آقا محرمی شده امشب هوایمان

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

 

آن روزهای تار که یادت نمی‌رود
بازی روزگار که یادت نمی‌رود

وقتی که چشم قافله چرخید سوی نی
یادت نمی‌رود سر خورشید روی نی

هرچه شنیده‌اند همه, دیده چشم تو
گلهای اشک از همه‌جا چیده چشم تو

ای مرد کاروان زنان از بلا بگو
از غصه‌های بی‌عدد کربلا بگو

آقا محرمی شده امشب هوایمان
اصلا بگو رقیه بگوید برایمان

از تشت آمده خبری با نسیم ها
ای وای از دل نگران یتیم ها

بابا بیا که زینب کبری معذب است
اینها شکسته اند تمام حریم ها ‌

پایم نمی کشد , همه با چوب میزنند
یک چوب ساده نیست که , از آن ضخیم ها

انگشتر , کلاه و زره , هیچیک نماند
اینگونه است بخشش ابن الکریم ها

غربت به خانواده ی ما ارث میرسد
این ارثیه رسیده به ما از قدیم ها

حالا بجای هر سخنی گریه میکنیم
با عطر سیب پیروهنی گریه میکنیم

شاعر: حمیدرضا محسنات

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page