت این زبان من اراده بر گذر فتد به جوی چشم جان من ز دید من نهان شدی نهان بود نهان من که کعبه رد پای تو طواف شد نشان من مطاف جمله عاشقانقدوم تو جهان من فسوس و حیف و حسرتا جلا شود عیان من نگاه فضل و رحم تو بیا و ده امان من وجود او سرای تو ندای عهد جان من