« مرثیه غروب »
ای کاش کوچههامان رنگ تو را بگیرند *** تا پر شود نگاهم از دلرُبایی تو
...باز هم غروب آدینه شد!
و «ای کاش»های یک هفته را اندوهی سنگین فرا گرفت.
امّا انتظار همیشه به معنای «امید» است! امید به آدینهای دیگر و سحرگاهی آکنده از عطر نامت در مشام آسمان!
باز هم غروب آدینه و من! که تنهایی خودم را با «مرثیه غروب» میسرایم:
بی تو در شکیبایی، هر غروبِ آدینه *** میشود چه رؤیایی! هر غروب آدینه
رفتهای و جا مانده در کنار من، تنها *** خاطرات تنهایی، هر غروب آدینه!
روی موج اندوهم، انتظار میمیرد *** مثل مرغ دریایی، هر غروب آدینه
باز هم غروب و چشمانی که همرنگ شفق شدهاند!
باز هم غروب و نگاهی که در آن سوی پرچینهای خیال، سرگردان است!
باز هم غروب و نجوای: اَللّهُمَ وَ صَلِّ عَلی وَلیّکَ الْمُحْیی سُنَّتکَ الْقآئِمِ بِاَمْرِکَ
باز هم غروب و قنوتهای آکنده از عطر اَمّنْ یُجیبُ!
باز هم غروب و لحظههای سرشار از نیاز و نیایش: سُبْحانَکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ یا حَنّانُ یا مَنّانُ، یا بَدیعَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ یا ذَالْجَلالِ وَ الْأِکْرامِ
باز هم غروب و سجده طولانی خورشید!
باز هم غروب...؛ و من که پُرم از فریادهای سکوت و سکوتهای فریاد:
سینه سینه مینالد، حَنجرم از این غربت *** دفترم که بگشایی، هر غروب آدینه!
مولاجان
محال است! دست از تو بردارم؛ حتی با سرودهایِ تبْدارم، حتی با قلمهای تاول زدهام، حتی با آرزوهای وصله خوردهام، حتی با شعرهای زخمیام!
بیانتظار تو، بی امیدِ به تو و بی زمزمههای: اَللّهُمَ کُنْ لِوَلیِّکَ، اصلاً زندگی چه معنایی خواهدداشت؟!
زمین، هرگونه دلش خواست، بگذار بچرخد؛ زمان هم همینطور! آسمان هم! زندگی، روزی معنا خواهد داشت که مثل بافه حریر، زیر پایت گسترده شود!
اینکه ما هستیم، بودن نیست! اصلاً بودنِ برای خود، «بودن» نیست.
بودنِ برای تو، یعنی: زندگی.
چهقدر سخت است تفسیرت، ای معمّای خلقت!
نبض تمام شریانها به جاذبه تو وابسته است و بی یاد تو، تنفّس برای هیچ سلولی امکانپذیر نخواهد بود!
آینده اندیشهها را پرتو معارف آسمانی تو رقم خواهد زد و تمام قلمها، به عظمت نامت تعظیم خواهند کرد!
اندیشهای که تمام ویرانهها را خواهد ساخت و آهِ درویشان را به شکر نیایش مبدل خواهدکرد! فضای تمام پادگانها را به کودکان بازیگوش خواهد سپرد و بمبها و موشکها و هواپیماهای جنگی را به موزههای حیات وحش!
از پرتو نگاهت، در گوشه و کنار آسمان مهربانی خواهد رویید و شب برای همیشه با تاریکی، خداحافظی خواهدکرد.
کنگره وحدت آفریقا، جایش را به «کنگره فضای سبز» خواهد داد و هیچ «سیاهپوستی» از رنگ صورتش، نخواهد ترسید!
همه در کنار یک پرچم، و آن هم سبز سبز سبز....!
و من دیگر برای هیچ غروبی، مرثیه نخواهم ساخت.
سیدعلی اصغر موسوی