علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار به نقل از کتاب فضائل ابن شاذان روایت می کند از اصبغ بن نباته که میگوید :
« در نزد امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نشسته بودیم و او در حال قضاوت بین مردم بود که فردی سیاه چهره را به نزدش آوردند و گفتند دزدی کرده است .
حضرت به او گفت آیا دزدی کرده ای ؟ فرد سیاه چهره تا سه مرتبه به دزدی اقرار کرد .
امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) بر او حد دزدی را جاری کرد و دست راستش را قطع کرد و فرد سیاه چهره دست قطع شده را در حالی که خون میریخت به دست چپش گرفت و از مجلس خارج شد .
در مسیر با فردی برخورد کرد به نام ابن الکواء که از او سوال کرد دستت را چه کسی قطع کرده است؟
فرد سیاه چهره پاسخ داد ؛
دستم را سید الوصیین و رهبر سپید چهرگان و ولی مؤمنان علی ابن ابی طالب(علیه السلام) قطع کرده است . کسی که امام هدایت و همسر دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، و سابق به بهشت ، از بین برنده ابطال ، و منتقم از جهال ، و زکات دهنده ، هدایت کننده به صلاح ، شجاع ، کسی که به دو قبله نماز خوانده است ، و وصی برگزیده پیامبران است قطع کرده است .
ابن الکواء گفت وای بر تو ای سیاه چهره ، علی دست تو را قطع کرده است و تو او را مدح و ثناء می کنی ؟
فرد سیاه چهره گفت چگونه او را مدح نکنم در حالی که محبتش در گوشت و خونم آمیخته شده است و او دست من را به حق قطع کرد .
ابن الکواء بر امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) وارد شد و جریان مذکور را برای حضرت بازگو کرد .
امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن(علیه السلام) فرمود برو آن فرد سیاه چهره را به نزد من بیاور .
امام حسن علیه السلام چنین کرد.امام علی علیه السلام خطاب به فرد سیاه چهره فرمود : دست تو را قطع کرده ام و تو مدح مرا می گویی ؟
پاسخ داد چگونه مدح شما را نکنم در حالی که محبت شما با گوشت و خون من آمیخته شده است. دست مرا به حق قطع کردید و مرا از عقاب آخرت نجات دادید .
امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام دست قطع شده او را گرفت و بر جای خودش گذاشت و عبای خود را بر روی آن افکند و مشغول دعا و نماز شد سپس عبا را برداشت و فرمود ای رگ های قطع شده دو مرتبه پیوند بخورید به همان گونه که بودید و چنین شد.
فرد سیاه چهره خود را به پاهای امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) انداخت و به او گفت پدر و مادرم به فدای شما ای وارث علوم نبوت »
منابع :
بحار الانوار ج 40 ص281
الفضائل ابن شاذان ص172
فخر رازی از بزرگ مفسران اهل سنت هم جریان مذکور را در تفسیر کبیر خودش نقل می کند.
تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب) ج21 ص434