« نامهای به موعود »
موعودم سلام! امیدوارم که در سایه عنایات ویژه خدا، در سلامت بمانی، «و تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد.» اگر از حالِ من بپرسی، باید بگویم که ملولم، رنجورم و ناشکیبا؛ آن هم از دوری تو. شنیدهام وقتی بیایی، بهار را همیشگی خواهی کرد و مرا به سیر گلستانِ حمایت خواهی بُرد. شنیدهام که به توفیق یافتگان حضرت گفتهای که برای ظهورت بسیار دعا کنند. به چشم! ندبههایم را دو چندان خواهم کرد و دستانم را که هر شب، وسعت آسمان را در برگرفته است، پایین نخواهم آورد. به چشمانم میگویم همیشه بارانی بمانند و به لبهایم فرمان میدهم که هر صبح، «اللهم عجّل» بخوانند. تو نیز مرا در حسرت دیدار مخواه و به بیقراری چشمانم، آغوش بگشا.
شنیدهام که در بیابان، خیمه برپا داشتهای و مردانی از جنسنور را به بارگاهت بار دادهای. شنیدهام که دشتها را از حضور سبزت، عطرآگین ساختهای. شنیدهام که نبض صحرا به شوق تو میتپد و سبز میشود.
هر صبح، بر گلدسته انتظار میایستم و آرزومندی دیدار تو را تکبیر میزنم. آنگاه، به مسجد نجوا با تو میآیم، به سجده در میآیم و ناله سر میدهم: «اللّهم انّا نَرقَبُ اِلیکَ فِی دَولَة کَریمه».
راستی! چند سحر دیگر تا بازآمدنت باقی ماندهاست؟ چند شب دیگر باید تو را ناله بزنیم؟
چند روز دیگر باید خاک را به دنبالت بپیماییم؟
من و دیگر منتظرانت در آرزوی دولت تو، روز و شب را به سر میبریم و امید داریم که پاسخنامه نیازمان، حضور خجسته تو باشد.
جواد محمدزمانی