« خواهش تماشای تو »
این روزها، تمام لحظههایم را به انتظار آدینه مینشینم و تمام آدینههایم را به انتظار جمعه موعود، ندبه میخوانم برای غصههای دلم، قصه امیدی میخوانم و فردایی را بشارت میدهم.
به امیدی نشستهام که نخوت شبهای سرد زمستان را به طلوع خورشید فروردین میرسانی.
روزهایی که سهم ما از آن، گل و لبخند و عاطفه است.
روزهایی که فصلهایش در بهار در جا میزنند و هفتههایش، هفت عید آدینه دارند.
هیچ یتیمی گرسنه سر به بالین نمیگذارد و هیچ سینهای به جرم فریاد حقیقت، مظلومانه دریده نمیشود.
هیچ گرگی روی زمین باقی نمیماند و با اشارت چشمهای تو، تمام کاخهای سفید و سیاه استبداد فرو میریزد به انتظار روزی نشستهام که انتقام بهار را از تمام خزانهای زندگی ام بگیری.
انتقام لالههایی که سرخ روییدند *** انتقام سینههایی که درد نوشیدند
اینجا هیچ کس جای تو را پر نمیکند.
هیچ چشمی روشنی نگاه تو را منتشر نمیکند
نگاه کن! این روزها دلم سخت گرفته است.
خواهش تماشای تو بعد از هر نماز، «اللهم کن لولیک» میشود و همراه با قطرات دلتنگیام روی سجاده مینشیند خواهش تماشای تو ایمانم را محک میزند.
عطر اجابت در تمام فضای خواهشم منتشر میشود.
عطر اجابت، بشارت تماشای تو است.
نوید فردایی است که زمین، زیر گامهایت گل میدهد و طومار خار و خاشاک، برای همیشه در هم میپیچد.
عاطفه خزمی