امير موءمنان، امام علي(ع) فرمود: «... ذلك القرآن فاستنطقوه...»: «اين قرآن را به سخن درآوريد1». در راستاي امتثال از اين فرمايش مولا و تحت حمايت و پشتيباني آن حضرت، در اين شماره از سوره شناسي، با يكي از سوره هاي قرآن به گفت وگو نشسته ايم. ضمن تشكر از ايشان كه صميمانه ما را پذيرفتند و سخنان پر رمز و راز و پرسوز و گدازي را در اختيار ما گذاشتند، توجه خوانندگان گرامي را به بخش هايي از اين گفتگو جلب ميكنيم:
لطفاً خودتان را معرفي كنيد.
اگر منظورتان از "معرفي"، ذكر نام و نشان است، بايد بگويم كه مردم مرا سوره فلق مينامند، اما معصومين(ع) معمولاً از من با آيه آغازينم قل اعوذ بربالفلق ياد ميكنند2.
خودتان كداميك را بيشتر مي پسنديد؟
خوب، معلوم است! هرچه رسول اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) بپسندند.
قدري بيشتر از خودتان بگوييد.
نميدانم منظور شما از كلمه "خودتان" چيست!
يعني تعداد آيات و كلمات و حروف و زمان نزول و از اين قبيل مسائل....
(با لبخند) راستش اين چيزها را شما بهتر از ما ميدانيد و اين ما هستيم كه بايد از شما سوءال كنيم! اما خوب، معروف است كه پنج آيه و 23 كلمه و 74 حرف دارم3 و در ترتيب نزول، بيستمين سوره، بعد از سوره فيل ميباشم4.
به مكي يا مدني بودنتان اشارهاي نكرديد!
برخي مرا مدني و برخي ديگر مكي ميدانند5.
نظر خودتان چيست؟
چه اهميتي دارد؟
خوب به هر حال دانستن آن خيلي مفيد است!
وقتي شما ميبينيد رسول اكرم(ص) كوچكترين دغدغه اي در راستاي ثبت و ضبط مكي يا مدني بودن ما نداشته است، چه لزومي دارد فكر و ذكر خود را صرف اين مسائل كنيد و سرانجام هم به يك نتيجه قطعي دست نيابيد؟ مگر آن حضرت اسوه حسنه شما نيست؟!
چرا، اما خوب...!
هر كس در هر وقت و در هر جا مرا قرائت كند، همانوقت و همانجا بر او نازل ميشويم؛ اگر در تهران باشد، خوب من هم تهراني خواهم بود و اگر در مكه باشد، من هم مكي خواهم شد و....
بگذريم! لطفاً از دوستانتان بگوييد.
تمام سوره هاي قرآن دوستان من هستند و با همه آنها رفت وآمد و ارتباط تنگاتنگ دارم، تا حدي كه مرا در چهره يكايك آنها ميتوانيد تماشا كنيد. هرچند مردم، اغلب، ما را جدا از هم ميدانند و ميشناسند.
با كدام يك از آنها دوستي و ارتباط بيشتري داريد؟
با سوره ناس، علاوه بر دوستي، رابطه همسايگي و خويشاوندي نيز دارم. ارتباط من با ايشان، تا حدي است كه مردم ما را به عنوان "معوذتين" ميشناسند و اغلب ما را پشتسرهم قرائت ميكنند. از نظر قد و قواره و شكل و قيافه نيز شباهتهاي بسياري باهم داريم و همانگونه كه سورههاي قرآن، اغلب دو به دو باهم زوج اند، ما نيز زوج هم مي باشيم. همچنين از اهداف و وظايف مشتركي برخوردار هستيم:
ناس و فلق دوستان همدگرند هميشه بعد ناس، نوبت فلق آيد
آيا با دسته يا گروه خاصي نيز ارتباط و همكاري داريد؟
من به اتفاق سوره ناس و نيز سورههاي اخلاص و كافرون كه همگي سرآغاز مشتركي داريم، مجموعه "چهار قل" را تشكيل ميدهيم. البته سوره جن نيز، با قل آغاز ميشود، اما متأسفانه بيشتر مردم اين سوره را به عنوان عضوي از مجموعه ما نمي دانند.
مجموعه شما چه اهدافي را دنبال ميكند؟
ما از آسمان به زمين آمده ايم تا به انسان بگوييم: بگو!
چه بگويد؟
گفتني ترين گفتني ها را؛ در اين دنيا كه پر از گفتني هاي گوناگون است ما آمده ايم، اساسي ترين و ضروري ترين و حياتي ترين گفتني ها را بر زبان جسم و جان شما جاري و حاكم كنيم.
در اين زمينه چقدر موفق بوده ايد؟
بسياركم و ناچيز؛ مردم حتي نداي قل، قل ما را نمي شنوند چه رسد به اينكه در مقام اجابت برآيند. انگار نه انگار كه ما از آنان چيزي ميخواهيم. سالها و قرن هاست كه قل ميگوييم و قل، قل ميكنيم، اما پاسخي نميشنويم. خود شما در طول عمرتان چندبار مرا قرائت كرده ايد؟
شايد... بيش از هزار بار.
آيا در اين مدت - حتي يكبار هم كه شده - احساس كرده ايد كه كسي خطاب به شما قل ميگويد و از شما گفتن چيزي را مي طلبد؟
راستش... خير!
اين در حالي است كه اگر كودكي و يا حتي ديوانه اي، تنها يكبار به شما بگويد: بگو، بي درنگ آنچه را كه او ميخواهد ميگوييد و اگر هم پاسخش ندهيد، دستكم متوجه درخواست او مي شويد. اما خداوند هستي، عمري است كه از زبان من چيزي از شما ميخواهد و شما هيچ توجهي نداريد و اصولاً خودتان را مخاطب او نميدانيد و نميبينيد.
گاه احساس ميكنم شما به هنگام قرائت، مرا به تسمخر و استهزا گرفته ايد و به دورغ نسبت به من ابراز دوستي و محبت ميكنيد. چگونه ميشود، كسي بارها از دوستش چيزي بخواهد و او نسبت به خواسته اش كاملاً بي توجه باشد.
راستش من شخصاً، تاكنون متوجه اين نكته نبودم و اين، بار نخست است كه نداي شما در گوشم صدا ميكند.
(با چشماني اشك آلود) خوب، الحمدلله، پس از سالها قل، قل كردن، بالاخره صداي ما به تو رسيد. من از سالها پيش، در انتظار چنين لحظه اي بودم. جاي بسي خوشحالي است. حال كه صدايم را ميشنوي، بگذار خودم را بيشتر برايت معرفي كنم.
سراپا گوشم!
من معلم زبان تو هستم. آمده ام اساسي ترين دستور زبان و منطق را به تو بياموزم و حياتيترين جمله هستي را ورد جان و زبانت سازم. آمدهام مشق صبح و شام و شب و روزت را تقديم نمايم. آمده ام بگويم تا بگويي، گفتني ترين گفتني ها را. من معلم خصوصي و تمام وقت تو هستم. آنقدر قل ميگويم تا سراسر هستي ات، گويا به گفته هايم گردد، آنگاه ديگر رسالت من تمام است.
چرا اين همه قل ميگوييد، مگر در عالم چه خبر است؟
چرا نگويم، حال آنكه تمامي اجزاي هستي و همه مخلوقات خداوند، دشمن تو هستند؟!
دشمن من؟!
آري دشمن تو؛ هر آنچه مخلوق خداوند است، ميتواند دشمن و مايه شرّ تو باشد؛ از پدر و مادر، زن و فرزند، اقوام و آشنايان و دوستان گرفته تا كوه و درخت و در و دشت و جنگل و آسمان و ستارگان و خلاصه يكايك آفريده هاي خداوند، همه و همه - از آن جهت كه مخلوق اند - ميتوانند دشمن تو باشند و اين منم كه بايد تو را از چنگال يكايك آنها و حتي از شرّ خودت و در يك كلام، از شرّ ماخلق رهايت سازم و در پناه رب الفلق درآورم. اين است كه همواره قل، قل ميكنم و هيچ آرام و قرار ندارم. شما گمان ميكنيد كه فقط مار و عقرب، دشمنان شما هستند، درحاليكه هر چيزي - حتي خود قرآن - ميتواند دشمن فوق العاده خطرناكي براي شما باشد.
من از يك مسئله، همواره متعجب بوده ام و هيچگاه نتوانسته ام پاسخي براي آن بيابم.
كدام مسئله؟
اينكه شما، بدون انس با من، چگونه به سر ميبريد و بي آنكه مرا در قلب خود جاي دهيد و بر فكر و ذكر خود حاكم كنيد، چگونه در اين دنياي سراسر شرّ، روزگار مي گذرانيد و در جهاني كه از شر يكايك پديده هاي آن بايد به رب الفلق پناه بريد، بدون من و تعليمات من و قل،قل هاي من، چگونه زندگي ميكنيد؟ اين سوءالي است كه ميترسم هرگز پاسخش را نيابم!
از كجا معلوم كه ما زنده ايم و زندگي ميكنيم؟! اگر ما را مرده انگاريد، پاسختان را مي يابيد!
نميدانم، شايد هم اشتباه از من است و آن اندازه هم كه فكر ميكنم در زندگي انسانها، اهميت و موضوعيت ندارم و تعاليم و قل،قل هايم را بي جهت اساسي و حياتي ميدانم، اما خوب... (ديدگانش اشكبار شد) روزگاري، دوستان و هم صحبت هايي در ميان شما داشتم؛ يكي از آنان ميگفت: حاضرم يك پايم را بدهم، اما تو را از دست ندهم. گفتم چرا؟ پاسخ داد: با يك پا نيز، ميتوان زندگي كرد، اما بيتو نميدانم زندگي چه شكلي پيدا ميكند! ديگري ميگفت: من با وجود تو هيچ ترس و غمي در جهان ندارم و خود را بي نيازترين فرد روي زمين ميدانم.
آن ديگري ميگفت: من تو را با صد عصاي موسي عوض نميكنم. گفتم چرا؟ گفت: عصاي موسي تنها سنگ و دريا را ميشكافت اما تو....
حال مي فهمم، مفهوم اين روايت از رسول اكرم(ص) را كه فرمود: هركس سوره هاي قل اعوذ بربالفلق و قل اعوذ برب الناس را بخواند، گويي تمامي كتاب هاي آسماني را كه خداوند (از آدم تا خاتم) بر پيامبران خود نازل كرده است، خوانده است6! و نيز فرمود: سوره فلق برترين سوره قرآن است7.
نه، اشتباه از شما نيست، كار ما خيلي خراب است. اين ما هستيم كه فرسنگ ها از مرحله پرتيم و تا حد ممكن شما را دستكم گرفته ايم؛ در زندگي كمترين حسابي روي شما باز نكرده ايم و كوچكترين نقش و رسالتي در ساختن فرد و اجتماع، براي شما قائل نشده ايم. شما همانگونه هستيد كه ميفرماييد. ما هستيم كه شما را مهجور و بيكاره نموده ايم و از اين مقام و منزلت عالي، معزول و خانه نشينتان ساخته ايم.
من تنها در ميان شما بيكاره ام. اگر گوش جان باز كنيد. قل،قل اجزاي عالم را خواهيد شنيد. من در سراسر جهان حاكم و جاري هستم. تمامي اجزاي هستي به قرائت من مشغول اند. حتي يك دانه بي آنكه مرا بخواند و در پناه رب الفلق درآيد، هرگز نمي تواند پوسته هاي خود را بشكافد و از ظلمات خاك، سر بيرون آورد. مسئله فلق (شكافتن) يك قانون سراسري و در همه جا حاكم است. تمامي شكافها و شكافتن ها و شكفتن ها و عموم خلاصي ها و رهايي ها و گشايش ها و همه فجرها و فرجها، فتح ها و فرح ها و در يك كلام، تمامي فلق هايي كه در يكايك اجزاي هستي ميبيني، همه وهمه در پناه رب الفلق حاصل ميشوند. همه هستي قل اعوذ برب الفلق ميخوانند و من خطاب به ذرات عالم قل ميگويم و تمامي آنها ميپذيرند و اجابت ميكنند و در پناه رب الفلق درمي آيند و از اين رو، هر لحظه مي شكافند و مي شكفند. در اين ميان، تنها شما هستيد كه ندايم را نميشنويد و پاسخم نميگوييد. لذا همواره، در انواع تاريكي ها و شبه ا و ابهام ها و وحشت ها، حيران و سرگردانيد و هيچ فلقي نمييابيد و شر تمامي پديده هاي هستي شما را فرو مي بلعد و هيچ فرجي نمي بينيد!
اين است كه هميشه تعجب ميكنم، شما بدون انس و پيوند با من چگونه به سر مي بريد و بيياري من، شب ها و تاريكي هاي گوناگون را چگونه به صبح و روشنايي ميرسانيد؟ قفل هاي محكم و غول پيكر فرد و اجتماعتان را، بي آنكه در پناه رب الفلق درآييد، چگونه درهم مي شكنيد؟ گره هاي بيشمار و درهم پيچيده روحي و رواني، سياسي و اقتصادي، اجتماعي و فرهنگيتان را كه سالهاي سال با دَم هاي پي درپي نفاثات جني و انسي، چون فولاد، به هم جوش خورده اند، بدون قل هاي من، چگونه مي گشاييد و توانمندي ها و استعدادهاي نهفته و بسته خود و فرزندانتان را چگونه شكوفا ميسازيد؟ بدون من با غاسق ها و نفاثات بيشمار و گوناگون كه پيدا و پنهان هستي شما را دربرگرفته اند، چگونه پيكار ميكنيد و بسته هاي خود و پيرامون خود را چگونه باز ميكنيد و در يك كلام، از شر ماخلق چگونه مي گريزيد و به كجا پناه ميبريد و...؟!
من گمان ميكردم شما و بسياري ديگر از سوره ها، تنها پيامبر(ص) را مورد خطاب قرار داده ايد و مخاطب شما، تنها، شخص آن حضرت است. اما اكنون احساس ميكنم، جز من، گويي مخاطب ديگري در اين دنيا نداريد!
متأسفانه اكثر مردم همين گونه ميپندارند، حتي بسياري از علما در ترجمه ها و يا تفاسير خود، عبارت "اي پيامبر" را به ابتداي من و بسياري ديگر از آيات و سوره ها، از پيش خود مي افزايند (اي پيامبر، بگو پناه ميبرم...)! راستش بزرگترين مشكل ما در ارتباط با شما همين است كه هر كاري ميكنيم، نميتوانيم به شما بباورانيم كه به هنگام قرائت، خداوند، خود مستقيماً دارد با شما سخن ميگويد! خداي رحمان، آن هستي مطلق، در كمال لطف و عنايت خطاب به شما ميگويد: بگو! اما شما در كمال بي توجهي از كنار آن ميگذريد؛ با اين تصور كه با شما نيست، با پيامبر است! خلاصه اگر اين مشكل حل شود راه ورود شما به گلستان قرآن هموار ميگردد.
(با لبخند) خوب شما كه سوره فلق هستيد، چرا اين مشكل را نيز، در حق ما نمي گشاييد؟!
(با اندكي مكث) - خوب... من فقط سوره فلق هستم، ربالفلق كه نيستم؛ مشكل گشا و فلق زا تنها اوست.
بهتر است از اين بحث خارج شويم و به سوءالات ديگر بپردازيم:
آيا از ما، يعني امت پيامبر(ص) راضي هستيد؟
اگر شما از ما راضي باشيد و آثار وجود ما را در سراسر زندگي خود، احساس كنيد، يقين بدانيد ما هم از شما راضي هستيم.
بر اين اساس من فكر ميكنم شما از ما راضي نيستيد؛ زيرا در صحنه هاي مختلف زندگي ما حضور و ظهوري نداريد؟!
متأسفانه همينگونه است كه ميفرماييد.
آيا مجله "گلستان قرآن" و صفحه سوره شناسي را مطالعه ميكنيد؟
ما از تمامي فعاليت هاي قرآني آگاهي كامل داريم.
كداميك را بيشتر مي پسنديد؟
پيشتر، عرض كردم؛ هركدام كه ما را در زندگي شما بيشتر حاضر و ناظر كند.
جلسات و مسابقات قرائت و حفظ قرآن را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
در رابطه با قرائت قرآن بايد بگويم كه متأسفانه و يا خوشبختانه من يكي، در اينگونه جلسات و برنامه ها چندان جايگاهي ندارم و قاريان قرآن، عنايت زيادي به من نشان نميدهند.
اگر ميشود، منظورتان را روشنتر بيان فرماييد.
خوب، ساختار لفظي من به گونهاي است كه صحنه هنرنمايي مناسبي براي آنان به حساب نميآيم. به ويژه، پاياني هاي من (فلق، خلق، وقب...)، از بس - به قول آن قاري محترم - بدقلق ميباشند، مجال تحريرها و مانورهاي زيبا و مردم پسند را براي آنان بسيار تنگ ميكنند. شما كه خود قاري قرآن هستيد، تاكنون چندبار مرا در جلسات مختلف قرائت كرده ايد؟
راستش هيچ، و يا بسيار اندك!
(با لبخند) البته، ناگفته نماند كه كودكان، عنايت بيشتري به من و سوره هاي هم قد و قواره من دارند و اصولاً ما بهعنوان سوره هاي "كوچك" و مخصوص كودكان به حساب ميآييم! حتماً مشاهده كرده ايد كه در جلسات و هيئت هاي قرائت قرآن، بزرگترها معمولاً سوره هاي - به اصطلاح - بزرگ را مي خوانند و كودكان اغلب به سوره هاي - به اصطلاح - كوچك ميپردازند!!
متأسفم...، اگر اجازه دهيد، بيش از اين شما را نرنجانم و بر دردهايتان نيفزايم. از اينكه ما را پذيرفتيد و با كمال آرامش و تأني به سوءالاتمان پاسخ گفتيد با تمام وجود سپاسگزارم. در پايان اگر پيام و فرمايش خاصي داريد، بفرماييد.
من نيز از شما تشكر ميكنم كه مرا لايق گفتگو ديديد و با سوءالات خود ابر وجودم را به بارش درآورديد. مردم خيلي كم با ما سخن ميگويند و اصولاً شأن ما را اجلّ از گفتگو ميپندارند. ما نيز، بنابر اخلاق خاصي كه داريم، بيآنكه كسي با ما سخني بگويد و يا چيزي بپرسد، هرگز لب نميگشاييم و سخني نميگوييم. از اينرو، اغلب ساكت و آرام هستيم، حتي گاه يادمان ميرود كه ما نيز زبان و دهان داريم و اقيانوسي از گفتنيهاييم، تا جايي كه احساس ميكنيم لب هايمان به هم چسبيده اند. درحاليكه روزان و شبان هر وقت كه بخواهيد، آماده گفتوگو و همنشيني هستيم و هرگز خداحافظي نميكنيم و اساساً خداحافظي براي ما معنايي ندارد، همواره - به قول شما - پشت گوشي هستيم، حتي نصفه هاي شب و اصولاً كار ما همين است و رسالتمان جز اين نيست. سلام مرا به همگان برسانيد. به اميد ديدار.
دوست داشتم بازهم از او بپرسم، از يكايك آيات و كلمات و تركيبات او؛ از آهنگ و موسيقي منحصربه فرد او؛ از تركيب جالب و رمزآلود حروف و برخي از عبارات عجيب و غريبش؛ از نقش و جايگاه حرف «ق» و دليل تكرار آن در آياتش؛ از اينكه وقتي قرائت ميشود، چه احساسي دارد و آنگاه كه نازل ميشود و زميني ميگردد، چه حالي مييابد؛ از لحظه اي كه خداوند او را براي نخستين بار تلفظ ميكرد و آنگاه كه به قلب نازنين رسول گرامي وارد ميشد و در آن زيباترين منزل آرام و قرار ميگرفت و ده ها سوءال ديگر در ارتباط با برخوردهاي گوناگون مردم با او، گفتگوها و عشق بازي هاي او با دوستان خود، خاطرات شورانگيز و احياناً تأسف بار او، ظلم و جورهايي كه در حق او رفته و ميرود، چيزهايي كه مي پسندد و آنچه را كه نمي پسندد و خوش نميدارد و....
آنچه آمد، صرفاً به منظور فتح باب اين قبيل گفتگوها با سوره هاي قرآن بود و ارزش ديگري نداشت. از اينكه در اين شماره، مطلبي از شما خوانندگان گرامي درج نشد، پوزش مي طلبيم. اميدواريم در شماره هاي آينده مجال سخن را براي ما كاملاً تنگ كنيد.
________________________________________
1. نهج البلاغه، خ 158.
2. براي نمونه، ر.ك. مجمع البيان، 5/567.
3. تفسير رهنما، 4/639.
4. احسن الحديث، 12/410.
5. مجمع البيان، 5/567؛ الميزان، 20/551.
6. همان.
7. مخزن العرفان، 4/357.