تا نقاب از چهرۀ زهراییش رد می شود

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

تا نقاب از چهرۀ زهراییش رد می شود
لاجرم خورشید در کارش مردد می شود

هر کجا ساکن شود او خشت خشتش قبله است
گر حسن مقصود باشد خانه مقصد می شود

در شجاعت، در نجابت، در کرامت ذات او
اجتماع حیدر و زهرا و احمد می شود

کوری چشمان کفار حسود یثربی
بعد از او دنیا پر از نسل محمد می شود

چون یداللهی که شد آیینه حق در زمین
روی او ایزد نمای "دست ایزد" می شود

حُسن همراه حسن شد عزتش شدت گرفت
ضرب شد حرفی اگر در خود مشدّد می شود

هر که آمد دست پر برگشت بی چون و چرا
شایدِ سائل درِ این خانه باید می شود

"گر گدا کاهل بود" آقا پی او می رود
احتمال نا امیدی گدا رد می شود

در توازن نیست با هم کوه و کاه، اینجا ولی
بارها ثابت شده آقا بخواهد می شود

می رسد روزی که پیمانکار صحن مجتبی
آستان قدس شاهنشاه مشهد می شود