گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

گیرم بهار نیست دَمی جانفزا که هست
گیرم بهشت نیست غبارِ شما که هست

بر خِشت خِشتِ کعبه نوشتند با طلا
گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست

در ازدحامِ خیلِ گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمانِ ما که هست

جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست

کوتاست سقفِ عالم اگر وقتِ پَر زدن
غم نیست ، رویِ گنبد و گلدسته‌ها که هست

خوش گفته‌اند قطره که دریا نمی‌شود
هر یوسفی که یوسفِ زهرا نمی‌شود

تو آمدی قیامتِ کُبریٰ رَقَم زدی
بر تارُکِ همیشه ی عالم عَلَم زدی

می‌خواستی که رشک برند دیگران به من
زلفِ مرا گِره به نسیمِ حرم زدی

حِس می کنم میانِ دلم بویِ سیب را
از آن زمان که در حرمِ دل قدم زدی

می‌خواستی که شعله بگیریم بی اَمان
آتش به جانِ هر غزلِ مُحتشم زدی

با شیر ، طعمِ روضه‌ تان را چشیده‌ام
وقتی سَری به چشمِ ترِ مادرم زدی

مجنونِ کوچه‌های غَمَم ، دستِ من بگیر
دل تنگِ دیدنِ حرمم دستِ من بگیر