نتیجۀ عدم اعتماد به خدا

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

حسین بن علوان می گوید: در مجلسی که برای کسب دانش شرکت کرده بودم، نشسته بودم و هزینه سفر من تمام شده بود، یکی از کسانی که در آن جلسه بود گفت: برای این کار گرفتاری به چه کسی امیدواری؟ گفتم به فلانی. گفت: به خدا سوگند، حاجتت بر آورده نمی شود و به آرزوی خود نخواهی رسید و مقصودت حاصل نخواهد شد. گفتم از کجا می دانی خدا تو را بیامرزد؟
گفت: من از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: در یکی از کتاب ها خوانده ام که خدای متعال فرموده است: به عزت و عظمت و شرف و بزرگواری و سلطۀ بر جمیع ممکنات سوگند که آرزوی هر کسی را که به غیر من امید بندد نا امید خواهم کرد و لباس ذلت و خواری بر او خواهم پوشانید و او را از پیش خود می رانم و از فضل خوییش دور می کنم.
آیا در گرفتاری ها غیر مرا می طلبد در صورتی که گرفتاری ها به دست من است؟ آیا به غیر من امید دارد و درب خانۀ غیر مرا می کوبد با آنکه همۀ درهای بسته نزد من است و درب خانۀ من به روی کسی که مرا بخواند باز است.
کیست که در گرفتاری های خود به من امید بسته و من امید او را قطع کرده باشم؟! چه کسی در مشکلات بزرگی که برای او پیش آمده است به من امیدوار گشته که امیدش را قطع کرده ام؟
من آرزوهای بندگانم را پیش خود محفوظ داشتم و آنها به حفظ و نگهداری من راضی نگشتند و آسمان ها را از کسانی که از تسبیح من خسته نمی شوند، پر کردم و به آنها فرمان دادم که درهای بین من و بندگانم را نبندند، ولی آنان به قول من اعتماد نکردند.
آیا کسی که به غیر من امیداوار است نمی داند که اگر برای او حادثه ای آید چه کسی غیر از من می تواند بدون اذن من گرفتاری او را برطرف سازد؟ پس چرا از من رویگردان است با اینکه از فضل و کرم خود چیزی به او داده ام که از من نخواسته بود. سپس آن را از او می گیرم و برگشت آن را از من نمی خواهم و از غیر من می طلبد؟
او دربارۀ من چه اندیشه ای دارد؟ من که بدون تقاضا و سوال به او اعطا می کنم، آیا هنگامی که از من بخواهد به او پاسخ نمی دهم؟
آیا من بخیل هستم که بنده ام مرا بخیل می پندارد؟
آیا هر جود و کرمی از من نیست؟ آیا عفو و رحمت در دست من نیست؟ مگر محل آرزوها نیستم؟ بنابراین چه کسی جز من می تواند آرزوها را قطع کند؟ آیا آنها که به غیر من امید دارند نمی ترسند از عذاب من یا از اینکه نعمت هایم را از آنان قطع کنم؟ اگر همۀ اهل آسمان ها و زمینم بر من امید بندند، و به هر یک از آنها به اندازۀ امیدواری همۀ آنان بدهم به اندازۀ عضو مورچه ای از فرمانروایی و قدرت و ملک من کاسته نمی شود و چگونه کاسته شود از ملکی که من سرپرست آن هستم؟
پس وای به حال آنها که از رحمتم نا امیدند و وای به حال آنها که مرا معصیت کرده و از من پروا ندارند(1).

دلا همواره تسلیم رضا باش   ***   به هر حالی که باشی با خدا باش
خدا را دان را خوان به هر حال   ***   مدان این یاوران را به از او یار
چو حق بخشد کلاه سر بلندی   ***   تو دل بر دیگری بهر چه بندی
خدا را باش اگر مرد خدایی   ***   مکن بیگانگی گر آشنایی
حدیث دوزخ و جنت رها کن   ***   پرستش، خاص از بهر خدا کن
تو را بر هر دو گیتی برگزیدت   ***   هم آخر بهر کاری آفریدت
ز تو جز بندگی کردن نیاید   ***   از او خود جز خداوندی نیاید
بر این در هیچ اکراهی نباشد   ***   وزین به هیچ درگاهی نباشد
اگر لافی زنی هم لاف دین زن   ***   همیشه دست در حبل المتین زن
به هر کاری مدد کارت خدا باد   ***   دلیل راه دینت مصطفی باد(2)

خلاصه اینکه: توکل ثمرۀ مستقیم توحید افعالی خداوند است، زیرا از نظر یک موحد هر حرکتی، کوششی، تلاشی و هر پدیده ای در جهان صورت گیرد سرانجام با علت نخستین این جهان - ذات خداوند - ارتباط می یابد، بنابراین یک موحد همه قدرت ها و پیروزی ها را از او می داند(3)، چون وکیل حقیقی کسی است که ادارۀ شئون وجودی موکل از قبیل حیات، نشو و رزق به دست او و ادارۀ اعمال به اختیارش باشد، و طوری کارها را تنظیم کند که اعمال نافع را جلب و مضار را از موکل دفع نماید، و آدمی خدا را وکیل خود می گیرد، زیرا امر تدبیر به دست اوست، و او تنها سبب مستقل به تدبیر امور است، تا هر تصرفی را که خداوند بخواهد در امور او بکند، و حاکی از اعتماد و اطمینان به خدا در تمام امور است.
بنده توکل و وثوق به خدای سبحان را بر می گزیند که بهترین اتکا است. کسی که به خدا توکل می کند از نفس اماره و هوی و فرمان آن خود را کنار می کشد و ارادۀ خداوند را بر ارادۀ خود مقدم می دارد و عملی را که خدا از او می خواهد، بر عملی که خودش دوست می دارد ترجیح می دهد(4).
**************************************
1) اصول کافی، ج 2، ص 66، و بحارالانوار، ج 71، ص 130 و حقایق در اخلاق و سیر و سلوک ص 394.
2) دیوان ناصر خسرو، ص 545، اقتباس از کتاب نقطه های آغاز در اخلاق، ص 531 - 511.
3) ر.ک. کیمیای سعادت، ص 808.
4) انسان و اسلام، ص 136.