« درد شکیب سوز انتظار »
آه، که دردی شکیب سوز و آرام گداز، مرا در خود میفشارد؛ دردی که درمانش، جرعهای امید است!
زمین را سرد میبینیم و زمان را دلسرد.
جمعهها از پی هم میآیند و چشمهای به آسمان دوخته ما، عصرهای جمعه در اشک غرقه میشوند و در آه میسوزند؛ پس کجاست آن یکّه سوار حجازی که با یک غمزه پیامبرانه خود، معجزه آسا دلها را زیر و رو میکند و زمین و زمان را بر کرسی عدالت مینشاند؟
طومار انتظار تا به کی باید با اشک چشم و خون جگر امضا شود و ندبهها و گریهها، آن را در هم بپیمایند؟!
مگر نه اینکه گاهِ سرکشی دنیا، او میآید؟ پس با این همه زخم که بر تن فلسطین است و این همه داغ که بر دل افغانستان نشسته است، چرا هنوز صدای پای عشق به گوش نمیرسد؟
مولایم در نهجالبلاغه فرمود: «دنیا پس از سرکشی به ما روی میکند چونان شتر ماده بدخو که به فرزند خود مهربان میگردد». و سپس همان آیه را که آرامش همیشگی قلبم بوده و هست تلاوت کرد که «وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُصْفِعُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ». زمین از آنِ خوبان است و ستمدیدگان.
اکنون که کلام مولایم بر دلم نشست، قرار یافتم و بیش از پیش در انتظار آمدن او خواهم بود تا این سرکشیِ بیقرار، دنیای آشفته و در هم ریخته در برابر آن بزرگ، زانو زند و مهربانانه سر به دامانش نهد و درد خود را درمان کند.
ناهید طیبی