قبل از آنكه ما دلائل مرحوم علامه نسابه، فیض را دراین سطور بیاوریم باید گفت، نسخه اصلی تاریخ قم كه به عربی بوده است نایاب می باشد و لذا تمام این تشویشات در نسخه های ترجمه آن صورت گرفته كه خود علامه به آن اذعان دارد لذا اول متن اصلی عبارت ترجمه تاریخ قم را كه مرحوم محدث قمی با اندكی تصرف در كتاب منتهی الآمال آورده و قبلا آنرا ذكر كردیم، با تمام جزئیات آن دوباره نوشته و پس از آن دلائل علامه عباس فیض را مطرح می نمائیم و آخرالامر نظریه ما و چند تن از بزرگان انساب را در دل این صفحات مزین خواهیم نمود
مرحوم عباس فیض در كتاب گنجیه آثار قم می نویسد: چون مستند كلیه مؤلفینی كه بر هجرت خود موسی(علیه السلام) به قم و دفن وی در قم نظر داده اند عبارت تاریخ قم و روایت صاحب رضائیه است و درمقابل، مدرك نگارنده "عباس فیض" هم در اظهار نظر بر عدم هجرت وی به قم نیز همان تاریخ و همان روایت است. ضرورت دارد كه متن عبارات پر تشویش تاریخ قم ذیلا نقل شود و توالی فاسده مترتبه بر این عبارات تشریح گردد تا معلوم شود كه نخستین وارد به قم از سادات رضویه(چه كسی می باشد)؟ اما متن عبارات تاریخ قم چنین است كه می نویسد:
دیگر از سادات حسینیه از سادات رضائیه از فرزندان امام رضا (علیه السلام) موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بود.
صاحب رضائیه ابو علی الحسین بن محمد بن نصر بن سالم گوید كه اول كسی كه از سادات رضویه كه بقم آمدند از كوفه ابوجعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر(علیه السلام) بوده است.
وی در سنه ست و خمسین و مأتین از كوفه به قم آمد و بقم مقام كرد و پیوسته برقع بر روی فروگذاشتی تا آنگاه كه عرب بقم بدو پیغام فرستادند كه تو را از مجاورت و همسایگی ما بیرون باید رفتن! پس ابو جعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی(علیه السلام) از قم به كاشان رفت و چون بكاشان رسید احمد بن عبدالعزیز بن دلف العجلی او را اكرام كرد و ترحیب نود و خلعت های بسیار و بارگیرهای نیكو و چندین تجمل بدو ببخشید و مقرر گردانید كه هرسال یك هزار مثقال طلا با یك سر اسب مسرج بدو دهند.
پس ابوالصدیم الحسن بن علی بن آدم اشعری و یكی دیگر از رؤسای عرب در عقب بیرون آمدن موسی از قم پرسیدند و اهل قم را سبب بیرون كردن موسی توبیخ كردند پس رؤسای عرب را بطلب ابی جعفر موسی بفرستادند تا شفاعت كردند و او را بقم باز آوردند و بسیاری اعزاز و اكرام كردند و از مال خود از برای او سرائی بخریدند و همچنین چند سهم از قریه(هنبرد) و (اندریقان) و (كاریز) از برای او از ورثه مزاحم ابن علی اشعری بخریدند و بیست هزار درهم از برای او قسمت كردند و بدو دادند.
و از غیر ابی علی روایت است كه چون عربقم به ابی جعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) پیغام فرستادند كه ترا از همسایگی ما بیرون می باید رفتن او برقع از روی برانداخت و ایشان او را بشناختند پس درباره موسی همت و اعتقاد ایشان محقق شد و این سرای و سهام و اموال بدو دادند.
و بعد از او خواهرانش زینب و ام محمد و میمونه دختران محمد بن علی(علیه السلام) در طلب او از كوفه بقم آمدند و بعقب ایشان بریهه دختر موسی بیامد و ایشان به مقبره بابلان آنجا كه قبر فاطمه بنت موسی بن جعفر(علیه السلام) است مدفونند.
و محمد بن موسی بقم مقیم بود و از آنجا بجای دیگر نرفت تا آنگاه كه او را وفات رسید در شب چهارشنبه روز آخر ماه دی هشت روز از ماه ربیع الاخر مانده سنه ست و تسعین و مأتین هجریه و او را در سرایی كه معروف بود بدو كه الیوم به مشهد او دفن كردند و در قدیم آن سرای معروف بوده است بمحمد بن الحسن بن ابی خالد اشعری ملقب به شنبوله.
و اول كسی را كه در این سرای دفن كردند موسی بن محمد بن علی بن موسی(علیه السلام) بود و خواهران او زینب و میمونه دختران موسی بن محمد بن علی بن موسی(علیه السلام) از او میراث گرفتند.
بعد از آن بریهه زن موسی بن محمد بن علی بن موسی(علیه السلام) وفات یافت و جنب مشهد او ویرا دفن كردند و پسران عم او یحیی و ابراهیم پسران جعفر بن علی الكذاب(تواب) از بریهه میراث گرفتند و چون بریهه به قم وفات یافت ایشان به قم نبودند چون از آن آگاهی یافتند بقم آمدند و تركه او را برداشتند و ابراهیم دیگر باره از قم رفت و یحیی صوفی بقم اقامت كرد بعد از آن میمونه دختر موسی وفات یافت و او را بمقبره بابلان دفن كردند".
این بود قسمتی از عبارات ترجمه تاریخ قم كه مورد نظر و استناد بود و اكنون به بیان دلائل استنباطی علامه از همین عبارت می پردازیم:
1ـ مرحوم عباس فیض می نویسد: از سادات رضویه نخستین كسی كه بقم آمد بنا بنقل ترجمه تاریخ قم، ابوجعفر موسی است در صورتیكه جمله ابوجعفر موسی بر خلاف گفتار علماء رجال است زیرا كنیه موسی مبرقع ابو احمد است و ابوجعفر كنیه فرزند او محمد می باشد و بنابراین باید گفت كه ابوجعفر محمد بن موسی نخستین كسی است كه به قم درآمده است.
2ـ در تاریخ قم آمده:(پس از او خواهرانش زینب و ام محمد و میمونه دختران محمد بن علی الرضا(علیه السلام) در طلب او ازكوفه به قم آمدند).
از مفاد این عبارات چنین بدست می آیدكه این سه تن دختران حضرت امام جواد(علیه السلام) می باشند در صورتی كه حضرت امام جواد(علیه السلام) مطابق قول شیخ مفید و دیگر قدماء از علماء، فقط دو دختر آن هم به نام فاطمه و امامه دارا بوده است و در هیچ یك از كتب انساب برای آن حضرت دختری بدین اسامی ضبط ننموده حتی خود مؤلف تاریخ قم هم كه عبارات فوق نیز از اوست در تاریخ مزبور در طی حالات آن امام همام فرزندان او را عبارت از دو پسر بنام: امام علی النقی(علیه السلام) و موسی و سه دختر به نام های خدیجه و حكیمه و ام كلثوم دانسته است و چگونه ممكن است كه در این مقام اسامی آنها را به زینب و ام محمد و میمونه تغییر دهد.
كه بنابراین باید گفت؛ این سه تن نیز خواهران محمد بن موسی(علیه السلام) یعی دختران موسی مبرقع(علیه السلام) هستند عبارت موسی بن محمد(علیه السلام) غلط است.
3ـ می نویسد كه موسی مبرقع(علیه السلام) چون به قم درآمد برقع بر روی خویش می افكنده و مسلما انداختن برقع چنانچه قدماء و متأخرین تصریح نموده اند بمنظور تحفظ جمال و زیبائی خود از انظار مردم بوده است كه با توجه باینكه در سال 256 هـ .ق موسی بیش از چهل دو سال عمر داشته است و برای برقع انداختن او هیچگونه موجبی بدست نمی آمد، معلوم می شود كه صاحب برقع نیز محمد بوده چه كه نامبرده در جوانی با جمالی زیبا و جذاب بدین شهر درآمده و انداختن برقع برای او كاملا متناسب و منطقی است.
و مؤید این معنی همان روایتی است كه غیر ابی علی نقل كرده است مبنیر بر اینكه چون عرب بدو پیغام فرستادند كه از قم باید بیرون روی كه ما مجاورت تو را خوش نداریم نام برده برقع از روی خویش بیافكند و مردم قم او را شناختند یعنی دانسند كه صاحب برقع موسی(علیه السلام) مبرقع و آن كسی كه درباره او بی ارادت و بدبین هستند نیست بلكه فرزند او محمد است از این طرز رفتار خود را با او تغییر داده او را چنانچه مذكور افتاد فراوان اعزاز و اكرام كرده آنهمه املاك و اموال بدو بخشیدند.
4ـ مینویسد(و محمد بن موسی مبرقع درقم مقیم بود) الی آخره كه این عبارت در مقامی كه سخنی از ورود موسی مبرقع(علیه السلام) در میان است بدون مقدمه هیچگونه تناسبی ندارد زیرا اگر در عبارات سابقه موسی بن محمد(علیه السلام) باشد باید قبلا از ورود محمد فرزند او هم خبر دهد و سپس از اقامت و رحلت او در قم حكایت كند.
5ـ مینویسد(و خواهران موسی از او میراث گرفتند) كه این عبارت هم معنی ندارد زیرا موسی مبرقع(علیه السلام) فرزندان متعددی داشته است و با وجود فرزند، میراث بردن خواهر بر خلاف موازین شرعی و عرفی است ولی اگر زینب و ام محمد و میمونه را خواهران محمد و دختران موسی بدانیم از این محذور نیز بیرون می رویم زیرا محمد به طور مسلم بلاعقب وفات كرده است.
6ـ می نویسد: و (پس از آن بریهمه زوجه موسی وفات كرد) در صورتی كه هیچگونه تردیدی نیست در اینكه بریهه منكوحه محمد بن موسی(علیه السلام) بوده ست، مضافا براینكه بریهه باتفاق علمای انساب دختر جعفر كذاب(تواب) است و اگر بنا شد كه زوجه خود موسی بوده باشد چون موسی مبرقع(علیه السلام) عموی جعفر است لازم می آید كه وی زن عموی پدر خود باشد و این مبر نیز خلاف موازین شرع مطهر است.
ولی اگر زوجه عموزاده خود محمد باشد هیچگونه معذوری نخواهد داشت كه بنابر این باید در تمام موارد محمد بن موسی(علیه السلام) خوانده شود.
7ـ می نویسد(و پسران عم او یحیی و ابراهیم پسران جعفر كذاب(تواب) برای بردن میراث خواهر از كوفه به قم آمدند).
و اگر بنا باشد كه این قضایا راجع بموسع باشد مرجع ضمیر هم موسی برگردد، در این صورت لازم می آید كه موسی با ابراهیم و یحیی صوفی برادران بریهه پسر عمو باشند در صورتی كه مسلم است كه موسی عموی پدر آنها است و ایشان برادرزاده او هستند.
8ـ مضافا براینكه میراث بردن برادر از خواهر در موقعی است كه خواهر فرزندی نداشته باشد كه این معنی هم درباره بریهه هنگامی صادق می شود كه زوجه محمد باشد.
9ـ در دنباله تاریخ قم آمده است كه، پس از آن میمونه دختر موسی(علیه السلام) وفات یافت و او را به مقبره بابلان دفن كردند و با توجه باینكه یك میمونه نام بیشتر هم نیست كه آنهم دختر موسی مبرقع(علیه السلام) است مسلم می شود كه میمونه و زینب و ام احمد هر سه تن از دختران موسی(علیه السلام) و خواهران محمد بن موسی(علیه السلام) هستند و جمله(خواهران موسی بن محمد) كه در فراز اول ضبط شده است و نامبردگان را خواهران موسی قلمداد كرده است نیز اشتباه است.
سپس مرحوم فیض اضافه می نماید، از این شواهد داخلی كه بگذریم اسناد خارجی متعددی هم وجود دارند كه نخستین سید رضوی نسبی را كه بقم درآمده است محمد بن موسی(علیه السلام) خوانده است چون منتقله الطالبیه صفحه 253 و زهر الربیع صفحه 207
اما جواب(نگارنده این كتاب) به مرحوم عباس فیض چنین است:
"چون كه دلیل مرحوم فیض خود عبارت ترجمه تاریخ قم است و از طرفی هم معظم له تشویش و اشتباهات این ترجمه را در متن دلائلشان گوشزد نموده، پس نمی توان با تمام اشكالات وارده بر این ترجمه، آن را مستند و مدرك گفتار ایشان دانست، وانگهی در جواب اشكال اول فیض باید گفت: كه در تعداد فرزندان موسی مبرقع(علیه السلام) هم میان علماء اختلاف است تا جائیكه عده ای از مورخین برای آن جناب پنج فرزند ذكور نام برده اند كه به اسامی زیر می باشد، ابوالقاسم حسین، علی، احمد، محمد، جعفر: از این روست كه احتمال قوی داده می شود، كه آنجناب مكنی به ابوجعفر و ابواحمد بوده است، ولی مكنی بودن آن به ابواحمد شهرت فراوانی داشته است، لذا می بینیم مؤلف كتاب تاریخ قم هم وی را ابی جعفر موسی ثبت و معرفی می نماید، كه این خود مؤید قول ما مبنی بر مكنی بود موسی مبرقع به ابوجعفر می باشد.
اما در اشكال دوم مرحوم فیض باید گفت، كه در مورد تعداد فرزندان امام جواد(علیه السلام) هم مثل اكثر وقایع تاریخی مورد اختلاف است و اینكه ایشان قول شیخ اجل مفید رحمه الله را دلیل قرار داده اند و ابراز نمودند، كه هیچ یك از علماء انساب در این مورد اختلاف ندارند، باید گفت خلاف این را ما ثابت كردیم، چرا كه در اول این بخش در مورد اختلاف اقوال علماء رجال و مورخین و علماء انساب را در تعداد فرزندان امام جواد(علیه السلام) بحث مفصلی نمودیم، مضافا بر اینكه خود ایشان از علامه مجلسی نقل می نماید كه ایشان هم از تاریخ قم نقل نموده كه: زینب دختر امام جواد(علیه السلام) قبه ای از آجر و گچ بر سر تربت فاطمه معصومه(علیه السلام) بناء نمود پس از آنكه از بوریا بوده است. پس بنابراین خود علامه اقرار به داشتن فرزندی بنام زینب برای امام جواد(علیه السلام) قائل شده است و این خود بروز اختلاف در ثبت تعداد فرزندان امام جواد(علیه السلام) می باشد.
و اینك مرحوم فیض برقع انداختن موسی(علیه السلام) را دلیل بر بودن پسرش می داند بسیار مضحك است زیرا خود در اوائل كتابش در مورد زیبائی و جمال موسی(علیه السلام) نوشته كه:"موسی دركوچه ها و معابر برقع بر روی خویش می افكنده است تا خود را از انظار زن و مرد تحفظ نماید و از این روی او را مبرقع می گفتند چنانچه فرزندان موسی و فرزند زاده گاه او هم دارای همین موهبت الهی و جمال خدادادی بودند و آنان هم برقع بر روی خویش می انداختند".
پس از عبارات فوق فهمیده می شود كه تمام فرزندان آن جناب زیبا بودند و نوعا افكندن برقع بر ایشان عادت شده و شاید خود موسی هم با اینكه حدود چهل و چند سال دارا بوده، به جهت زیبائی فراوان صلاح را در آن دیده كه برقع بر روی خود بیافكند كه بسیار هم صحیح می باشد و اگر مبرقع نمی افكند و خدای ناكرده تا محرمی به او تمایل پیدا می كرد و مرتكب فعلی می شده خود باعث گناه و حرمتی آشكارا بود لذا برقع را هم در تمام مدت بر روی خود می افكنده است و اگر موسی برقع بر روی خود نمی انداخته و بنا به نقل علامه فیض هم تمام این داستان مربوط به محمد پسر موسی بوده، چگونه خود دائما در كتابش جناب موسی را ملقب به مبرقع دانسته و حال آنكه قائل به برقع افكندن پسرش می باشد؟!
اما در جواب اینكه چرا یك مرتبه مترجم تاریخ قم، اسمی از محمد بن موسی(علیه السلام) آورده، نظر علامه این است كه باید اول داستان را هم از موسی(علیه السلام) به محمد بن موسی(علیه السلام) تغییر داد، باید گفت چرا مرحوم علامه خود را به زحمت انداخته و اول داستان را تغییر بدهند، بلكه بنا به فرمایش خود باید گفت: چون مترجم خواسته موسی بن محمد(علیه السلام) بنویسید اشتباها محمد بن موسی نوشته، و این هم از خرق اجماع كردن بهتر و هم تأیید مطلب خود علامه مبنی بر تشویش داشتن تاریخ قم می باشد وانگهی چرا نگوئیم كه مقداری از مطلب در اینجا حذف شده كما اینكه دانشمند فرزانه جناب حجه الإسلام و المسلمین آیه الله سید احمد زنجانی هم جنین ایرادی را نموده است و با این اشكال از تمام ایرادات عباس فیض مصون خواهیم بود.
در جواب اشكال پنجم مرحوم فیض مبنی بر میراث گرفتن خواهران موسی(علیه السلام) كه ابراز نمودند این جمله باید به محمد بن موسی(علیه السلام) تصحیح گردد، باید گفت كه احتمال فوق یعنی حذف پاره ای از سطور تاریخ قم دراینجا تقویت می یابد، چون می توان به خوبی پی برد كه بعد از بیان فوت موسی داستان محمد بن موسی شروع شده و خواهران وی برای میراث بردن از برادرشان محمد آمده بودند و مؤید قول ما گفتار تاریخ قم است كه روش وی اول اسامی فرزندان امام را می نوشت و بعد شورع به حالات فرزندان و احفاد امام می نمود و اگر قائل به حذف تاریخ قم نشویم می توان توجیه نمود كه چون موسی(علیه السلام) از طرف پدر خود امام جواد(علیه السلام) مسئول نگهداری از اموال خواهران خود بود، لذا هنگامی كه وفات وی رسیده آن آن اموال یا اسناد را به پسرش تحیل داد و عمه های محمد هم برای دریافت ارث پدر، خدمت برادر زاده خود آمده اند گرچه بهترین دلیل را می توان قسمتی از حذف ترجمه تاریخ قم قائل شد.
مرحوم عباس فیض دلائلی دیگری هم برای اثبات ادعای خود می آورد كه ما هم در جواب او خواهیم گفت، اولا، مدرك قرار دادن ترجمه تاریخ قم صحیح نمی باشد، خصوصا خود ایشان و اكثر علماء و نظر خود این جانب مبنی حذف واشتباه و تشویش در عبارت ترجمه تاریخ قم می باشد و اگر هم ایشان كتاب"منتقله الطالبیه" و"زهر الربیع" را مدرك خویش قرار دادند، باید گفت، صاحبان این دو كتاب هم ازمضمون عبارت ترجمه تاریخ قم به چنین نتیجه ای رسیداند كه صحیح نمی باشد به همان دلیلی كه بیان گردید و آن احتمال حذف پاره ای از سطور ترجمه تاریخ قم می باشد.
از طرفی اكثر مورخین و علماء رجال ورود و وفات جناب موسی مبرقع(علیه السلام) را در قم اشاره كرده اند، كه من جمله آنها، جمال الدین احمد بن علی الحسینی، معروف به ابن عتبه دركتاب"عمده الطالب"می نویسد:"واما موسی المبرقع بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الكاظم(علیه السلام) و هو لام ولد مات بقم و قبره فیها…".
یعنی، موسی مبرقع فرزند امام محمد جواد(علیه السلام) پسر….. كه مادرش ام ولد بوده و در قم وفات یافته و قبرش در آنجا می باشد.
و دیگر ابن فندق، علی بن زید بیهقی متوفای سال 565 هـ .ق در كتاب "لباب الانساب" می نویسد: كه موسی مبرقع به قم هجرت نموده و در آنجا مدفون می باشد.
با تمام این گفتار نظر فقیه ارجمند و علامه علم رجال آیه الله العظمی آقای سید موسی زنجانی حفظه الله (كه این جناب از معظم له سؤال نمودم) عدم هجرت موسی مبرقع(علیه السلام) به قم می باشد و دلائل ایشان هم ترجمه تاریخ قم است كه ما جواب آن را داده و تا اصل نسخه عربی تاریخ قم مشاهده نشود از نظر خود مبنی بر هجرت جناب موسی(علیه السلام) به قم و دفن وی در بقعه مذكور عدول نخواهم نمود.
دلائل مرحوم عباس فیض بر عدم هجرت موسی به قم
- بازدید: 10294