115- علی از کربلا گذر می کند

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 هرثمة بن ابی مسلم گوید: با علی بن ابیطالب به نبرد صفین رفتیم چون برگشتیم در کربلا منزل کرد و نماز بامداد را در آن مکان خواند و از خاکش برگرفت و بوسید، سپس فرمود: خوشا به تو ای خاک پاک از تو قومی محشور می شوند که بی حساب به بهشت می روند، هرثمة نزد زن خود که از شیعیان علی (علیه السلام) بود برگشت، گفت: مولایت ابوالحسن در کربلا توقف کرد و نماز خواند و از خاکش برگرفت و گفت: خوشا به حال تو ای خاک که از تو مردمی محشور می شوند که بی حساب به بهشت می روند، گفت: ای مرد امیرالمؤمنین جز حق نگوید چون حسین به کربلا آمد هرثمة گفت: من در قشونی بودم که عبیدالله بن زیاد فرستاده بود و چون این منزل و درخت ها را دیدم حدیث علی (علیه السلام) به یادم آمد بر شتر خود سوار شدم و خدمت حسین (علیه السلام) رفتم و سلام دادم و آن چه از پدرش در این منزل شنیده بودم به او گزارش دادم، فرمود: تو با ما هستی یا در برابر ما؟
گفتم: نه این و نه آن من کودکانی به جا گذاردم و از عبیدالله بر آن ها ترسانم. فرمود: پس به جایی برو که کشتن ما را نبینی و ناله ما را نشنوی، سوگند بدان که جان حسین به دست او است هر کس امروز فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند جز آن که خدایش او را در دوزخ افکند. (1)
**************************************
1) امالی شیخ صدوق، ص 136.