دوست داشتم قلمم را به تو میدادم و بیداریم را به ماه!
امشب هم مثل تمام شبها به تو می اندیشم؛ به تو ای معنای من، ای مادر!
از دیروز میگویم که دستهای تو را میبوسیدم و تنها واژه آشنای اشعارم، مادر بود! از دیروز میگویم؛ از روزهایی که نانها تازه بودند و احساسها قشنگ! غزلها پرشور و دلها مهربان!
بهارها همیشگی بودند و تبسّم های مادر، زیباترین شعر روزگار بود!
دوست داشتم قلمم را به تو میدادم و بیداریم را به ماه!
امشب هم مثل تمام شبها به تو می اندیشم؛ به تو که مهربانترین هدیه خداوندی و دلت، ضمیر سبب ساز بهشت است!
و من بهشت را در ژرفای نگاه مهربانت، همیشه میبینم؛ مثل باران، مثل دریا، مثل آب!
با عطر عاطفه همراه میشوی و بر افق نگاهم میتابی و من، غرق در بوی سیب، تو را میخوانم؛ تو را ای تمام آرزوهای قشنگ و ساده من، مادر!...
هنوز هم دوست دارم قلمم را به تو بدهم و نگاهم را به آب!
ای تمام من! چقدر شبیه دریایی!
انگار خداوند تو را نردبان معراج قرار داد؛ نردبانی که نور عصمتش، رشک حوریان را بر می انگیزد!
نردبانی که برای پروازهای آسمانی، آغاز معرفتی پایان ناپذیر است.
مادر، آشناترین واژه «مهربانی» در عرش الهی است و نام آشنای تمام انسانها!
مادر، نامی است که میشود عمری به او پناه برد و خستگی روزانه را در سایه نگاهش به فراموشی سپرد.
مادر، تکرار آهنگین عشق و عاطفه، مهر و ایمان و... و مادر یعنی: حیات.
سید علی اصغر موسوی
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا