نجات پیدا کردن از اعدام در زندان رژیم شاهنشاهی توسّط امام زمان (علیه السلام)

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

مردی به نام حاج مؤمن در شیراز بود که جمعی به تقوی و اخلاص و مقام یقین و انقطاع او شهادت می دهند.
در زمان رژیم سابق، مأمورین ساواک نزد پسردائی حاج مؤمن به نام عبدالنّبی چند قبضه اسلحه پیدا می کنند و متوجّه می شوند که او از افراد انقلابی است و بالأخره او را محکوم به اعدام می نمایند.
وقتی حکم اعدامش به گوش پدر و مادرش می رسد آنها مضطرب می گردند و به نزد مرحوم حاج مؤمن می روند و از او تقاضای دعاء می کنند.
حاج مؤمن به می گوید: (از رحمت خدا مأیوس نشوید! امروز تمام امور کائنات در دست حضرت بقیة الله (علیه السلام) است و من با شما همین امشب که شب جمعه است در یک محلّ متوسّل به حضرت ولی عصر (علیه السلام) می شویم، خدای تعالی قادر است که از برکات وجود مقدّس آن حضرت فرزندتان را نجات دهد).
پس شب جمعه را حاج مؤمن و پدر ومادر آن شخصی که می خواسته اعدام شود احیاء می گیرند و چند رکعتی برای تصفیه روحشان نماز می خوانند، سپس با دعاها و زیارتهائی که دستور داده شده متوسّل به آن حضرت می گردند و بعد مشغول تلاوت آیه شریفه «اَمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ ویکشِفُ السُّوءَ» (1) می شوند و به آن حضرت عرض می کنند که: (آقا! این جوان به خاطر رفع ظلم از سر شیعیان شما، به تهیه اسلحه مبادرت کرده و هدفی جز دفاع از مظلوم نداشته و بلکه به خاطر یاری دین اسلام خودش را به خطر انداخته است، لذا از شما نجات او را درخواست می کنیم).
بالأخره این مناجات و این تضرّع وزاری تا اواخر شب طول می کشد که ناگهان هر سه نفر متوجّه می شوند که تمام اطاق را بوی عطر و مشک عجیبی احاطه کرده و آثار اظهار لطف حضرت بقیة الله (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) اطاق را روشن می کند و هر سه نفر آن حضرت را در بیداری زیارت می کنند و آن حضرت با کمال محبّت به آنها دلداری می دهد و رو به پدر و مادر آن جوان اعدامی می کنند و می فرمایند: (دعاء شما مستجاب شد، خداوند فرزند شما را نجات خواهد داد و همین فردا به منزل برمی گردد).
مرحوم حاج مؤمن نقل می کرد که: (پدر و مادر آن جوان وقتی آن جمال مقدّس را دیدند و آن کلام دلربا را از آن حضرت شنیدند بی طاقت شده و تا صبح مدهوش روی زمین افتاده بودند. صبح که آنها به هوش آمدند و به سراغ فرزندشان که قرار بود همان روز اعدام شود رفتند، از مسئولین زندان سؤال کردند: (فلانی چه شد). آنها در جواب گفته بودند: (دیشب ناگهان تصمیم عوض شد و فعلاً اعدام او به تأخیر افتاد و بنا شده که در خصوص محکومیت او تجدید نظری شود). آنها خوشحال به منزل برمی گردند و هنوز ظهر نشده می بینند که آن جوان زندانی، به منزل آمده و آزاد گردیده است (2).

پاورقی :
(1) سوره نمل آیه ۶۲.
(2) داستانهای شگفت - ملاقات با امام زمان (علیه السلام).