در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود
حتی دل فرشته برایش گرفته بود

با آستین پارۀ پیراهن خودش
جبریل را به زیر کسایش گرفته بود

زورش نمی رسید کسی را صدا کند
از گریه زیاد ، صدایش گرفته بود

از ابتدای شب که خودش را به خواب زد
معلوم بود آن که دعایش گرفته بود

حتما نزول می کند آیات تازه ای
با چله ای که بین حرایش گرفته بود

مشغول ذکر نافله اش شد ، ولی کجاست؟
آن چادری که عمه برایش گرفته بود

شاعر : علی اكبر لطیفیان