محمّد بن موسى شريعى

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

ابومحمّد، از مدعيان بابيت در عصر امام هادى عليه‏السلام (م 254 ق) و امام حسن عسكرى عليه‏السلام (م 260 ق)، در منابع كنيه ‏اش «ابوعبداللّه» نيز آمده؛ چنان‏كه با نام حسن سريعى (به فتح سين بى‏نقطه) نيز از او ياد شده است. همچنين لقب او به صورت «شريقى» (به ضم شين و همراه با قاف) نيز آمده است. اما ظاهرا نسبت «شُرَيعى» (به ضم شين و فتح راء) صحيح‏تر به نظر مى‏رسد؛ زيرا بعضى از ياران و هواخواهان او مانند محمّد بن موسى بن فرات شريعى (م. حدود 265 ق) نيز به همين لقب منسوبند و تأسيس فرقه ‏اى به نام «شريعيه» نيز از نام او نشأت گرفته است. «شريع» نوعى كتان مرغوب است كه احتمالاً وى در تجارت آن دست داشته است.
از تاريخ ولادت و وفات او اطلاعى در دست نيست، اما بدون شك، وى عصر غيبت صغرا (260 ـ 329 ق) را درك كرده و احتمالاً اندكى پس از آن (حدود 261 ه) وفات نموده است. وى در بغداد اقامت داشت و تحت سرپرستى پدرش، علوم اسلامى را در آنجا فرا گرفت. پدرش، موسى بن عبدالعزيز، كسى است كه گزارش مسلمان شدن يوحنّاى نصرانى طبيب را، كه شيفته تربت و بارگاه امام حسين عليه‏السلام شده بود، براى وى بازگو كرده است.
اطلاعات ما درباره زندگى او محدود به گزارش‏هايى هستند كه طوسى در كتاب‏هاى خود آورده است. به گفته طوسى، وى نخستين كسى است كه ادعاى بابيت و نيابت كرده بود و پس از او افرادى همچون محمّد بن نصير نميرى (م 270 ق)، احمد بن هلال كرخى (م 267 ق) و محمّد بن على بن بلالى از او پى‏روى نمودند. در انتهاى توقيعى كه از سوى امام دوازدهم(عج) به حسين بن روح نوبختى (نايب سوم) نوشته شده، آمده است: «به مردم اعلام كن كه ما از كسانى همچون شلمغانى پرهيز مى‏كنيم؛ چنان‏كه پيش‏تر از شريعى، نميرى، هلالى و بلالى پرهيز داشته‏ايم.» در ايّامى كه وى ادعاى نيابت نمود، در آن حد نبود كه اين ادعا از سوى او مورد قبول واقع گردد. به همين دليل، كسى از شيعيان سخن او را نپذيرفت و اين عمل منجربه رسوايى و فضاحت او گرديد. سپس از سوى امام هادى يا عسكرى عليهماالسلام براى او توقيع لعن و برائت، صادر شد و وى از اين پس، به طور آشكارا اظهار كفر و الحاد مى‏كرد.
وى بيشترين تعليمات خود را از على بن حسكه قمى (كه فردى دروغگو بود) آموخت و با كسانى همچون قاسم شعرانى يقطينى، ابن بابا قمى و فارس بن حاتم قزوينى هم‏بحث و هم‏عقيده بود. از شاگردان او، فضل بن محمّد بن ابى طاهر را مى‏شناسيم كه در موارد اندكى از او نقل حديث كرده است. از آثار و تأليفات او چيزى در منابع گزارش نشده است.