در کتاب کشف الغمه می نویسد و از جمله حکایتی است که از عثمان بزرگ نقل کرده و به خط مبارک خود چنین نوشته است حکایت می کنم از محی الدین اربلی که گفت روزی در خدمت پدرم بودم دیدم مردی نزد او نشسته و چرت می زند در آن حال عمامه از سرش افتاد و جای زخم بزرگی در سرش نمایان گشت پدرم پرسید این زخم چه بوده گفت این زخم را در جنگ صفین برداشتم به او گفتند تو کجا جنگ صفین کجا گفت وقتی به مصر سفر می کردم و مردی از غزه (غزه شهری واقع در صحرای سیناست) هم با من همراه گردید در بین راه درباره جنگ صفین به گفتگو پرداختیم همسفر من گفت اگر من در جنگ صفین بودم شمشیر خود را از خون علی و یاران او سیراب می کردم من هم گفتم اگر من نیز در جنگ صفین بودم شمشیر خود را از خون معاویه و پیروان او سیراب می نمودم اینکه من و تو از یاران علی علیه السلام و معاویه ملعون هستیم بیا با هم جنگ کنیم، با در آویختم و زد و خورد مفصلی نمودیم یک وقت متوجه شدم که بر اثر زخمی که برداشته ام از هوش می روم در آن اثنا دیدم شخصی مرا با گوشه تیره اش بیدار می کند چون چشم گشوده ام از اسب فرود آمد و دست روی زخم سرم کشید و فی الوقت بهبود یافت آنگاه گفت همین جا بمان و بعد اندکی ناپدید شد و سپس در حالی که سر بریده همسفرم را که با من به نزاع پرداخته بود در دست داشت با چهارپایان او برگشت و گفت این سر دشمن تو است تو بیاری ما برخاستی ما هم تو را یاری کردیم چنانکه خداوند هر کس که او را یاری کند نصرت می دهد پرسیدم شما کیستید گفت من صاحب الامر هستم سپس فرمود منبعد هر کس پرسید این زخم چه بوده بگو ضربتی است که در صفین برداشته ام **بحار، ج 13، صفحه 82.***.
داستان مردی که سرش در صفین ضربت دید
- بازدید: 1091