بند اول
روي او آئينة يزدان بود
عشق او بر جمله جانها جان بود
در غدير خم خود خيرالانام
مر ورا آن روز مولا كرد نام
پس به حكم ذات حق مولا علي است
جمله را از نفس خود اولي علي‌است
جان پيغمبر بود با حكم حق
ساقي كوثر بود با حكم حق
عشق آن حضرت بود جان عمل
در حقيقت اوست ميزان عمل
بي ولاي او عمل دود است دود
از عمل، بي عشق او آيا چه سود؟
روز و شب هستيم ما با فكر او
بزم ما روشن شود با ذكر او
يا عليٌ يا عليٌ يا عليٌ
از تو شد آئينة دل منجلي
*****
بند دوم
هر دم و هردم، دم از حق مي‌زنم
دم ز نور حق مطلق مي‌زنم
در علي بنموده ذات حق ظهور
عشق او برتر ز جنات است و حور
در قيامت طبق حكم كردگار
اوست جانا مالك جنات و نار
اوست اي دل پادشاه لافتي
اين لقب از حق شده بر وي عطا
طبق قرآن خلق را هادي است او
رهنماي ما به هر وادي است او
والي ملك ولايت اوست اوست
حق را برهان و آيت اوست اوست
روز و شب هستيم ما با فكر او
بزم ما روشن شود با ذكر او
يا عليٌ ياعليٌ يا عليٌ
از تو شد آئينة دل منجلي
بند سوم
ساقيا پركن ز باده جام ما
يك دمي شيرين بگردان كام ما
ساقيا پركن دمي پيمانه را
اين، دل است آتش بزن اين خانه را
ما همه مستيم، مست روي او
جان ما بسته به تار موي او
ما همه مستيم از صهباي او
سر نهيم از جان و دل بر پاي او
او نمود آن نمود مطلق است
باده ده جانا كه او نور حق است
برده از پيغمبران يكسر سبق
روشن از او جان جمله اهل حق
روز و شب هستيم ما با فكر او
بزم ما روشن شود با ذكر او
يا عليٌ ياعليٌ يا عليٌ
از تو شد آئينة دل منجلي
بند چهارم
ما همه در مطلع روز الست
از شراب عشق او گشتيم مست
تاكنون مخمور و مخموريم ما
آرزومند همان نوريم ما
او ظهور حق بود اندر زمين
گشته از عشق رخش تكميل، دين
روشن او كرده جهان را همچو طور
او بود اندر زمين درياي نور
مظهر يزدان بود رخسار او
سرفراز است آن كه باشد يار او
من يكي دلدادة پست ويم
از عنايت، عاشق مست ويم
روز و شب هستيم ما با فكر او
بزم ما روشن شود با ذكر او
يا عليٌ يا عليٌ يا عليٌ
از تو شد آئينة دل منجلي
بند پنجم
بر خلايق رهبر و مولا علي است
بهر ما از نفس ما اولي علي است
چشم هر صاحبدلي بركوي اوست
جان و دل در حلقة گيسوي اوست
انبيا را او معين و ياربود
جان و دل بر احمد مختار بود
بر خدا محبوب و نورالعين اوست
قبله گاه جمله خورالعين اوست
اوست اندركالبدها جان ما
درحقيقت جلوة يزدان ما
مقصد جمله ملايك روي اوست
معتكف هر عاشقي دركوي اوست
روز و شب هستيم ما با فكر او
بزم ما روشن شود با ذكر او
يا عليٌ يا عليٌ يا عليٌ
از تو شد آئينة دل منجلي
*****
بند ششم
زينت عرش است خاك پاي او
مه خجل از طلعت زيباي او
جان ها روشن ز نور فرخش
نورها يكسر فروغي از رخش
نور بارد از جمال ماه او
راه حق باشد هماره راه او
من چه گويم، حق ثنا خوان وي است
اهل عالم بر سر خوان وي است
هركه باشد بي نصيب از عشق او
كاظمي، هرگز ندارد آبرو
فطرت مؤمن عجين با عشق اوست
جمله عالم را ولايش آبروست
روز و شب هستيم ما با فكر او
بزم ما روشن شود با ذكر او
يا عليٌ يا عليٌ يا عليٌ
از تو شد آئينة دل منجلي
آيت الله علي كاظمي
صدای شیعه
