« روز عدالت و عاطفه و صداقت »
در انتظار نشستهاند:
تمام آدینههای سخت بیپایان.
تمام ثانیههای منتظر در گلوگاه زندگی
تمام بیتهایی که بیقافیه، به ردیف میرسند
تمام روزهایی که بیطلوع به غروب میخورند
تمام بغضهایی که تکهتکه میشکنند
تمام فصلهایی که در خزان، درجا میزنند
تمام سینههایی که مُلتهب میتپند.
تمام غرورهایی که بیرحمانه میشکنند.
تمام خونهایی که سرخ میبارند
تمام بارانهایی که اشک میریزند.
تمام اشکهایی که زار میزنند
تمام فرداهایی که عطر امید میدهند
تمام دستهایی که بوی اجابت گرفتهاند.
آسمان، نام تو را منتشر میکند!
عشق، در هوایت قیام خواهد کرد
ذوالفقار علی علیهالسلام تکرار میشود.
قاتلین کربلا صف کشیدهاند.
تیغ انتقام را صیقل دهید! دستهای بسته؛ چادرهای خاکی؛ جگرهای پارهپاره؛ لبهای عطشان؛ سرهای بریده؛ کوچههای نامردی؛ بیعتهای دروغین؛ تیغهای آخته؛ نیزههای شکسته؛ دستهای بریده؛ مشکهای عطش
تیغ انتقام را صیقل دهید!
فردا از آن مردی است که به احترامش، شمشیرها گل میدهند
درختهای شکسته، قامت را سست میکنند. مادران داغدیده، نفسی تازه میکشند.
شهیدان، پا در رکاب کردهاند
مردان افتاده، جان میگیرند.
زمین، در هوای ملکوت تنفس میکشد
آسمان، سقف تمام خانه میشود.
عاطفه خرمی