برخیز/ خفتن برای تو زود است هنوز/ هنوز هستند دلهایی که دردهایت را به جان میخرند تا تسلّی دهند قلب آزرده ات را/برخیز/خانه خالی است از تو/گلدانهای پنجره مان خشک شده اند/آیینه تو را نمیبیند دیگر/و مَشکی که روزانه بنده ای زمختاش را به دوش میکشیدی، چشم انتظارت نشسته است/ زجر کشیده مادر! / برخیز / برخیز که کودکانِ دل شکسته ات بی مادری را تاب نخواهند آورد / تو مادر حسینی و حسین از دامن تو به معراج کربلا میرود / زود است هنوز که زینب علیه السلام تنها بماند / زود است که حسن علیه السلام طعم زیستن با مادر نچشیده طعمِ زیستن با نا همسری را تلخ بچشد / برخیز / سنگ صبور علی علیه السلام ! / برخیز که شانه های استوارم به لرزه در آمده اند / و چین نشسته به پیشانی ام / آیا به یادت بیاورم آن شبهایی را که ظلم سایه گسترانده بود و تو تنها فانوس امید علی علیه السلام بودی که هم چنان میدرخشید / به یادت بیاورم یا میدانی که کشتی آرام و قرارم به گل نشسته است / یا میدانی که دیگر سر به سکوت چاه فرو میبرم تا نفسی به یادِ هم نفسی هایت آرام باشم / برخیز / چشم های تاریخ به سوی ماست / علی علیه السلام چگونه به خانهای برگردد که فاطمه علیه السلام در آن نیست / و کوچه ای را بگذرد که همیشه فاطمه علیه السلام از آن گذشته است / به خدا دیوارها هم سر به گریبان فرو برده اند. ابرها هم از فرو ریختن متعجب اند / برخیز / که بی تو به سر نمیشود این زندگی این شهر و این آفرینش حتی! / چه شده است که دیگر پاسخ سلام علی علیه السلام را نمیدهی؟ / چه شده است که دیگر سنگ آسیاب خانه علی علیه السلام نمیچرخد؟ / چه شده است که تنور خانه علی علیه السلام دیگر روشن نیست؟ / و علی علیه السلام مثل پروانه ها بقیع را میگردد تا مگر کور سویی، بویی از تو بیابد / چه شده است که علی علیه السلام دیگر نباید خورشید وجودت را در خانه ببیند؟ / چرا باید خانه علی علیه السلام بی خانم شود؟ / و چرا دختر پیامبر خدا علیه السلام به مظلومیت برسد؟ / برخیز / رفتن برای تو زود است هنوز / تو مادر مدینه و کربلایی! / برخیز / فاطمه علیه السلام برخیز / علی علیه السلام میگوید!
میثم امانی