خسته از انتظار آمدنش
آن یتیمی که بین راهش بود
بغض خود را گرفت، گریه نکرد
مادری که به در نگاهش بود
نان و خرمای کودکان یتیم
بین کیسه، همان حوالی در
منتظر مانده تا که بوسه زند
شانه ای را که تکیه گاهش بود
خبری توی شهر پیچیده
سمت مسجد شده هیاهویی
بین محراب، غرق خون مردی
که علی بودنش گناهش بود
و دوباره صدای تق تق در
پشت در، مرد زخمی از غم ها
میخ در یا که تیغ زهرآلود
کوفه امشب، شب سیاهش بود
از یتیمان و میخ در ناگاه
باز شعرم غم مدینه گرفت
غم کوچه غم غریبی شهر
غربتی که به در گواهش بود
شاعر : سید علی مرتضوی شاهرودی
خسته از انتظار آمدنش ، آن یتیمی که بین راهش بود
- بازدید: 1316