ﺃبان بن تغلب و همچنین ابوبصیر که هر دو از راویان حدیث و از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) بوده اند - حکایت کنند:
«طاووس یمانی با بعضی از دوستان خود مشغول طواف کعبه الهی بود، ناگهان متوجه شد که جلوتر از او نوجوانی خوش سیما نیز مشغول طواف کعبه الهی میباشد، و چون در چهره نورانی اش خوب دقیق شد، او را شناخت، که ﺁن نوجوان حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیه السلام است.
هنگامی که حضرت طواف خود را به پایان رساند و دو رکعت نماز طواف به جای ﺁورد، در گوشه ای از صحن مطهر نشست و مردم یک به یک میﺁمدند و سوالات خود را در حضور ﺁن حضرت مطرح میکردند و جواب میگرفتند و میرفتند.
ﺁن گاه طاووس یمانی به دوستان خود گفت : ما نزد این دانشمند برویم و از او سوالی کنیم، شاید جواب ﺁن را نداند.
سپس طاووس یمانی به همراه دوستانش خدمت حضرت رسیدند و سلام کردند.
بعد از ﺁن طاووس گفت : ای ابوجعفر ﺁیا میدانی چه زمانی یک سوم جمعیت روی زمین هلاک و کشته شد؟
امام محمد باقر علیه السلام فرمود : ای ابوعبدالرحمن یک سوم نبود؛ بلکه یک چهارم جمعیت هلاک و نابود گردید.
طاووس گفت : صحیح میفرمائی، حق با شما است، اکنون بفرما که چگونه چنان شد؟
حضرت فرمود : این جریان، ﺁن زمانی اتفاق افتاد که تنها جمعیت روی زمین حضرت ﺁدم، حواﺀ، قابیل و هابیل بودند؛ و قابیل برادر خود را کشت، در حالی که هابیل در ﺁن زمان یک چهارم جمعیت را تشکیل میداد.
طاووس گفت : کدام یک از هابیل و قابیل پدر تمام مردم بود؟
حضرت فرمود : هیچ کدام؛ بلکه بعد از حضرت ﺁدم علیه السلام، شیث پدر ﺁدمیان بود.
طاووس پرسید : چرا حضرت ﺁدم علیه السلام را ﺁدم نامیدند؟ فرمود: چون سرشت و خمیر مایه او را از خاک روی زمین برگرفتند.
پرسید : چرا همسر حضرت ﺁدم را حواﺀ گفته اند؟
فرمود : چون او از دنده ﺁدم علیه السلام ﺁفریده شد.
پرسید : چرا شیطان را ابلیس نامیده اند؟
فرمود : چون او از رحمت خداوند محروم و نا امید گشت.
پرسید : چرا جن را به این نام گفته اند؟ فرمود: چون که ﺁنها میتوانند از دید انسانها مخفی و نامرئی گردند.
پرسید : اولین کسی که حیله بکار برد و دروغ گفت چه کسی بود؟
فرمود : شیطان بود، که به خداوند عزوجل گفت : من از ﺁدم بهتر و برترم؛چون که مرا از ﺁتش و او را از گل ﺁفریدی.
پرسید : ﺁن گروهی که شهادت به حق دادند؛ ولی دروغ میگفتند، چه کسانی بودند؟
فرمود : منافقین بودند، که در ظاهر شهادت به رسالت و نبوت رسول خدا (ﺻلی الله علیه و ﺁله) دادند؛ ولی در باطن دروغ میگفتند، چون عقیده و ایمان به خداوند نداشتند.
پرسید : ﺁن رسولی را که خداوند برای هدایت انسان فرستاد؛ ولی خودش از جن و انسان نبود، که بود؟
فرمود : کلاغی بود، که برای تعلیم قابیل ﺁمد تا او را هدایت کند که چگونه جسد برادرش هابیل را دفن نماید.
پرسید : ﺁن که قوم و تبار خود را راهنمائی و انذار کرد، و از زمره جن و انس نبود، که بود؟
فرمود : مورچه ای بود که در مقابل لشکر عظیم حضرت سلیمان علیه السلام، به هم نوعان خود گفت: درون لانه هایتان بروید تا توسط لشکر سلیمان(علیه السلام) لگدمال نگردید.
طاووس یمانی گفت : ﺁن چه حیوانی بود، که به دروغ مورد تهمت قرار گرفت؟
فرمود : گرگ بود، که برادران حضرت یوسف علیه السلام ﺁن را متهم به قتل برادر خویش کردند.
طاووس در ﺁخرین سوال خود از امام امام محمد باقر (علیه السلام) پرسید : ﺁن چیست که کم و زیاد میگردد؛ و ﺁن دیگری چیست که زیاد میشود ولی کم نمی گردد؛ و ﺁن چست که کم میشود ولی زیاد نمی گردد؟
حضرت باقرالعلوم علیه السلام همچنین در او جواب فرمود : ﺁن که کم و زیاد میشود، ماه است؛ و ﺁن که زیاد میشود ولی کم نمی گردد، ﺁب دریا است؛ و ﺁن که کم میشود ولی زیاد نمی گردد، عمر انسان است.»
منبع :
الاحتجاج مرحوم طبرسی: ج 2، ﺹ 180، ح 206، و ﺹ 186، ح 210.
بحار الانوار: ج 46، ﺹ 351، ح 4.