اعجاز قرآن

(زمان خواندن: 12 - 23 دقیقه)


آيت الله العظمى خوئى (ره)
معناى معجزه
كلمه معجزه از «اعجاز» ريشه گرفته است و واژه اعجاز نيز در لغت به چند معنى آمده است:
1ـ از دست رفتن چيزى، مثلاً گفته مى‏شود «أعجزه الامر الفلانى» يعنى فلان چيز از دست وى در رفت.
2ـ احساس عجز و ناتوانى در ديگرى، مثلاً مى‏گويند: «أعجزت زيداً» او را عاجز و ناتوان يافتم.
3ـ ايجاد عجز و درماندگى در طرف مقابل، در اين صورت اعجاز به معناى «تعجيز» مى‏باشد، مانند: «أعجزت زيداً» يعنى او را عاجز و ناتوان نمودم.

و اما در اصطلاح دانشمندان علم كلام معنى اعجاز عبارت از اين است: كسى كه مقامى را از ناحيه خداوند براى خود ادعا مى‏كند، بايد به عنوان گواه بر صدق گفتارش عملى را انجام دهد كه به ظاهر برخلاف قوانين خلقت و خارج از مسير عادى و طبيعى است و ديگران از انجام دادن آن عمل عاجز و ناتوان هستند، اين چنين عمل خارق العاده‏اى را معجزه و انجام دادن آن عمل را اعجاز مى‏ نامند.

شرايط معجزه
عمل خارق العاده را در صورتى معجزه مى‏نامند كه شرايط ذيل را دارا باشد:
1ـ كسى كه از ناحيه خدا منصبى براى خود ادعا مى‏كند، آن عمل را در مقام گواه بر صدق گفتارو ادعايش انجام دهد.
2ـ مقامى كه اين شخص ادعا مى‏كند، بايد از نظر عقل براى بشر امكان‏پذير باشد و اگر مقامى را ادعا كند كه به گواه عقل، كذب و دروغ وى در اين ادعا ثابت و مسلم است، در اين صورت هر عملى براى اثبات گفتارش انجام دهد، نه گواه بر صدق گفتار او خواهد بود و نه آن را مى‏توان معجزه ناميد، گرچه ديگران از انجام چنين عملى عاجز و ناتوان باشند.
مثلاً: اگر كسى ادعاى الوهيت و خدايى كند، محال است كه چنين شخصى در ادعاى خود راستگو باشد؛ زيرا دلايل روشن و استوار عقلى، كذب و دروغ وى را در اين ادعا ثابت و آشكار مى‏سازد.
3ـ مقامى كه اين شخص ادعا مى‏كند بايد از نظر شرع نيز قابل قبول باشد. اگر مقامى را ادعا كند كه به دليل قطعى، مسلم و دينى، كذب وى در ادعاى چنين مقامى ثابت و مسلم شود، در اين صورت عمل به ظاهر خارق العاده‏اى كه انجام مى‏دهد دليل بر صدق ادعاى وى نبوده، معجزه نيز ناميده نمى‏شود.
مثلاً: اگر كسى بعد از پيامبر خاتم (ص)ادعاى نبوت كند. در اين صورت قطعاً كاذب و دروغگو مى‏باشد زيرا به شهادت قرآن و طبق روايات قطعى و مسلم كه از رسول اكرم (ص)و ائمه معصومين(ع) به دست ما رسيده است، موضوع نبوت با بعثت پيامبر اسلام (ص) پايان پذيرفته و بعد از وى ديگر پيامبرى مبعوث نخواهد گرديد.
پس در صورت باطل بودن ادعا به وسيله عقل يا نقل ثابت و مسلم، ديگر گواه و شاهد به حال مدعى چنين مقام باطلى فايده و سودى نخواهد داشت و پس از آن كه به حكم يا به نقل عقل مسلم، كذب و بطلان ادعاى وى روشن گرديده، ديگر بر خدا لازم نيست كه عمل او را باطل و ناحق بودن وى را روشن و برملا سازد.
4ـ شرط ديگر اعجاز اين است كه: عمل خارق العاده، گواه بر صدق مدعا باشد نه گواه بر كذب او و اگر كسى منصبى را از ناحيه خداوند ادعا كند و سپس عملى انجام دهد كه ديگران از انجام دادن آن عمل عاجز و ناتوان باشند، در صورتى كه اين عمل شاهد و دليل بر كذب و دروغ وى گردد، معجزه ناميده نمى‏شود.
مثلاً: نقل گرديده است مسيلمه كه ادعاى نبوت مى‏نمود به عنوان اعجاز آب دهان خود را به چاه كم آبى انداخت كه آب آن فزون‏تر شود ولى نتيجه معكوس مشاهده گرديد و آب چاه به طور كلى خشك شد و دستش را بر سر عده‏اى از كودكان خاندان حنيفه كشيد و كام عده ديگرى را برداشت، گروه اول به عارضه كچلى و گروه دوم به لكنت زبان مبتلا گرديدند. (1)
در اين صورت هم كه عمل شخص، دروغ و بطلان ادعاى او روشن و برملا مى‏سازد، بر خدا لازم نيست كه بطلان عمل و دروغ وى را از راه ديگر آشكار كند.
5ـ پنجمين شرط اعجاز اين است كه بايد به هيچ يك از علوم و فنون و هنرهاى دقيق نظرى و يا تردستى متكى نبوده، قابل تعليم و تعلم نباشد و اگر كسى عملى انجام دهد كه به يكى از علوم و فنون متكى باشد، چنين عملى را نتوان معجزه ناميد، گرچه ديگران از انجام آن عاجز و ناتوان بوده، شرايط ديگر اعجاز را دارا باشد.
مثلاً: اعمال خارق العاده‏اى كه از جادوگران، شعبده بازان و از كسانى كه به برخى از اسرار و رموز دقيق علمى و يا هنرى و صنعتى آشنايى دارند، سر مى‏زند چنين اعمال خارق العاده، معجزه ناميده نمى‏شود و بر خداوند لازم نيست كه اين گونه اعمال را باطل نموده، افرادى را كه براى اثبات ادعاى دروغين‏شان به آنها تمسك مى‏جويند رسوا و مفتضح سازد؛ زيرا از راه علم و علائم مخصوص روشن مى‏گردد كه اين گونه اعمال متكى يه يك سلسله قواعد و قوانين دقيق علمى و يا هنرى و اكتسابى مى‏باشد كه هر كس آنها را فرا گيرد و با شرايط خاص و در اندازه معين به كار بندد، قهراً به چنين نتايج حتمى و آثار فيزيكى و شيميايى دست خواهد يافت.
آرى چيزى كه هست، اين است كه: آشنايى با اين گونه قواعد و به كار بستن آنها در ميزان معين در فراخور دقت و تفكر مى‏باشد و براى هر كسى ممكن و ميسر نيست.
و همچنين بعضى از طبابت‏هاى اعجاب‏انگيز پزشكان كه متكى به آشنايى به خواص و آثار مواد شيميايى اشيا و تركيبات آنها است، از مقوله معجزه نمى‏باشد، گرچه اكثر مردم حتى پزشكان ديگر نيز با اين گونه اسرار و رموز آشنا نبوده، از انجام چنين طبابتى عاجز و ناتوان باشند.
و اگر خداوند از ميان مردم تنها يك نفر را با اين گونه قواعد و قوانين دقيق علمى و به آثار و خواص فيزيكى و شيميايى اجسام و اشيا و رازهاى پيچيده جهان آفرينش كه در افق افكار عموم نمى‏باشد، آشنا سازد و در موقع سوء استفاده از اين علم و اطلاع، دروغ وى را بر ملا نكند، هيچ گونه ايراد و قبحى نسبت به ساحت خداوندى محسوب نمى‏گردد؛ زيرا اينها از مقوله معجزه نبوده، شاهد بر هيچ گونه ادعايى نمى‏تواند باشد.
آرى، اگر به فرض محال خداوند معجزه را با دست مرد دروغگويى انجام دهد و ادعاى دروغين وى را بدين وسيله تأييد كند، كار ناشايست و غير عقلانى خواهد بود؛ زيرا كه اين كار تصديق دروغگو و موجب ضلالت و گمراهى مردم است و خداوند از انجام چنين عملى اجل و برتر است. «تعالى اللَّه عن ذلك علواً كبيراً»
معجزه پشتوانه نبوت است

لزوم معجزه
به دلايل استوار عقلى و براهين غير قابل ترديد فطرى ثابت و روشن گرديده كه خداوند بايد براى عموم افراد بشر تكاليف و برنامه‏هايى مقرر بدارد و آنان را در راه تكامل و سعادت جاودانى راهنمايى كند. زيرا بشر در مسير رشد و تكاملش به تكاليف و قوانين الهى و راهنمايى‏هاى پروردگارش شديداً نيازمند است و بدون اين تكاليف و راهنمايى‏ ها، به هيچ مرحله‏اى از كمال و سعادت نمى‏تواند فائز گردد.
اگر خداوند چنين تكاليف و قوانينى را كه سعادت و كمال انسانى در گرو و رهين آنهاست، براى بشر مقرر ندارد و علتى براى آن نخواهد بود جز اين كه : خداوند از احتياج و نياز بشر بى‏اطلاع باشد. در صورتى كه خداوند از جهل و ندانستن منزه و مبراست.
و يا در اثر اين است كه خداوند اصلاً نمى‏خواهد، افراد بشر به چنين كمال و سعادتى نائل شود و اين همان صفت بخل است كه بر خداوند كريم و بخشايشگر محال و غير ممكن مى‏باشد.
و يا اين كه خداوند مى‏خواهد كه سعادت انسان تأمين گردد ولى انجام دادن آن براى وى مقدور نيست، اين هم همان عجز و ناتوانى است كه به ساحت قدس خداوند توانا راهى ندارد.
بنابراين، بر خداست كه براى تأمين سعادت و تكامل بشر تكاليف و قوانينى مقرر بدارد و آنها را به اطلاع بشر برساند.
از آن چه به عنوان مقدمه اول يادآورى شد، چنين استفاده مى‏شود كه خداوند بايد براى بشر تكاليف و قوانينى مقرر بدارد و او را در مسير تكامل و سعادت راهنمايى كند. ولى روشن است كه اين تكاليف الهى بايد به وسيله يك فرد از افراد بشر براى آنان ابلاغ گردد و اين فرد كه پيامبر ناميده مى‏شود و افراد ديگر بشر را با وظايف و تكاليفى كه خداوند در راه تكامل و هدايت آنان مقرر داشته است، آشنا سازد تا حجت خدا بر آنان تمام گردد و هر كس از روى برهان و دليل يكى از دو راه سعادت و يا هلاكت را انتخاب كند. اين است معناى آن چه قرآن مى‏گويد:
«ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة». (2)
و اين هم روشن است كه پيامبرى و سفارت الهى مقام و منصبى است بس بزرگ و با عظمت كه افراد زيادى چشم طمع بر آن دوخته و آرزوى رسيدن بر چنين مقامى را گرچه از روى دروغ و حيله در مغز خود مى‏پرورانند.
اين است كه بايد مدعى اين مقام براى اثبات ادعاى خود شاهد و گواه روشنى ارائه دهد تا شيادان و مدعيان دروغگو و گمراه كننده نتوانند از اين مقام سوء استفاده نموده در لباس مدعيان واقعى و راهنمايان حقيقى، خودنمايى كنند. اين شاهد و گواه نيز نمى‏تواند از كارها و اعمال عادى باشد كه ديگران هم بتوانند نظير آن را بياورند و ادعاى دروغين‏شان را ثابت نمايند و حق جلوه دهند.
بنابراين، بايد اين شاهد و گواه از اعمالى باشد كه نواميس و قوانين طبيعت را در هم شكند و برخلاف مسير عادى و طبيعى جريان يابد و ديگران را از آوردن چنين گواه و شاهدى، ناتوان سازد؛ اين گونه اعمال خارق‏العاده را كه تنها پشتوانه و شاهد پيامبر و نبوت است معجزه و انجام دادن آن را اعجاز مى‏نامند.

نقش اعجاز در اثبات نبوت
چون اعجاز شكستن قوانين طبيعت و انتخاب مسيرى برخلاف مجراى عمومى عالم آفرينش است، نمى‏تواند بدون اذن و عنايت خاص پروردگار از كسى به وقوع بپيوندد و با قدرت و نيروى غيبى و خدايى در كار نباشد، وقوع چنين عمل غير طبيعى از هيچ كس امكان‏پذير نخواهد بود.
بنابراين، اگر كسى ادعاى نبوت كند و خدا هم از وى پشتيبانى نموده، با سلاح معجزه مجهزش سازد، در اين صورت مردم را به سوى جهل و گمراهى سوق داده، باطل را ترويج و تصديق نموده است و اين عمل نسبت به ساحت قدس خداى حكيم محال و غير ممكن مى‏نمايد و هرگز از وى صادر نخواهد شد.
پس اگر معجزه‏اى در دست كسى ظاهر شود دليل بر صدق گفتار وى و كاشف از اذن حق است و اين يك حقيقت روشن و قانون كلى و مسلمى است كه خردمندان در امور مهم بر آن تكيه مى‏كنند و شك و ترديدى به خود راه نمى‏دهند.
مثلاً: اگر كسى از ناحيه سلطان و پادشاهى، ادعاى منصبى كند كه مربوط به امور و شئون رعيت باشد و مردم ادعاى او را با شك و ترديد تلقى كنند، بر او لازم است، براى اثبات ادعاى خويش سند و دليلى بياورد و اين شك و ترديد را از دل مردم بزدايد و موقعيت خويش را در ميانشان مستحكم سازد.
پس اگر همين مدعى نمايندگى در اثبات صدق گفتار و ادعايش چنين بگويد كه: من همين فردا محبت و عنايت خاص پادشاه قرار خواهم گرفت و او مرا با يك تحفه خاص و شاهانه‏اى كه به ساير سفرا و نمايندگان اهدا مى‏كند مفتخر خواهد نمود و از طرف ديگر پادشاه هم از آن چه در ميان رعيت و آن شخص واقع گرديده، كاملاً با اطلاع باشد و با اين حال در همان روز معين او را با آن هديه خاص مفتخر نمايد، اين عمل از آن پادشاه تصديق و تأييد نمايندگى آن شخص مى‏باشد، به طورى كه هيچ عاقل و دانايى نمى‏تواند او را به دروغ و خلاف گويى حمل نمايد؛ زيرا بر يك پادشاه عاقل و توانا كه علاقه‏ مند به حفظ مصالح رعيت خويش مى‏باشد، بسيار قبيح و مستهجن است كه مرد دروغگو و حقه بازى را با اطلاع از حقه بازى وى، تصديق و تأييد كند و دست او را در فساد و خرابكارى باز بگذارد و در مسير حقه‏بازى و شيادى كمك و پشتيبان او باشد.
عملى كه درباره بشر عاقل قابل قبول نباشد، درباره خداوند حكيم مطلق به هيچ وجه ممكن و قابل قبول نخواهد بود و در قرآن مجيد نيز به همين موضوع اشاره شده است، آن جا كه مى‏گويد:
«و لو تقوّل علينا بعض الاقاويل لأ خذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين. (3)
اگر او (پيغمبر) سخنى دروغ بر ما مى‏بست ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم.
منظور آيه اين است كه «محمد»ى كه ما نبوتش را تأييد نموديم و معجزه‏هايى در دست وى ظاهر ساختيم؛ نمى‏تواند مطالبى را از پيش خود به ما نسبت دهد و اگر به فرض محال چنين عملى از وى سر زند، با قدرت خويش رگ زندگانى‏اش را قطع مى‏كنيم و دمار از روزگارش مى‏آوريم. چه آن كه سكوت ما در برابر گفتارهاى باطل، امضاى باطل و راه دادن مطالب بى‏اساس در دين و آيين حق و هدايت است. بر ماست كه شريعت و قانون خود را از دروغ‏ها و مطالب بى‏اساس حفظ كنيم و همانند مرحله حدوث و ايجاد در مرحله بقا نيز ناظر و پشتيبان آن باشيم.

سخنى با اشاعره
بايد توجه داشت كه معجزه در نزد كسانى مى‏تواند دليل و گواه نبوت باشد كه به حس عقلى معتقد باشند و در اين مرحله، حكومت عقل را بپذيرند.
ولى اشاعره كه اين حقيقت را منكرند و عقل بشر را بر حسن و قبح واقعى امور واقف نمى‏دانند، راه تشخيص و تصديق نبوت به روى آنان بسته و مسدود مى‏باشد.
زيرا دلالت اعجاز بر صدق نبوت و پيامبرى، از اين رهگذر است كه عقل انسان ظاهر نمودن معجزه را در دست شخص دروغگو كه تأييد و تصديق وى مى‏باشد، بر خداوند قبيح و ناروا و يك امر محال و غير ممكن بداند و اگر عقل چنين تشخيصى را نداشته باشد و نتواند در اين مورد قضاوت و داورى كند، در اين صورت تشخيص دادن دروغگو از راستگو براى احدى امكان‏پذير نخواهد بود.
اين نظريه كه: عقل از درك و تشخيص حسن و قبح و زشت و زيبايى واقعى، عاجز و ناتوان است، اشكالات و نتايج فاسد و نادرستى را در بر دارد كه يكى از آنها مسدود بودن راه تصديق انبيا و تشخيص دروغگو از راستگو است.
فضل بن روزبهان از اين اشكال كه بر اشاعره و منكرين حسن و قبح عقلى متوجه است، چنين پاسخ مى‏دهد كه: كار ناروا اگر چه عقلاً بر خداوند ناروا و محال نيست ولى عادت و مشيت وى بر اين جريان دارد كه معجزه را هميشه در اختيار پيامبران راستگو قرار دهد و در دست شخص دروغگو هرگز معجزه ظاهر نمى‏گرداند. بنابراين، راه تصديق پيامبران و تشخيص دروغگو از راستگو حتى براى اشاعره نيز بسته و مسدود نخواهد بود.
اين بود خلاصه پاسخ ابن روزبهان كه آثار ضعف و سستى در آن از جهاتى پيداست زيرا:
1ـ عادت و روشى كه ابن روز بهان آن را در اين مورد به خدا نسبت مى‏دهد از امورى نيست كه با حواس ظاهرى قابل درك و حسن باشد و بتوان آن را با چشم ديد و با گوش شنيد. تنها راهى كه مى‏توان آن را دريافت، راه عقل است كه اشاعره اين راه را به روى خود بسته‏اند.
زيرا در صورتى كه عقل از درك حسن و قبح امور عاجز و زبون باشد، تخلف از عادت و وعده را نيز بر خداوند محال و ناروا نخواهد دانست.
2ـ گذشته از آن، پى بردن به اين عادت و روش خداوند كه در دست دروغگويان معجزه ظاهر نمى‏كند، موقوف بر اين است كه پيامبران گذشته را كه همگان داراى معجزه بودند در ادعايشان صادق و راستگو بدانيم.
ولى كسانى كه با چشم انكار و يا ترديد به آنان مى‏نگرند از هيچ راهى نمى‏توانند يقين و باور كنند كه خداوند هميشه معجزه را در دست راستگويان ظاهر مى‏سازد. در نتيجه به نظر آنان اعجاز يك دليل قابل اعتبار و اطمينان بخش براى اثبات ثبوت نخواهد بود.
3ـ اشكال سومى كه به گفتار ابن روز بهان متوجه مى‏باشد اين است: وقتى كه از نظر عقل انجام دادن عملى با ترك آن مساوى باشد و عقل نتواند بر حسن و يا قبح آن حكم نمايد، چه مانعى دارد كه خداى قادر و توانا، خدايى كه در برابر اعمالش هيچ گونه مسئول و مؤاخذه نيست، روش و عادت خويش را تغيير دهد و همان طور كه معجزه را به افراد راستگو داده بود، در اختيار افراد دروغگو و حقه‏باز نيز قرار دهد.
4ـ چهارمين اشكال بر پاسخ ابن روزبهان اين است كه: روال و عادت از امور و پديده‏هايى است كه در اثر تكرار به وجود مى‏آيد، تكرار عمل نيز محتاج به مرور زمان مى‏باشد بنابراين، نبوت نخستين پيامبر را كه قبل از به وجود آمدن اين عادت بود به چه دليل مى‏توان اثبات كرد؟
ما در آينده به گفتار اشاعره بيشتر خواهيم پرداخت، ضعف و فساد گفتار آنان را به يارى خدا بر ملا خواهيم ساخت.

تناسب در اعجاز
به طورى كه قبلاً بيان نموديم، معجزه عملى را مى‏گويند كه برخلاف قوانين عادى حاكم در جهان آفرينش انجام شود و ساير افراد بشر در انجام آن، عاجز و ناتوان باشند.
ولى شناختن معجزه براى همه كس ميسر و امكان‏پذير نمى‏باشد، بلكه تنها كسانى مى‏توانند، معجزه را از ديگر عمليات دقيق علمى و فنى تشخيص دهند كه در علوم و فنون مشابه آن معجزه، مهارت و تخصص داشته باشند؛ زيرا دانشمندان علما و متخصصان هر فن كه به خصوصيات و دقايق آن فن از ديگران آشناتر و به رموز و اسرار آن داناترند فقط آنان مى‏توانند تشخيص دهند كه انجام اين عمل براى ديگران امكان‏پذير است يا نه.
از اين جاست كه افراد عالم و دانشمند، زودتر از ديگران معجزه را تصديق مى‏كنند. ولى افراد بى‏اطلاع و غير آشنا و كسانى كه در علوم مشابه معجزه، مهارت و تخصص ندارند، راه هر نوع شك و ترديد براى آنان باز مى‏باشد.
اين گونه افراد تا احتمال دهند كه شخص مدعى در معجزه‏اش به يك سلسله عمليات فنى و هنرى تكيه نموده كه متخصصان فن مى‏توانند آن را تشخيص دهند، زير بار چنين معجزه‏اى نرفته، در حالت ديرباورى و شك و ترديد به سر مى‏برند.
از اين جاست كه حكمت الهى اقتضا مى‏كند هر پيغمبر را با معجزه‏اى مفتخر سازد كه مشابه با صنعت و فن رايج آن زمان و مكان بوده، در آن عصر و محيط آشنايان به آن علم، بيشتر وجود داشته باشند تا بتوانند حقيقت معجزه و تفاوت آن را با علم و يا فن رايج در عصرشان، تشخيص دهند و از روى علم و تخصص اظهار نظر و داورى كنند و نظرشان براى توده مردم معتبر و اطمينان آور باشد، در اين صورت حجت و برهان الهى براى مردم محكم‏تر و روشن‏تر خواهد بود.
روى همين قانون كلى و حكمت الهى بود كه خداوند به موسى(ع) عصا و يد بيضا را معجزه داد؛ زيرا در زمان وى سحر و جادوگرى معمول بود و كسانى كه در اين فن و هنر تخصص داشتند، پيش از ساير مردم، معجزات موسى را تصديق نمودند و به آيين وى گرويدند.
زيرا وقتى كه عصاى موسى را ديدند كه به فرمان وى به صورت اژدها در آمده همه آن چه را كه آنان به عنوان جادو تهيه كرده‏اند، مى‏بلعد و باز به صورت اصلى خود بر مى‏گردد، فهميدند كه اين عمل از دايره سحر و جادو خارج بوده، به يك نيروى عظيم غيبى و الهى متكى مى‏باشد.
اين بود كه به معجزه بودن آن ايمان آوردند، بدون اين كه بر وعده و وعيد فرعون وقعى نهند، در برابر او ايمانشان را اعلام و نبوت موسى را تصديق نمودند.
در زمان حضرت عيسى هم طب يونانى به اوج عظمت خود رسيده بود و اطبا معالجه‏هاى حيرت انگيزى را انجام مى‏دادند، مخصوصاً در سوريه و فلسطين كه از مستعمره‏هاى يونان بودند علم طب از رواج و رونق خاصى برخوردار بود.
چون خداوند حكيم حضرت عيسى (ع) را در اين دو منطقه به نبوت برانگيخت و او را در اين محيط مأمور به تبليغ ساخت، حكمت خداوندى اقتضا مى‏نمود كه اعجاز او را از اعمالى شبيه همان طب و اعمال دانشمندان آن زمان و مشابه فن رايج آن محيط قرار دهد.
اين بود كه خداوند حكيم و توانا زنده كردن مردگان، شفا دادن به امراض علاج‏ناپذير و بينا نمودن كور مادرزاد را از معجزات وى قرار داد تا مردم آن زمان بدانند كه اين عمل خارج از قدرت بشر بوده از دايره علم طب بيرون است و نمى‏تواند به علوم و دانش‏هاى معمول روز متكى باشد، بلكه خارج از قوانين علم طب بوده، از يك منبع غيبى الهام مى‏گيرد.
عرب جاهلى نيز از ميان انواع فنون و علوم تنها در فن فصاحت و بلاغت تخصص كامل داشتند و در ميان ملل جهان آن روز با فصاحت و سخن سرايى و با فنون ادبى معروف بودند تا آن جا كه مجالس مسابقه شعر و خطابه بر پا مى‏كردند و با اين عمل بر يكديگر افتخار و مباهات مى‏نمودند و گاهى نيز به همين منظور بازارهايى تشكيل مى‏گرديد و هر يك از شعراى قبايل مختلف عرب بهترين شعر و سخن خويش را در معرض نمايش قرار مى‏داد و داوران مسابقه اظهار نظر نموده، بهترين آنها را انتخاب مى‏كردند و گوينده بهترين شعر و سخن را مورد تقدير و تشويق قرار مى‏دادند.
اين تقدير و تشويق به جايى رسيده بود كه از ميان بهترين اشعار و قصايد آن روز «هفت قصيده»را انتخاب نمودند و با آب طلا نوشته، به ديوار كعبه آويختند كه به معلقات سبعه معروف گرديد و از آن تاريخ هر شعر زيبا را به آن قصايد هفت گانه تشبيه نموده، آن را شعر طلايى ناميدند. (4)
مرد و زن عرب به شعر و ادب اهميت به سزايى قائل بود. به اشعار، قصايد، سخنان و خطابه‏هاى شيرين و شيوا عشق مى‏ورزيد. قضاوت و داورى نيز در اين مورد به عهده «نابغه ذبيانى» بود كه وى در مراسم حج به بازار عكاظ مى‏آمد و براى او چادر مخصوص قرمز رنگى بر پا مى‏گرديد، از اطراف و اكناف جزيرةالعرب شعرا به دور وى گرد آمده، اشعار و قصايدشان را بر او عرضه مى‏داشتند، او هم داورى مى‏كرد و بهترين اشعار و قصايد را انتخاب و مدال افتخار را به سينه سراينده‏اش نصب مى‏كرد. (5)
چون اوضاع محيط عربستان آن زمان اين چنين بود، حكمت الهى اقتضا نمود كه پيغمبر اسلام (ص) را با معجزه بيان و بلاغت خارق العاده قرآن مفتخر كند، به طورى كه هر عرب فصيح در برابر فصاحت و اسلوب شيواى قرآن زانوى عجز بر زمين زند و هر شاعر سخنور و بليغ، خود را در برابر بلاغت و حلاوت قرآن عاجز و درمانده ببيند، هر فرد مطلع و منصف در برابر قرآن بى‏اختيار سر تسليم فرود آورد و به وحى بودن و گفتار خدا بودن آن اعتراف كند.
حديثى كه از اين سكيت نقل گرديده است، اين حقيقت را روشن و مبرهن مى‏سازد و آن اين كه:
وى به حضرت رضا عرضه داشت: يابن رسول اللَّه خداوند چرا موسى بن عمران را با عصا و يد بيضا ارسال نمود و عيسى را با طب و محمد را با اعجاز كلام و خطابه برانگيخت؟
حضرت رضا در جواب او فرمود: «خداوند موقعى كه موسى (ع) را فرستاد سحر و جادو در ميان مردم آن عصر و دوران رايج و معمول بود و موسى (ع) نيز از سنخ همان فن معمول زمان خويش، عملى را نشان داد كه انجام آن از قدرت آنان خارج بود و به اين وسيله توانست عمل آنان را كه بر جادوگرى متكى بود باطل و نبوت خويش را ثابت نمايد و خداوند حضرت عيسى را به هنگامى مبعوث نمود كه امراض و بيمارى‏هاى گوناگونى پديد آمده بود و مردم احتياج مبرمى به علم طب داشتند و علاقه شديد و مخصوصى نسبت به آن از خود نشان مى‏دادند، به طورى كه اطبا و دانشمندان ماهرى در علم طب پرورش يافتند و به روى كار آمدند و اين علم از رواج عجيب و بازارگرمى برخوردار گرديد در همان دوران بود كه حضرت عيسى (ع) مبعوث شد و معجزه‏اى نشان داد كه مشابه علم طب و فن رايج زمان بود، در عين حال از اطباى آن زمان ساخته نبود. او به اذن خدا، مردگان را زنده مى‏كرد و نابينايان مادرزاد را بينا مى‏نمود و امراض علاج‏ناپذير رابهبود مى‏بخشيد و از اين راه حجت را براى مردم تمام و نبوت خويش را اثبات مى‏نمود و خداوند محمد (ص) را در دورانى برانگيخت كه در ميان مردم آن عصر بيش از هر علم و فنى، سخن سرايى، شعر و شاعرى رونق و رواج داشت. رسول اكرم (ص) نيز از طرف خداوند آن چنان موعظه‏هاى شيرين و بليغ و جملات متين و حكمت‏آميزى آورد كه خط بطلان به دور گفتار شيواى آنان كشيد و حجت را بر آنان تمام نمود.» (6)
ولى بايد توجه داشت كه رسول اكرم (ص) غير از قرآن، معجزات فراوان ديگرى را نيز دارا بود، مانند: شق القمر و حرف زدن سوسمار و تسبيح گفتن سنگريزه‏ها به فرمان وى. اما قرآن مجيد از تمام اين معجزات مهم‏تر و از همه آنها محكم‏تر و شگفت‏انگيزتر مى‏باشد زيرا:
1ـ عرب بى‏سواد آن روز كه از اسرار و رموز عالم آفرينش و دقايق جهان هستى بى‏اطلاع بود، امكان داشت كه در اين معجزات شك كند و با چشم ترديد به آنها بنگرد و آنها را به يك سلسله علل و عوامل طبيعى و يا تردستى‏هاى هنرى كه با آنها آشنايى نداشت متكى و مستند بداند و اين معجزه را از مقوله و اقسام همان سحر و جادو كه رايج و معمول بود، بشمارد. ولى براى عرب آن روز در بلاغت و اعجاز قرآن جاى شك و ترديدى باقى نبود، چون خود آنان سخن شناس و به فنون بلاغت آشنا و به اسرار آن وارد بودند.
2ـ معجزات ديگر پيامبر (ص) موقتى و موردى بود، بهره‏بردارى از آنها براى هميشه امكان نداشت؛ زيرا همه آنها پس از مدت كوتاهى از صحنه هستى خارج شدند و به صورت يك سلسله جريانات و حوادث تاريخى در آمدند كه گذشتگان براى آيندگان نقل كنند، ولى قرآن براى هميشه باقى و معجزه بودن آن جاودانى و دائمى است.
ما در صفحات آينده درباره ساير معجزات رسول خدا (ص) مفصلاً بحث خواهيم نمود و به حساب نويسندگان امروز كه به اين معجزات با چشم ترديد و انكار مى‏نگرند، خواهيم پرداخت.
________________________________________
1 ) كامل ابن اثير، 138/2.
2 ) انفال، 42.
3 ) حاقه، 44 - 46.
4 ) العمده، 78/1.
5 ) شعراء النصرانيه، 640/2، طبع بيروت.
6 ) اصول كافى، ج 1، كتاب عقل و جهل، حديث 20.
ترجمه البيان، ص 52 - 64

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page