و ایشان سی سال قبل از رحلتشان که سنه سیصد و نه مشرف شد به زیارت بیت الله الحرام چون در آن سال قرامطه حجرالاسود را می بردند به مکه معظمه که به جای خود نصب کنند شیخ جعفر بن قولویه به آرزوی به لقاء حضرت امام زمان علیه السلام قصد حج کرد که وقت نصب حجرالاسود خدمت آن حضرت مشرف شود و چون به بغداد رسید مریض شد لذا نایبی گرفت و به مکه فرستاد و رقعه نوشت و به او گفت این رقعه را می دهی به آنکسی که حجرالاسود را نصب کند و در آن رقعه سؤال کرده بود از مدت عمر خود و از آنکه از این مرض خوب می شود یا نه آن شخص مشرف شد به مکه معظمه روزی که می خواستند حجرالاسود را نصب کنند مردم جمع شده بودند قدری پول به خادم کعبه داد که او را نزدیک رکن جای دهند که ببیند چه کسی حجرالاسود را نصب می کند هر کس که حجر را گذارد اضطراب کرد و افتاد تا آنکه شخصی گندم گون نیکو روئی آمد و حجر را برداشت و به جای خود گذارد حجر به جای خود مستقر شد صدای مرد بلند شد و آن شخص از همان راهی که آمده بود برگردید من عقب آن آقا رفتم مردم را از خود به زحمت دور می کردم و دنبال او می رفتم و مردم خیال می کردند که من دیوانه شدم لذا راه را برای من باز می کردند و بتعجیل و آن آهسته و با وقار می رفت معذلک به او نمی رسید تا رسیدم بجائی که کسی نبود آقا روی بر من کرد و فرمود به او بگو که از این علت خوفی بر تو نیست و سی سال دیگر خواهی مرد پس مرا گریه گرفت و دیگر نتوانستم حرکت کنم این را فرمود و رفت پس نائب جناب شیخ از مکه مراجعت کرد این خبر را به شیخ داد چنان شد که آن حضرت خبر داده بود**منتخب التواریخ، ص 541.***.
نامه شیخ جعفر به حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف
- بازدید: 665