متن ادبی((صبح بی تو))

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

صبح بی تو

صبح بى تو رنگ بعداز ظهر يك آدينه دارد بى تو مى گويند تعطيل است كار عشقبازى جغد بر ويرانه مى خواند به انكار تو، اما خواستم از رنجش دورى بگويم، يادم آمد در هواى عاشقان پر مىكشد با بى قرارى ناگهان قفل بزرگ تيرگى را مى گشايد آنكه در دستش كليد شهر پر آيينه دارد
بى تو حتى مهربانى حالتى از كينه دارد! عشق اما كى خبر از شنبه و آدينه دارد؟! خاك اين ويرانه ها بويى از آن گنجينه دارد عشق با آزار، خويشاوندى ديرينه دارد! آن كبوتر چاهى زخمى كه او درسينه دارد. آنكه در دستش كليد شهر پر آيينه دارد آنكه در دستش كليد شهر پر آيينه دارد
قيصر امين پور