سوگنامه یاس کبود

(زمان خواندن: 14 - 27 دقیقه)

طلیعه سخن
در بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت(1) بوی بهشت مکه مکرمه را فرا گرفت، گویی که موجودی بهشتی به زمین آمده است، آری نوری از انوار الهی از میان عرشیان به جمع فرشیان آمده بود تا با شعاع نورانی خود انسانها را بهره ‏مند سازد و از تاریکی های ظلمت برهاند، او کسی نبود جز «فاطمه.»

زنان مکّه خدیجه علیهاالسلام را به خاطر ازدواج با فرزند یتیمی به نام محمد صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ترک گفته بودند و خیال می‏کردند که او در تنهایی و بی‏کسی وضع حمل خواهد کرد، غافل از اینکه عده ‏ای از زنان بهشتی (ساره همسر ابراهیم، آسیه دختر مزاحم، مریم دختر عمران و کلثوم خواهر موسی بن عمران) به همراه عده‏ای از حورالعین به امر پروردگار به زمین آمده بودند و فاطمه علیهاالسلام را با آب کوثر شستشو داده و لباس های خوشبو و معطّر بر تن او می‏کردند.(2)
آن میوه تکوین یافت(4).
بعد از واقعه معراج بوده است.
در هر حال آن بانوی بزرگ در زمانی به دنیا آمد که جز اندکی از یاران و اصحاب، اکثر قبایل عرب با پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم مخالفت و دشمنی می‏کردند و حتی در پاره‏ای اوقات درصدد قتل آن حضرت بودند. این ماجرا گویای این حقیقت بود که حضرت فاطمه علیه االسلام روزگار سختی را پیش‏ رو خواهد داشت.
غربت و مظلومیت
با کمی مطالعه وبررسی متون تاریخی و روایی شیعه و اهل سنت می‏توان به جایگاه رفیع و والای زهرای اطهر علیهاالسلام به عنوان برترین بانوی جهانیان پی برد، چنان که دانشمندان بزرگ فریقین در مقابل این عظمت سر تعظیم فرود آورده‏اند و زبان به تحسین گشوده‏اند، برای نمونه ابن حجر عسقلانی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت می‏گوید: «ومَناقِبُها کَثیرَةٌ جِدّا؛ فضائل فاطمه علیهاالسلام بسیار زیاد است(5)» همچنین ذهبی از مورخین بزرگ اهل سنت می‏نویسد: «وَمَناقِبُها غَزِیرَةٌ وکانَتْ صابِرةً دَیّنةً خَیّرةً صیِّنةً قانِعةً شاکِرةً للّه‏ِ؛(6) فضیلتهای فاطمه علیهاالسلام بسیار است و همانا [ایشان بانویی] صابر، متدیّن، نیکوکار، عفیف، قانع و شکرگزار خداوند بود.»
پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله احترام ویژه‏ای برای آن بانوی شریف قائل بودند و پیوسته در مورد ایشان به اصحاب خویش سفارش می‏کردند. ذهبی نقل می‏کند: «وَقَدْ کانَ النَّبیُّ یُحِبُّها وَ یُکْرِمُها وَ یُسِرُّ الَیها؛(7) پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم او را دوست می‏داشت و ایشان را اکرام و احترام می‏نمود و اسرارش را با وی در میان می‏گذاشت.»
همچنین بخاری از علمای بنام اهل سنّت نقل می‏کند که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم فرمودند: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَنی؛(8) فاطمه پاره تن من است، پس هر کس او را غضبناک کند، همانا مرا غضبناک کرده است.»
اما برخلاف تصوّر، زندگی آن حضرت علیهاالسلام از دوران کودکی تا لحظه شهادت سراسر درد و رنج و مصیبت و مظلومیت بود و به همین دلیل برای ایشان القابی همچون: مظلومة، مغصوبة (حقش غصب شده)، حاملةُ البلوی (حمل کننده سختی و بلا)، محزونة، مکروبة (دل شکسته) و باکیة (گریه کننده) ذکر شده است(9).
خویش اشک غم جاری سازیم.
دوران تلخ کودکی
فاطمه علیه السلام در زمانی به دنیا آمد که پیامبر گرامی اسلام صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم دعوت خویش را علنی ساخته و تمام قبایل و ملل را به دین اسلام فراخوانده بود. قریش که به دلیل تسلط بر مکّه و تجارت در این منطقه و حفاظت از نظام دینی جاهلی، سروری عرب را به دست آورده بودند، موقعیت خویش را در خطر می‏دیدند و به پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم می‏گفتند: بدیمن‏تر از تو برای قومش در میان عرب ندیدیم، تو جماعت ما را متفرق کرده، امور ما را درهم ریخته، از دین ما عیب‏جویی کرده و ما را در میان عرب مفتضح کرده‏ای.(10) از اینرو به جز اندکی از اصحاب و یاران، اکثر قبایل عرب با آن حضرت مخالفت و دشمنی می‏کردند و حتی در پاره‏ای اوقات درصدد قتل ایشان بودند.
این وقایع گویای این حقیقت بود که حضرت فاطمه علیهاالسلام از همان ابتدای تولد روزگار سختی را در پیش‏رو خواهد داشت و رنجها و محنت های بسیاری را متحمّل خواهد شد. برای نمونه، هنوز دو سال از تولّد ایشان نگذشته بود که واقعه شعب ابی طالب به وقوع پیوست و قریش پیمانی بر ضدّ بنی هاشم منعقد کردند که بر طبق آن کسی حق ازدواج و خرید و فروش و رابطه با آنان نداشت. مورخین عرب در مورد شعب می‏نویسند: «قَطَعُوا عَنْهُمْ المادَّةَ والْمَیْرَةَ؛(11) راه ورود غذا و آب را به روی آنان بستند.» این امر سبب شد که فرزندان آنان (از جمله فاطمه علیهاالسلام ) به قدری دچار سختی شوند که صدای ناله آنها از بیرون شعب شنیده می‏شد.(12) حضرت علی علیه‏السلام در نامه‏ای به معاویه به وقایع تلخ شعب اشاره می‏کند و می‏فرماید: «وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وفَعَلُوا بِنَا الأَفاعیلَ وَمَنَعُونَا العَذْبَ وأحْلَسُونا الخَوْفَ واضطَرُّونا اِلی جَبَلٍ وَعْرٍ... فَعَزَمَ اللّه‏ُ لَنا عَلَی الذَّبِّ عن حَوْزَتِهِ؛(13) [قریش] غم و اندوه را به [جانهای] ما ریختند و هر چه می‏توانستند [بدی] درباره ما انجام دادند و ما را از زندگانی خوش و راحت باز داشتند و ترس و خوف را با ما قرین گردانیدند و ما را به پناه بردن به کوه صعب العبور مجبور ساختند... ولی خداوند اراده نمود که به وسیله ما شریعتش را نگهداری کند.»
فراق مادر
در سال نهم بعثت که مسلمانان با موفقیت و سربلندی از شعب ابی طالب خارج شدند، امید آن بود که از رنجها و سختیهای آنان کاسته شود، اما چیزی نگذشته بود که در سال دهم بعثت فاطمه با مصائبی بزرگ مواجه شد؛ مرگ مادرش خدیجه و ابوطالب برای او آزمایش سختی بود امّا او در مکتب پدر آموخته بود که: «وَبَشِّرِ الصّابِرینَ الّذینَ إذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إنّا للّه‏ِ وإنّا إلیهِ راجِعُونَ»؛(14) «و به استقامت کنندگان بشارت ده؛ کسانی که هر گاه مصیبتی به آنان رسد، می‏گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می‏گردیم.»
در این هنگام فاطمه(س) که از فراق مادر مهربانش غمگین و افسرده است، باید جای خالی او را نیز پر کند تا مبادا پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم احساس تنهایی کند، او دیگر دختر خانواده نیست؛ او جانشین ابوطالب، عبداللّه‏ و خدیجه است. به همین دلیل بر طبق نقل مورخین شیعه و اهل سنت، او را «أمّ أبیها؛ مادر پدرش» نامیدند(15).
کسی که چنین کاری کرده بود نفرین کرد(16).»
شریک غمهای پدر
رسول گرامی اسلام صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم در دوران حیات شریفشان رنج ها و آزار و اذیت های بسیاری را تحمّل نمودند تا بتوانند نهال نوپای اسلام را آبیاری نمایند و آن را به ثمر بنشانند. از آن حضرت نقل شده که فرمودند: «ما أوُذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما أوُذِیْتُ؛(17) هیچ پیامبری به اندازه‏ای که من اذیت شدم، اذیت نشد.» در چنین شرایطی و مخصوصا بعد از وفات خدیجه و ابوطالب علیهماالسلام که سخت‏ترین دوران زندگی آن حضرت سپری می‏شد، فاطمه علیهاالسلام بهترین یار و حامی و شریک غمهای پدر بود و حتی در هنگام جنگها ایشان را تنها نمی‏گذاشت.
مورخین نوشته‏اند که وقتی در جنگ احد صورت نازنین رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم مجروح و خون آلود شد و خبر آن به فاطمه علیهاالسلام رسید، به همراه عده ‏ای از بانوان به راه افتاد و خود را به پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم رساند، پس چون فاطمه علیهاالسلام مشاهده نمود که خون بند نمی‏آید، در حالی که او خون را شستشو می‏داد و امام علی علیه‏السلام بوسیله سپر آب بر روی آن می‏ریخت، قطعه حصیری را سوزاند تا تبدیل به خاکستر شد، سپس آن را بر زخم پدر ریخت و خون قطع شد(18).»
پاکیزه بپوشد و رهسپار مسجدالحرام شود.(19)
فقر و تنگدستی
با وجود اینکه حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا بود و تصوّر می‏شود که در زندگی از رفاه نسبی برخوردار بوده، ولی برخلاف تصور، آن بانوی صبور در زندگی با فقر و تنگدستی مواجه بود و دوران سختی را می‏گذراند؛ به حدّی که ابن سعد از مورخین اهل سنّت از قول علی علیه‏السلام نقل می‏کند که: «لَقَدْ تَزَوَّجْتُ فاطِمَةَ وَمالی وَلَها فِراشٌ غیرُ جِلْدِ کَبْشٍ ننامُ عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ ونَعْلَفُ عَلَیْهِ النّاضِحَ بِالنَّهارِ ومالی وَلَها خادِمٌ غَیْرُها؛(20) همانا با فاطمه ازدواج کردم در حالی که برای من و او هیچ فرشی نبود مگر پوست گوسفندی که شب بر روی آن می‏خوابیدیم و در روز به شتر آبکش خود بر روی آن علوفه می‏دادیم و به جز این شتر خدمت گذاری نداشتیم.»
همچنین اسکافی از علمای معتزلی مذهب اهل سنّت می‏نویسد: روزی علی علیه‏السلام از فاطمه پرسید: آیا طعامی در خانه هست؟ فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: نه به خدا سوگند سه روز است که برای خود و فرزندانمان حسن و حسین چیزی نداریم. علی علیه‏السلام فرمود: پس چرا به من خبر ندادی. ایشان فرمودند: «إنّی لاَءَسْتَحْیی مِنْ رَبّی أَنْ أُکَلِّفکَ ما لاتَقْدِرُ عَلَیْهِ؛ من از خدایم شرم می‏کنم از تو چیزی بخواهم که توانایی آماده کردن آن را نداشته باشی.» در این هنگام علی علیه‏السلام از خانه بیرون آمد و دیناری قرض گرفت در میان راه مقداد را دید که از شدت گرما آستین خود را بر روی سرش گذاشته بود، حضرت فرمود: «ما أَخْرَجَکَ فی هِذهِ الْحال وأَراکَ کَالْحیرانِ؛ چه چیزی در این حال (هوای گرم) تو را [از خانه] خارج نموده و اکنون تو را حیران و سرگردان می‏بینم.» مقداد گفت: مرا معذور بدار و از من چیزی نپرس، ولی با اصرار آن حضرت گفت: همانا دیدم که فرزندانم از شدّت گرسنگی گریه و زاری می‏کنند و من نتوانستم گریه آنها را تحمّل کنم. در این هنگام امیرمؤمنان علی علیه‏السلام آن دینار را به مقداد داد و سپس به طرف مسجد آمد و بعد از این که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم از نماز فارغ شد ماجرا را برای ایشان تعریف نمود و به همراه ایشان به سوی فاطمه علیهاالسلام آمدند. هنگامی که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم وارد خانه شد فرمود: «هاتی ما عِنْدَکِ یا فاطِمَةُ، قال علیه‏السلام : فأَخْرَجَتْ الینا مائدةً عَلَیْها طَعامٌ طَیِّبٌ لَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْهُ لَوْنا ولا أطْیَبَ رِیْحا؛ ای فاطمه آنچه را که نزد توست بیاور. علی علیه‏السلام می‏فرماید: فاطمه برایمان سفره‏ای گسترد که در آن طعامی پاکیزه و طاهر بود که تاکنون غذایی به خوشرنگی و خوشبویی آن ندیده بودم. در این موقع پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم به علی علیه‏السلام فرمود: «هذا رِزْقٌ مِنَ اللّه‏ِ بَدَلُ دِینارِکَ؛(21) این رزقی است از طرف پروردگار، عوض دیناری که بخشیدی.»
گریه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
رسول گرامی اسلام صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم می‏دانست که بعد از او چه ظلم ها و ستم هایی در حق اهل‏بیت علیهم‏السلام انجام خواهد شد؛ از اینرو برای اتمام حجّت در مواضع مختلف به اصحاب و یاران و نزدیکان سفارشاتی می‏نمود و در مواردی هم خود اهل‏بیت را از وقایع آینده باخبر می‏ساخت. از جمله از عبداللّه‏ بن عباس نقل شده، هنگامی که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم در اواخر عمر شریفشان در بستر بیماری بودند، شروع به گریستن نمودند به حدّی که «بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ؛ اشکهای ایشان محاسنشان را خیس کرد.» به ایشان عرض کردند: ای رسول خدا! برای چه گریه می‏کنید؟ ایشان فرمودند: «أَبْکی لِذُریّتی وما تَصْنَعُ بِهِمْ شِرارُ أُمَّتی مِنْ بَعْدی کَأَنّی بفاطِمَةَ بِنْتی وَقَدْ ظُلِمَتْ بَعْدی وَهِیَ تُنادی یا أَبَتاهُ فَلا یُعینُها أحدٌ مِنْ أُمَّتی؛(22) برای ذرّیه‏ام گریه می‏کنم و آنچه که أشرار امتم بعد از من در مورد آنان انجام می‏دهند، گویا دخترم فاطمه را می‏بینم که بعد از من مورد ظلم و ستم واقع می‏شود، در حالی که ندا سر می‏دهد: ای پدر! ولی هیچ کس از امتم او را یاری نمی‏کند.»
در حدیث دیگری از امیرمؤمنان نقل شده: من و فاطمه و حسن و حسین نزد رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم بودیم، آن حضرت به ما نگریست و اشک از چشمانش جاری شد، از ایشان پرسیدم: ای رسول خدا! برای چه گریه می‏کنید؟ ایشان فرمودند: «أَبْکی مِمّا یُصْنَعُ بِکُمْ بَعْدی؛ برای آنچه بعد از من در مورد شما انجام خواهد شد گریه می‏کنم.» از ایشان پرسیدم: چه اموری؟ فرمودند: «أَبْکی مِنْ ضَرْبَتِکَ عَلَی القَرَنِ ولَطْمِ فاطمةَ خَدِّها وطَعْنَةِ الحَسَنِ فِی الفَخْذِ وَالسَّمِ الّذی یُسقی وقَتْلِ الحُسَیْنِ؛(23) گریه می‏کنم بخاطر ضربه ‏ای که بر فرق سرت زده می‏شود، و آسیب دیدن صورت فاطمه و ضربه‏ای که به ران پای حسن زده می‏شود و سمّی که به او خورانده می‏شود و کشتن حسین.»
فراق پدر
به راستی أوج مصائب و محنتهای حضرت فاطمه علیهاالسلام از زمانی شروع شد که پیامبر اسلام صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم به دیدار حق شتافت و آن بانوی گرامی غریب و تنها در کنار همسر وفادارش علی علیه‏السلام آماج طعنه‏ها و کینه‏ هایی قرار گرفت که از جنگ های بدر، اُحد، حنین، احزاب و فتح مکّه نسبت به رسول اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم و علی علیه‏السلام بوجود آمده، و در زمان حیات رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم در دلهای مشرکان و منافقان مخفی مانده بود. زهرای أطهر علیهاالسلام در مقابل تمام این نامهربانی ها صبر و بردباری از خود نشان می‏داد و در خلوت خود اشک غم جاری می‏ساخت به حدّی که در زمره کسانی که بسیار گریه می‏کردند نام برده شد. از امام صادق علیه‏السلام نقل شده که فرمودند: «البَکّاؤُونَ خَمْسَةٌ: آدمُ ویَعقوبُ وَیُوسفُ وفاطمةُ بنتُ محمّدٍ وعلیُّ بن الحسینِ علیهم‏السلام ؛ بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم و یعقوب و یوسف و فاطمه دختر رسول خدا و علی فرزند حسین علیه‏السلام .» امّا آدم پس گریه کرد بخاطر بهشت تا اینکه بر گونه‏ های او جای جاری شدن اشک باقی مانده بود، و أما یعقوب آنقدر برای یوسف گریست که بینایی ‏اش از دست رفت و امّا یوسف آنقدر برای پدرش یعقوب گریست که اهل زندان به ستوه آمدند و گفتند: یا روزها گریه کن و شب را برای استراحت ما بگذار و یا شبها گریه کن و روز را برای استراحت ما بگذار، «وَأَمّا فاطِمَةُ فَبَکَتْ عَلی رَسُولِ اللّه‏ِ حَتَّی تَأَذّی بِهِ أَهْلُ المَدینَةِ فَقالُوا لَها: قَدْ آذَیْتِنا لِکَثْرةِ بُکائِکِ فکانَتْ تَخْرُجُ إِلَی الْمقابِرِ، مقابرِ الشُّهَداء فَتبْکِی حتّی تَقْضِی حاجَتَها ثَمَّ تَنْصَرِفُ؛ و اما فاطمه علیهاالسلام آن قدر برای پدرش گریست که مردم مدینه در سختی قرار گرفتند و به ایشان گفتند: با زیادی گریه‏ات ما را اذیت کردی، از اینرو آن بانوی گرامی به مقابر شهداء می‏رفت و می‏گریست (در بیت الأحزان که علی علیه‏السلام برای ایشان مهیّا نموده بود) و پس از آنکه حاجتش محقق می‏شد بازمی‏گشت.» و اما علی بن الحسین علیهماالسلام برای پدرش امام حسین علیه‏السلام می‏گریست.»(24)
قلبی سوزان داشت.»(25)
هجوم به خانه زهرا علیهاالسلام
هنوز از وفات رسول اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم چند لحظه ‏ای بیش نگذشته بود و وجود شریف آن حضرت کفن و دفن نشده بود که فریب خوردگان دنیا گرد هم جمع شدند و برخلاف وصایا و سفارشات پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم به تعیین خلیفه اقدام کردند. پس از این واقعه، برای گرفتن بیعت از علی علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام به طرف خانه فاطمه آمدند. علمای متعصّب اهل سنّت که بسیاری از حقائق را مخفی کرده ‏اند، نوشته ‏اند: عمر شعله‏ای از آتش در دست داشت و تهدید کرد که اگر با ابوبکر بیعت نکنید خانه را به آتش خواهم کشید، فاطمه علیهاالسلام فرمود: اگر چه خانه دختر رسول خدا باشد؟ عمر گفت: آری(26). در ادامه این رویداد ابن جریر طبری می‏نویسد: سبب شهادت فاطمه علیهاالسلام این بود که قنفذ غلام عمر به دستور عمر با غلاف شمشیر به ایشان ضربه‏ای وارد کرد که در اثر آن فرزندش محسن را سقط کرد و دچار بیماری سختی شد و بعد از آن به أحدی از کسانی که او را مورد آزار و اذیت قرار دادند اجازه نداد تا بر او داخل شوند(27).»
واقعه غمبار فدک
فدک طبق نقل مورخین قریه‏ای آباد و حاصل‏خیز در سرزمین حجاز و در نزدیکی خیبر بود(28). هنگامی که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم از فتح خیبر باز می‏گشت، خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدک که از یهودیان سرسخت بودند، افکند و آنان به خاطر ترس از کشته شدن صلح نامه‏ای را با پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم امضاء نمودند و براساس آن نیمی از فدک را به آن حضرت صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم بخشیدند و چون برای بدست آوردن فدک جنگی انجام نشده و سربازان اسلام هیچ دخالتی در آن نداشتند، مشمول عنوان غنیمت نگشته و «فِیْ‏ءْ» محسوب می‏شود که اختیار آن با پیامبر است(29). به همین دلیل وقتی برخی از سران مسلمین از پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم درخواست کردند که فدک را مانند دیگر غنائم بین آنها تقسیم کند، این آیه نازل شد: «وَما أفاءَ اللّه‏ُ علی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما اَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ من خَیْلٍ وَلارِکابٍ ولکنَّ اللّه‏َ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَاللّه‏ُ عَلی کُلِّ شی‏ءٍ قَدیرٌ»؛(30) «آنچه را خدا به رسولش از آنها (یهود) باز گرداند، چیزی است که شما برای بدست آوردن آن نه اسبی تاختید و نه شتری، ولی خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط می‏سازد و خدا بر هر چیز قادر است.»
از اینرو پس از اینکه آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ»(31)؛ «حق خویشاوندان نزدیک خود را بده.» نازل شد، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فدک را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید. دانشمندان بزرگ اهل سنّت همچون ابی یعلی موصلی(32)، ذهبی(33)، سیوطی(34)، هیثمی(35)، خوارزمی(36) و حاکم حسکانی(37) نقل می‏کنند که وقتی آیه فوق نازل شد، «دَعَا النَّبیُّ فاطمةَ وأَعْطاها فَدَکَ؛ پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم فاطمه علیهاالسلام را فرا خواند و فدک را به او اعطا نمود.»
از مطالب بیان شده روشن می‏شود که «فدک» ملک شخصی حضرت فاطمه علیهاالسلام بوده و ابوبکر به زور و بدون هیچ مدرک معتبری و به صرف یک حدیث جعلی دالّ بر اینکه پیامبران از خود ارثی به جای نمی‏گذارند(38)، آن را غصب کرد. نقل شده که بعد از وفات رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم حضرت فاطمه علیهاالسلام نزد ابوبکر رفت و فرمود: «یا اَبابَکْرٍ مَنْ یَرِثُکَ إذامُتَّ؛ ای ابابکر! هنگامی که بمیری چه کسی از تو ارث می‏برد؟» ابوبکر گفت: أهل و فرزندانم. ایشان فرمودند: «فمالی لاأرثُ رسولَ اللّه‏ِ؛ پس چگونه است که من از رسول خدا ارث نمی‏برم؟» و سپس فرمودند: «واللّه‏ِ لاأُکَلِّمُکَ بِکَلِمَةٍ ما حَیَیْتُ؛ به خدا قسم تا وقتی که زنده‏ام کلامی با تو سخن نخواهم گفت.» و لذا تا وقتی که ایشان زنده بود، با او سخن نگفت(39).
خلافت شوهرش راست می‏گوید.(40)
تو ظلم می‏کنند شکایت می‏کنم.»(41)
در بستر بیماری
پس از این وقایع دردناک، فاطمه علیهاالسلام بیمار و رنجور در بستر بیماری، در انتظار فرا رسیدن وعده پدر و ملحق شدن به ایشان بود و هر زمان که بر سر قبر رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم می‏رفت با او چنین نجوا می‏نمود: «یا أَبَتاهُ! بَقیتُ والِهةً وَحَیْرانَةً فَریدَةً قَدِ انْخَمَدَ صَوْتی وانْقَطَعَ ظَهْری؛(42) پدر جان! [بعد از تو] بی‏کس و تنها شدم، حیران و محروم مانده‏ام، صدایم به خاموشی گرائید و پشتم شکست.»
و همچنین در شعری که منسوب به آن حضرت علیهاالسلام است می‏فرمود:
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبُ لَوْ أَنَّها  صُبَّتْ عَلَی الأَیّامِ صِرْنَ لَیالِیا
«[بعد از تو ای پدر] آنقدر مصائب بر من فرو ریخت که اگر بر روزگار [روشن] فرو می‏ریخت به صورت شبها [ی تیره و تار] در می‏آمد.»(43)
آنها غضب کرد و در عذاب الهی جاودانه خواهند بود.»(44)
إربلی از مورخین بزرگ شیعه در این‏باره می‏گوید: سخنان حضرت فاطمه علیهاالسلام در بستر بیماری نشان دهنده شدت اندوه و بزرگی مصیبت و نهایت شکوه ایشان از کسانی است که در حق او ظلم کردند و او را از حقش منع نمودند.(45)
پایان رنجها
در نهایت زهرای أطهر علیهاالسلام پس از تحمّل مصائب و محنتها و بی‏وفایی های بسیار، در اثر بیماری و تألمی که از ضربات دشمنان بر بدن مبارکشان حاصل شده بود به شهادت رسیدند و به دیار حق و ملاقات با پدر شتافتند.(46) پس از آن بر طبق وصیت آن حضرت علیهاالسلام جسد شریفشان شبانه غسل داده و کفن شد(47) و آن گاه غریبانه به خاک سپرده شد، بدون اینکه کسی از محل دفن آگاهی یابد.
از واقدی نقل شده: «انّ فاطِمَةَ لَمّا حَضَرَتْها الوَفاةُ أَوصَتْ عَلیّا أنْ لایُصَلِّی عَلَیْها أَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرُ فَعمِلَ بِوَصِیَّتِها؛(48) هنگامی که فاطمه علیهاالسلام در بستر شهادت بود، به علی علیه‏السلام وصیت فرمود که ابوبکر و عمر بر جنازه‏اش نماز نگذارند و امیرمؤمنان هم به وصیت ایشان عمل نمود.»
در روز بعد وقتی این خبر به عمر و ابوبکر رسید، به سرعت خودشان را به بقیع رساندند و وقتی نتوانستند قبر را پیدا کنند، عمر به امیرمؤمنان علیه‏السلام گفت: به خدا قسم قبر او را پیدا کرده و نبش خواهیم کرد و بر بدن او نماز خواهیم گذاشت. آن حضرت با چهره‏ای غضبناک فرمود: «یَا ابْنَ السَّوْداءِ أَمّا حَقّی فَقَدْ تَرَکْتُهُ مَخافَةَ أَنْ یَرْتَدَّ النّاسُ عَنْ دِیْنِهِمْ، أَمّا قَبْرُ فاطِمَةَ فَوَ الَّذی نَفْسُ عَلِیٍّ بِیَدِهِ لَئِنْ رُمْتَ وَأَصْحابُکَ شَیْئا مِنْ ذلکَ لاَءَسْقِیَنَّ الأَرْضَ مِنْ دِمائِکُمْ؛ ای فرزند سوداء (زن سیاه‏رو)! اما از حق خودم (خلافت) گذشتم تا مبادا مردم از دینشان خارج شوند، امّا در مورد قبر فاطمه علیهاالسلام ، قسم به کسی که جان علی در دست اوست اگر تو و یارانت قصد چنین کاری داشته باشید، هر آینه زمین را از خونهای شما سیراب خواهم کرد.» در این هنگام ابوبکر قسم یاد کرد که چنین کاری انجام ندهد و سپس آنجا را ترک کردند و مردم متفرق شدند.(49)
نمود:
نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ یا لَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ
لاخَیْرَ بَعْدَکِ فِی الحَیاةِ وإنَّماأبْکی مَخافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیاتی
«جان من در بین نَفَسهایش حبس شده، ای کاش جانم به همراه آنها [از بدنم] خارج می‏شد. بعد از تو هیچ خیری در زندگی [دنیا] وجود ندارد و من در حالی گریه می‏کنم که می‏ترسم [بعد از تو] عمرم طولانی شود.»(50)
امیرمؤمنان علیه‏السلام هنگام دفن زهرای مرضیّه در حالی که با فاطمه علیهاالسلام وداع می‏نمود، وداع با پیامبر را به یاد آورد و به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چنین گفت: «قَلَّ یا رَسُولَ اللّه‏ِ عن صَفِیَّتِکَ صَبْری وَرَقَّ عَنْها تَجَلُّدی... فلَقَدِ استُرْجِعَتِ الوَدیعَةُ وأُخِذَتِ الرَّهینَةُ، أَمّا حُزْنی فَسَرْمَدٌ وأمّا لیلی فَمُسَهَّدٌ إلی أَنْ یَخْتارَ اللّه‏ُ لی دارَکَ الّتی أَنْتَ بِها مُقیمٌ وَسَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضافُرِ أُمّتِکَ عَلی هَضْمِها، فأحفِها السُّؤالَ وَاستَخْبِرْهَا الْحالَ، هذا ولم یَطُلِ العَهْدُ ولَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ؛(51) ای پیامبر خدا! از فراق دختر برگزیده‏ات صبرم کم شده و طاقتم از دست رفته است... امانت باز گردانده شد و آنچه در دست من بود گرفته شد، اما اندوهم همیشگی است و شبهایم همراه بیداری، تا آن دم که خداوند سر منزل تو را که در آن اقامت گزیده‏ای برایم انتخاب کند. به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّتت در ستم کردن به وی اجتماع کرده بودند، سرگذشت وی را از او بپرس و چگونگی حال را از وی خبر گیر، وضع اینچنین است در حالی که هنوز فاصله ‏ای از زمان حیات تو نگذشته و یادت فراموش نگردیده است.»

علی تقوی
________________________________________
1. بحارالأنوار، علامه مجلسی، مؤسسة الوفاء، ج43، ص7؛ کشف الغمّة، اربلی، دارالکتاب الاسلامی، ج2، ص75؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، مطبعة الحیدریه، ج3، ص32.
2. أمالی شیخ صدوق، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، مجلس 87، ح1؛ بحارالأنوار، همان، ص3.
3. الطبقات الکبری، ابن سعد، دارصادر، ج8، ص19.
4. بحارالأنوار، همان، ص5.
5. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، دارالکتب العلمیّة، ج12، ص391.
6. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، ج2، ص119.
7. همان.
8. صحیح بخاری، دارالجیل، ج5، ص26.
9. ر.ک: مناقب آل ابی طالب، همان، ج3، ص133.
10. المصنف فی الأحادیث والآثار، ابن ابی شیبه، چاپ هند، ج14، ص296.
11. الطبقات الکبری، همان، ج1، ص209.
12. همان.
13. نهج البلاغة، نامه9.
14. بقره /155 ـ 156.
15. مناقب آل ابی طالب، همان، ج3، ص132؛ تهذیب الکمال، مزّی، مؤسسة الرسالة، ج35، ص247؛ تهذیب التهذیب، همان، ج12، ص391.
16. صحیح بخاری، همان، ج5، ص57.
17. جواهر المطالب، باعونی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، ج2، ص360.
18. کشف الغمّه، همان، ج1، ص195؛ المغازی، واقدی (اهل سنّت) نشر دانش اسلامی، ج1، ص249؛ انساب الأشراف، بلاذری، دارالفکر، ج1، ص396؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار احیاء التراث العربی، ج1، ص554.
19. زندگانی حضرت فاطمه زهرا، آیة اللّه‏ مکارم شیرازی، انتشارات طور، ص43.
20. الطبقات الکبری، همان، ج8، ص22.
21. المعیار والموازنة، ابی جعفر اسکافی، تحقیق محمّد باقر محمودی، ص236.
22. امالی شیخ صدوق، همان، مجلس 28، ح2؛ بحارالأنوار، همان، ص156.
23. امالی شیخ صدوق، همان، مجلس 28، ح2؛ مناقب آل ابی طالب، همان، ج2، ص51.
24. أمالی شیخ صدوق، مجلس 29، ح5؛ کشف الغمّة، همان، ج1، ص124؛ بحارالأنوار، همان، ص155.
25. مناقب آل ابی طالب، همان، ج3، ص137.
26. الامامة والسیاسة، ابن قتیبه، مؤسسة الحلبی، ج1، ص18؛ العقد الفرید، ابن عبد ربّه، مطبعة الأزهریّة، ج3، ص63؛ تاریخ الامم والملوک، همان، ج3، ص202؛ شرح نهج‏البلاغة، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، ج2، ص56.
27. دلائل الامامة، ابن جریر طبری، مؤسسة البعثة، ص134؛ بحارالأنوار، همان، ص170.
28. معجم البلدان، مادّه «فدک.»
29. ر.ک: سیرة النبویة، ابن هشام، دارالمعرفة، ج3، ص353.
30. حشر/6.
31. اسراء/ 26.
32. مسند ابی یعلی موصلی، دارالمأمون، ج2، ص334.
33. میزان الأعتدال، ذهبی، ج2، ص228.
34. الدر المنثور، سیوطی، ذیل آیه فوق.
35. مجمع الزوائد، هیثمی، دارالکتاب العربی، ج7، ص49.
36. مقتل الحسین، خوارزمی، مکتبة المفید، ج1، ص71.
37. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیّة، ج1، ص438.
38. تاریخ المدینة، ابن شَبّه، دارالفکر، ج1، ص197 ـ 198.
39. کشف الغمّة، همان، ج1، ص103؛ تاریخ المدینة، همان.
40. شرح نهج‏البلاغة، همان، ج16، ص284.
41. کشف الغمّة، همان، ج1، ص123؛ بحارالأنوار، همان، ج28، ص27.
42. بحارالأنوار، همان، ج43، ص175.
43. زندگانی فاطمه زهرا، جعفر شهیدی، دفتر نشر اسلامی، ص144؛ زندگانی حضرت فاطمه زهرا، همان، ص80.
44. بحارالانوار، همان، ج43، 159؛ أمالی طوسی، مجلس 13، ح55.
45. کشف الغمّة، همان، ص132.
46. در تاریخ شهادت ایشان اختلاف زیادی وجود دارد، ولی مشهورترین اقوال از نظر شیعه 75 یا 90 روز بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است.
ر.ک: مناقب آل ابی طالب، همان، ج3، ص132؛ بحارالانوار، همان، ج43، ص188؛ کشف الغمّة، همان، ج1، ص128.
47. کشف الغمّة، همان، ص120.
48. مناقب آل ابی طالب، همان، ج3، ص362.
49. دلائل الأمامة، همان، ص134؛ بحارالأنوار، همان، ج43، ص171.
50. مقتل الحسین، همان، ج1، ص84.
51. نهج‏البلاغة، خطبه 202.