در رثای حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام)
سر جدا بود ولی پیکرش افتاد زمین
روی تل لطمه زنان خواهرش افتاد زمین
آمد و دید که دارد ز قفا می بُرَّد
او زِ پرپر زدن یاورش افتاد زمین
تا علمدار زمین خورد عدویش میگفت
بی پناه است همه لشکرش افتاد زمین
دامن طفل حسین ابن علی سوخته و
در بیابان بلا دخترش افتاد زمین
بسته بر نیزه شده یک سر کوچک ای وای
سر اصغر جلوی مادرش افتاد زمین
زیر لب عمه ی سادات دمادم گوید
وای از آن دم که علی اکبرش افتاد زمین
کَند با خنجر خود قبر برای پسرش
از غم و داغ علی اصغرش افتاد زمین
ای خدا نیست ببیند که میان بازار
دخترش با رخ بی معجرش افتاد زمین
از غم دوری او دختر خونین بدنش
ناله سر داد و کنار سرش افتاد زمین
عبدِ کریم