فهرست نامهاى مشترك

(زمان خواندن: 13 - 25 دقیقه)

 

فهرست نامهاى مشترك

اينك پس از ذكر اين چند فهرست، براى آسان شدن بحث، مى توان اسامى مشترك هر چهار فهرست را استخراج كرد و فهرست ديگرى به دست داد. در حقيقتْ هدف ما از ذكر چهار فهرست، روشن ساختن اختلاف و تضاد راويان در نقل داستانهاى ساختگى اى است كه منافع شوم سياسىْ علت عمده آن است. منافعى چون:
1. از بين بردن اختلاف فكرى ميان اهل بيت(عليهم السلام) و گروه هاىِ سياسىِ رقيب، و كشيدنِ جلوه اى قانونى و مشروع بر اين گروه ها.2. از بين بردن هر آنچه بيانگر ظلم و ستم و حق كشى آنان در حق اهل بيت(عليهم السلام)بوده است. دقيقاً مثل قصه ساختگىِ ازدواج عمربن خطاب با ام كلثوم(س)، كه در كتاب كشف البصر بى اساس بودن آن را به اثبات رسانديم.(1)
در حقيقت، نوعى برنامه هدفمند سياسى از وراى اسامى اين افراد در اين فهرستها به چشم مى خورد. چرا كه دايره آن نام ها از محدوده آل زبير و بنى اميه آغاز و نهايتاً به آل مروان ختم مى شود. اين دليل، خود به تنهايى براى اثبات ساختگى بودن اين فهرستها كافى است; زيرا از جريانِ سياسى شوم و پليد آن پرده برمى دارد; و هدفِ عمده آن از بين بردن اختلاف
فكرى ميان جناحهاى سياسى از يك سو، و اهل بيت(عليهم السلام) از سوى ديگر است، تا بدينوسيله اختلافات اساسى و عقيده اى ميان دو مكتب را كمرنگ جلوه دهد. اسامى مشترك ميان فهرست ها بدين قرار است:1. مصعب بن زبير، بر پايه گزارشهاى ابوالفرج اصفهانى و ابن سعد و ابن خلكان و سبط بن الجوزى 2. عبدالله بن عثمان بن عبدالله بن حكيم بن حزام، بر پايه گزارشهاى ابوالفرج اصفهانى و ابن سعد و ابن خلكان و ابن الجوزى 3. اصبغ بن عبدالعزيز بن مروان، بر اساس گزارش ابن سعد، با توجه به اينكه ابوالفرج اصفهانى و ابن خلكان و سبط بن الجوزى در گزارشهاى خود افزوده اند كه «اصبغ با او نياميخت و ازدواجِ كامل تحقق نيافت» 4. زيد بن عمرو بن عثمان بن عفان، بر اساس گزارشهاى ابوالفرج اصفهانى و ابن سعد و ابن خلكان; اما سبط بن الجوزى آن را ذكر نكرده است 5. ابراهيم بن عبدالرحمان بن عوف، فقط طبقِ گزارشهاى ابوالفرج اصفهانى و ابن سعد، با اين قيد كه «ابراهيم با او نياميخت و ازدواج كامل صورت نگرفت» و ابن خلكان و سبط بن الجوزى به آن اشاره نكرده اند 6. عبدالله بن حسن بن على، كه فقط ابوالفرج آن را ذكر كرده است.
اين فهرستِ اسامى مشترك فهرستهاى چهارگانه است. دو اسمِ مشتركِ تمامى فهرستها مصعب بن زبير و عبدالله بن عثمان است. در ادامه براى آشكارىِ حقيقت، درباره اين دو، به تفصيل خواهيم پرداخت، تا واقعيتِ امر روشن شود. پس از آن درباره ساير نامها، به اقتضاىِ بحث، مطالبى چند عرضه خواهيم كرد.
1. مصعب بن زبير
براى قبول درستى ادعاهاى ازدواج مصعب بن زبير با حضرت سكينه(عليها السلام) دخت امام حسين(عليه السلام)، و شفافيت بحث، به ناچار بايد نگاهى سريع و گذرا به سرآغاز خط مشى آل زبير و چگونگى روند آن بيندازيم، تا به ديدى واقع بينانه دست يابيم و از گرايشات و ديدگاه هاى آنها و پيروانشان، تصويرى درست به دست آوريم. حال با وجود گرايشات ضدعلوىِ آل زبير، كه بدان مشهور شده اند، آيا اساساً امكان چنين نزديكى و قربى ميان آنها و بنى هاشم وجود دارد؟ اين پرسش ما را از تنگناهاىِ پديد آمده از داستانهاى ساختگىِ ازدواج حضرت سكينه(عليها السلام) دخت امام حسين(عليه السلام)، رهايى مى بخشد.
آل زبير كيانند؟زبير بن عوام، اگر اين تعبير درستى باشد، در حقيقت پايه گذار انديشه زبيرى است. در واقع همو بود كه گرايشات آل زبير را سمتوسو مى بخشيد، و ديدگاه هاى دينى خود را براى آنان بازگو، و تمايلات و
جهتگيريهاى سياسى خويش را بيان مى كرد. زبير بن عوام، پس از آنكه حقِ جانشينى على(عليه السلام) را از زبان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيد، از كسانى بود كه در حادثه «سقيفه» به حضرت على(عليه السلام) پيوست و جانب ايشان را گرفت و از
بيعت با ابوبكر سرباز زد، و حتى از سرسخت ترينِ مخالفانِ بيعتِ با او بود. ابن قتيبه در الامامة و السياسة با بيان موضعگيرى سرسختانه زبير در رد بيعتِ با ابوبكر و اصرار وى بر حقانيت امام على(عليه السلام) در خلافت، چنين نقل مى كند:
على(عليه السلام) و عباس بن عبدالمطلب به همراه جمعى از بنى هاشم به خانه رفتند. زبير نيز در ميان آنان بود. عمر نيز با جمعى، از
جمله اُسيد بن حضير و سلمه بن اسلم، نزد آنان رفت و گفت: «بياييد و بيعت كنيد».آنان نيز سرباز زدند; تا اينكه سرانجام زبير بن عوام شمشير كشيد و عمر گفت: «جلوى اين مرد را بگيريد».سلمة بن اسلم شمشير را از او گرفت و ضربه اى به ديوار زد...».(2)
طبرى نيز مى گويد:«عمر به خانه على(عليه السلام) آمد، و تعدادى از مهاجران به همراه طلحه و زبير در آنجا نيز حضور داشتند. عمر گفت: «به خدا سوگند، ]خانه[ شما را به آتش مى كشم، مگر آنكه بيعت كنيد».در اين هنگام، زبير به روى او شمشير كشيد و در حالى كه به سوى او مى رفت، به زمين خورد و شمشير از دستش رها شد. سپس او را گرفتند».(3)اين تصوير و نمايى از موضع گيرى مخالف آميز زبير درباره خلافت ابوبكر و عمر است، و هر چند سرسختانه با خلافت آن دو مخالفت مى كند،
اما اين امر لزوماً به معناى پشتيبانى او از امام على(عليه السلام) نيست; چرا كه اسناد تاريخى، پيش از آنكه حمايتهاى وى از امام على(عليه السلام) را نقل كنند، به بيان مخالفتهاى كينه توزانه او با حضرت على(عليه السلام) مى پردازند. او در برابر بهترين
فرمانده رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، كه پسر عموى ايشان نيز به شمار مى آمد، براى شيخين اهليّت و صلاحيتى قائل نبود. پس چگونه كسانى را كه علاوه بر نداشتن ويژگيها و امتيازات جانشينى، از ويژگى خويشاوندىِ با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
نيز برخوردار نبودند، بر على(عليه السلام) ترجيح دهد؟ اين در حالى است كه در اوايل دوران خلافتِ دو خليفه اول، زبير نه تنها از جايگاه اجتماعىِ چشمگيرى برخوردار نبود، بلكه نقش سياسى خويش را نيز از دست رفته مى ديد. اما به هر روى، در زمان خلافت عثمان، زمينه براى رشد گرايشها و خواستهاى زبيرى فراهم شد. در نتيجه آن چنان كه مسعودى نقل مى كند
قصرها ساخت و ثروتهاى كلانى اندوخت:«در روزگار عثمان جمعى از صحابه به كسبِ ملك و املاك
پرداختند، از جمله آنان زبير بن عوام بود كه عمارتِ مشهور خود را در بصره بنا كرد... و بعد از مرگ وى، دارايى اش به پنجاه هزار
دينار مى رسيد. اين در حالى است كه از خود، هزار اسب و هزار غلام و كنيز بر جاى گذاشته بود...».(4)
آرى، زبير در آن زمان مجالى مى يابد تا جايگاه اجتماعى خويش را، كه
ساخت عمارت و زراندوزى است، سامان بخشد. اما باز هم، همچنان از صحنه سياسى به دور است; نقش سياسى اى كه او را پس از ارضاى نيازهاى مادى، به اهداف بلندتر خود برساند، زيرا جايگاه اجتماعى او بدون حضور سياسىِ وى در رويدادهاى مهم و سرنوشت ساز اجتماعى، كامل نخواهد بود. بنابراين زمانى بهتر از «يوم الدار» نمى يابد; روزى كه مخالفانْ عثمان را در خانه اش محاصره كردند. زبير معترضان را عليه او برمى انگيخت و به شورش مردمى، كه هدف آن پايان بخشيدن به سوء استفاده هاى دينى، اجتماعى و حتى سياسى عثمان بود، پيوست. بنابراين زبير دريافت كه با حيله پيوستن به شورشيان فرصت طلايى خواهد يافت
تا جاى پاى خود را در مسير اهداف سياسى خويش محكم سازد. طلحه نيز هم پيمان او بود و با عثمانْ مخالف، تا جايى كه عثمان گفته بود:«خدايا مرا از شر طلحه بن عبيدالله در امان بدار. اوست كه اينان را بر من شورانيده و با هم متحد كرده است. اميدوارم از اين حادثه بى بهره بماند و كشته شود».(5)نامه طلحه و زبير در تحريك مسلمانان به قتل عثمان زبير براى كشته شدن عثمان تلاش مى كرد، اما دوست نداشت دستش در كار نمايان و ردّپايش آشكار شود; و شايد آرزويش اين بود كه خلافت را به دست گيرد، اما زمانى كه اشتر نامه طلحه و زبير را در تحريك به قتل عثمان خواند، پرده از كار او برداشت. ابن قتيبه دينورى مى گويد:پس از اينكه طلحه و زبير در قتل عثمان ابراز نارضايتى نمودند، و از اشتر خواستند كه دست از محاصره عثمان بردارد، اشتر به آنان گفت: «براى ما نامه ]تحريك آميز[ و پيك مى فرستيد كه بياييد ]و اينك زبان به اعتراض مى گشاييد[؟ اين هم متنِ نامه شماست».و آن را باز كرد و خواند: «بسم الله الرحمن الرحيم، از بازماندگانِ اولين مهاجران و ساير افراد شورا به صحابه و تابعينِ در مصر; اما بعد، به ما بپيونديد و در فكر خلافت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) باشيد، پيش از آنكه آن را از اهلش بربايند. كتاب خدا و سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)را، و احكام دو خليفه اول را، تغيير داده اند، و هر يك از صحابه و تابعين را، كه نامه ما به او مى رسد، به خدا سوگند مى دهيم كه به ما بپيوندد، و حق ما را گرفته و به ما پس بدهد. اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، به سوى ما بياييد و حق را آن گونه كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل مى نمود، اجرا كنيد، و بر آن سنت و شيوه اى كه دو خليفه اول در اجراى آن عمل كردند، عمل كنيد. حق را ضايع كرده اند و بر عده ما چيره شده اند.
راه و چاره را بر ما بسته اند. بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، خلافتْ خلافتِ نبوّت و رحمت بود، اما امروزه خلافتْ طعمه اى شده و هر كس گوشه اى از آن را كه به چنگ آورد مى كَنَد و مى خورد».
اشتر گفت: «آيا اين نامه شما نيست؟» طلحه به گريه افتاد، اشتر گفت: «هنگامى كه رسيديم به پيش ما آمديد و مى گريستيد. به خدا سوگند تا او را نكشيم دست بردار نيستيم...».(6)
آرى، زبير از كسانى بود كه مردم را به قتل عثمان تشويق مى نمود; او را رها نمود و مردم را بر عليه او يكپارچه كرد و خود از مدينه بيرون رفت تا شاهد قتل او نباشد واز وى نخواهند كه به يارى خليفه برود، و نيز پس از آن بتواند ادعاى خونخواهى سر دهد. ابن اثير در كتاب خود الكامل مى گويد:«زبير قبل از قتل عثمان، از مدينه خارج شد; يعنى در ايام محاصره عثمان خارج شد».(7)
به اين صورت بعد از قتل عثمان، زبير به هدف سياسى خود دست يافت. خلافت به اميرالمؤمنين على(عليه السلام) رسيد. زبير به گمان اينكه پس از رهبرىِ يك مخالفتِ اجتماعى و شورش عليه دستگاهى كه مسلمانان از آن به تنگ آمده بودند، فرصتهاى سياسى ديگرى به دست خواهد آورد، و حكومت جديد نيز در راستاى اهدافِ او خواهد بود. يعقوبى در كتاب خود مى گويد:
طلحه و زبير به نزد على(عليه السلام) آمدند(8) و گفتند: «پس از رسول حضرت شمعى را كه روشن بود، خاموش كردند و شمعى ديگر افروختند. آن دو شگفت زده راز اين كار را پرسيدند. اميرمؤمنان در پاسخ آنان فرمود: «اين شمعْ از آنِ من است و در امور شخصى از آن استفاده مى كنم و آن را كه خاموش كردم، متعلقِ به بيت المال مسلمين است، و تنها در امورى كه به عامه مردم مربوط است، روشنش مى كنم. كارتان هم كه شخصى است، نه عمومى».
آن دو حديث مفصل را از اين مجمل خواندند... الخ.
خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بر ما را جفا شد و ما را در امر ]خلافت[ شما شريك و سهيم بدانيد».ايشان فرمودند: «شما شريكان من هستيد در نيرومندى و استوارى، و ياران من در زمان عجز و نياز».(9) معناى اين سخن آن است كه على(عليه السلام) آن دو را در فرمانروايى خود شريك نكرد. آنان نيز رهسپار بصره شدند، تا به همراهى عايشه براى رسيدن به اهداف سياسى خود به خونخواهى عثمان برخيزند; اهدافى كه نتيجه آن جنگ خونينِ جمل و برجاى ماندن هزاران قربانى مسلمان بود;
ماجراجويى كه براى آنان حكم شكستى سياسى و بازىِ تمام نشده اى را پيدا كرد كه سرانجام در آن به دست يكى از همدستان خود كشته شدند; كه از قديم گفته اند: شر دامنگير كسى، جز اهل شر، نمى شود.
آل زبير; سابقه دشمنى و رقابت هاى شديد سياسى شعله هاى آتش جنگ فروكش كرد و هم پيمانان جنگ جمل، عايشه،
طلحه و زبير شكست خوردند، اما دشمنى و كينه توزىِ با آل على پايان نيافت و رقابتهاى سياسى به سرانجام خود نرسيد، و رهبران مكتبِ جمل تلاشهاى خود را دوباره آغازيدند. از اين روى، عبدالله بن زبير در پى يافتن فرصت بود و رويدادهاى سياسى را با دقت و آز رصد مى كرد و براى پُست ها و مناصبى كه رويدادهاىِ پس از يزيد به وجود مى آورد، خيز
برداشته بود. آل مروان از فرازونشيبهاى به وجود آمده پس از خطبه معاوية بن يزيد، كه در آن به وجود حجتِ الهى، امام زين العابدين(عليه السلام)، و به عدم شايستگى خويش براى خلافت اعتراف كرده بود، نهايت استفاده را بردند.
معاويه بن يزيد خلافت را رها كرد و پيش از آنكه اين «ترك خلافت» سنتى براى خارج كردن خلافت و قدرت از دستِ آنان بشود، بنى اميه وى را كشتند. افراد پست و فرومايه بنى مروان و بنى زبير براى رسيدن به خلافت بر هم پيشى مى جستند. سرانجام بنى مروان بر آل زبير، كه توسط عبدالله بن زبير مكه را پايگاه خود ساخته، و كار آنان را سامان بخشيده بود، چيره شدند.
دشمنى آل زبير، با بنى هاشم كاملاً آشكار شد، و اين امر در شديدترين وجهِ خود در وجود عبدالله بن زبير تبلور يافت. يعقوبى مى گويد:«عبدالله بن زبير بر بنى هاشم بسيار سخت مى گرفت و كينه و دشمنى خود را تا جايى بر آنان آشكار كرد كه درود و صلوات بر محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را در خطبه اش ترك كرد. به او گفتند: «چرا صلوات
بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را ترك كردى؟» گفت: «چون مشتى از وابستگان او به هنگام شنيدن نام
ايشان، گردن مى افراشند و سرهاى خود را با تكبر بالا مى گيرند».
همچنين او محمد بن حنفيّه و عبدالله بن عباس را به همراه بيست و چهارتن از بنى هاشم گرفت تا با او بيعت كنند. آنان نيز
خوددارى كردند. در نتيجه آنها را در اتاق زمزم زندانى نمود و به خداى يگانه سوگند خورد كه يا بيعت كنند يا آنان را به آتش كشد...».(10)
همچنين مسعودى نقل مى كند كه عبدالله بن زبير دشمنى خود را با آل على(عليهم السلام) از حد گذرانيد تا جايى كه در خطبه هاى خود به على(عليه السلام)بى احترامى مى كرد; وى نقل مى كند:
«ابن زبير خطبه خواند در آن به على بى حرمتى كرد».(11)از سوى ديگر قصد و نيت عبدالله بن زبير در دشمنى با بنى هاشم در
گفتوگوى او با ابن عباس آشكار مى شود. مسعودى از سعيد بن جبير نقل مى كند كه روزى عبدالله بن عباس به ديدن ابن زبير مى رود. ابن زبير مى گويد:«تويى كه مرا سرزنش و نكوهش مى كنى؟»ابن عباس گفت: «آرى، از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود:
"مسلمان نيست آنكه شكمش سير باشد در حالى كه همسايه اش سرِ گرسنه بر بالين نهد".»
ابن زبير گفت: «من دشمنى و كينه شما، اين خانواده را از چهل سال پيش تاكنون در دل دارم».(12)
گذشته از اين، او از سرِ فريب و ريا، براى جلبِ دوستى مردم و رسيدن به قدرت، به زهد و عبادت تظاهر مى كرد... مسعودى مى گويد:
ابن زبير، با آنكه پس از مال دنيا، طمع قدرت و خلافت را در سر داشت، زهد و عبادت را پيش گرفته بود و مى گفت «گنجايش
شكمِ من يك وجب بيش نيست و انتظار نمى رود كه چيز زيادى از اين دنيا در آن جاى شود، آن هم در حالى كه به خانه خدا پناه
برده ام و از پروردگار يارى مى جويم». با اين وصف، اذيت و آزارِ او نسبت به بنى هاشم زياد شد، و با آنكه حرص و آزمندى را در
دل داشت، بر ساير مردم سختْ بخلْ مىورزيد.(13)
اين احوال آل زبير و شيخ آنان عبدالله است، ديگر چه انتظارى از بقيه آنان مى رود؟ آيا از مصعب بن زبير، جز در دشمنى با بنى هاشم و مخالفت با آنان، انتظار ديگرى مى توان داشت؟! پناه دادن زبير به قاتلان امام حسين(عليه السلام)
مصعب بن زبير نه تنها به آزار و اذيت آل على(عليهم السلام) بسنده نمى كرد، بلكه او نمونه پليدتر، كينه توزانه تر و زشت ترى از ناجوانمردى و دشمنى خود را به نمايش گذاشت. دشمنى وى به جايى رسيد كه پناه دادن به قاتلان امام
حسين(عليه السلام) را به عهده گرفت و آنان را به عنوان فرماندهان سپاهِ خويش و بهترين ياوران خود گمارد.(14)
مدارك و اسناد تاريخى حاكى از آن است كه مصعب بن زبير قاتلان حسين(عليه السلام) و اهل بيتِ ايشان را جمع كرد، و آنها را فرمانده سپاه خود ساخت، تا بدين وسيله تلاشهاى «مختار ابوعبيد ثقفى»، در تعقيب و مجازات قاتلان امام حسين(عليه السلام) و اهل بيت ايشان را با شكست روبه رو سازد.روزى مختار جوانى را در پى شمر بن ذى الجوشن فرستاد، و آن جوان
به شمر رسيد. در اين زمان شمر به همراه جمعى از ياران خود از كوفه خارج شده بود. سپس شمر آن جوان را كشت و به روستاى «كلتانيه» وارد شد و نامه اى با عنوان «از شمربن ذوالجوشن به امير مصعب بن زبير» به مصعب فرستاد و به او پناه برد.
اما خواست خدا آن بود كه اين ملعون نتواند به مصعب ملحق شود. نامه به دست مختار و يارانش افتاد و پس از اطلاع يافتن از مخفيگاه شمر، فوراً او را محاصره كردند و درگيرى سختى درگرفت و شمر كشته شد.(15)
مختار، سراقة بن مرداس بارقى را اسير نمود; هنگامى كه سراقه خود را در خطر مرگ ديد، نيرنگى به كار برد و نجات يافت. پس از آن گفته بود:«تا به حال هرگز قسم دروغى به بزرگى قَسَمى كه براى مختار و يارانش خوردم، ياد نكرده ام. قسم خوردم كه من ملائكه را در
هنگام جنگ ديدم كه آنان را كمك مى كنند».در نتيجه او را آزاد كردند و او نيز به عبدالرحمان بن مخنف در بصره پيوست و پس از آن به نزد مصعب بن زبير گريخت.(16) ابن خلدون نيز نقل مى كند: مختار به جستوجوى مرة بن منقذ بن عبدالقيس، قاتل على بن
الحسين(عليه السلام)پرداخت. وقتى او را دريافت، مره از خود دفاع كرد و نجات يافت و به نزد مصعب بن زبير گريخت. نيز به دنبال
سنان بن أنس، كه ادعاى قتل امام حسين(عليه السلام) را مى كرد، رفت، و او هم به بصره پناه برد... مختار همچنين در پى محمد بن
اشعث، كه در روستاى خود در قادسيه بود، فرستاد و او هم به سوى بصره فرار كرد و مختار نيز خانه او را ويران كرد. همچنين
در پى ساير قاتلان امام حسين(عليه السلام) بود و پس از آنكه به مصعب بن زبير پناه بردند، مختار خانه هايشان را ويران مى نمود.(17)
طبرى مى گويد:مختار در تعقيب مردى از قبيله خثعم به نام عبدالله بن عروه خثعمى بود كه مى گفت: «من ]در روز عاشورا[ دوازده تير
انداختم».(18) او نيز از دست مختار گريخت و به مصعب پناه برد. مختار خانه وى را نيز منهدم كرد.
مصعب بن زبير يا نماد خصومت با آل على مسعودى نقل مى كند: تمام كسانى كه مصعب بن زبير به قتل رساند، از جمله مختار، به
هفت هزار تن رسيد. تمامى آنان از خونخواهان حسين(عليه السلام) و قاتلانِ دشمنانِ ]امام [حسين(عليه السلام)بوده اند، كه مصعب با كشتن آنان، نام «خشبيّه» را بر آنها گذارد، او علويان را تا كوفه و شهرهاى ديگر تعقيب مى كرد. مصعب به سراغ همسران مختار
رفت و از آنان خواست تا از مختار برائت جويند.همسران او چنان كردند، به جز دو تن از آنان، كه دختر
سمرة بن جندب فزارى و ديگرى دخترِ نعمان بن بشير انصارى باشند. آن دو گفتند: «چگونه مى توانيم از كسى كه مى گويد: الله،
پروردگار من است، برائت جوييم؟ كسى كه روز را روزه دار و شب را شب زنده دار بود، كسى كه در يافتن قاتلان فرزند فاطمه(عليها السلام) و فرزند رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) و خانواده و پيروان او، جان خود را در كف نهاد، و خدا نيز او را موفق گردانيد تا مرهمى بر سوز دلها باشد؟...»
مصعب نيز نامه اى به برادر خود عبدالله نوشت و او را از ماجرا آگاه ساخت. عبدالله پاسخ داد كه: «اگر آن دو از آنچه گفتند
بازگشتند و بيزارى جستند، كه هيچ، و إلاّ آن دو را بكش».هنگامى كه مصعب بر آن دو شمشير كشيد دختر سمره
تسليم شد و برائت جست و گفت: «با شمشير، حتى اگر مرا به كفر گفتن هم اجبار كنى، بى شك اطاعت مى كنم. اينك، شهادت
مى دهم كه مختار كافر است». اما دختر نعمان خوددارى كرد و گفت: «شهادت روزى من
باشد و من آن را رها كنم؟ حاشا! اين مرگى است كه در پى آن بهشت و ديدار رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)و اهل بيتِ ايشان(عليهم السلام) است. به خدا سوگند، هرگز چنين نخواهم كرد. فرزند اميرالمؤمنين(عليه السلام) را
رها كنم و پسر هند را اطاعت كنم؟ خدايا، تو شاهد باش كه من راه رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)، راه حسين(عليه السلام) و فرزند فاطمه(عليها السلام) و اهل بيت ايشان و پيروانش را پيش گرفتم».سپس مصعب او را گرفت و زندانى نمود و سرانجام در
اسارت كشته شد. شاعر در اين مورد مى گويد: إنّ من أعجب الأعاجيب عندي***قتل بيضاء حرة عُطبولِ
قتلوها ظلماً على غير جُرم***إِنَّ لله درَّها من قتيلِ كُتِبَ القتل و القتال علينا***و على الغانيات جرّ الذّيولِ(19)
از شگفت آورترين چيزها در نظر من / كشتنِ ]بانوى[ سپيدروىِ آزاده آهووش است.
او را بى گناه و ظالمانه كشتند / خوشا به حالش چه كشته اى است! كشتن و كشته شدن بر ما واجب شده است / اما بر زنانِ زيباىِ
بى نيازِ از آرايه، خوش خراميدن.
اين است مصعب بن زبير و چهره پَلَشتِ او: پناه دادن به قاتلان امام حسين(عليه السلام) به گونه اى كه نه تنها با آنان همراهى مى كند، بلكه آنها را فرماندهان و پرچمداران سپاهش مى سازد، به علاوه ستمى كه بر پيروان و خونخواهان حسينى مرتكب شد. و اين، امرى است كه بيانگر دامنه و گستره كينه توزى و دشمنى او با اهل بيت(عليهم السلام)، و نيز تفاوت بسيار، و حتى شكافِ بزرگ ميان اين دو تفكر كاملاً متضاد است: ميان تفكر زبيرى، كه به دشمنى با اهل بيت(عليهم السلام) و دور كردن آنان از حقشان و حتى از ميان بردن نام و نشان ايشان ايمان دارد از يك سو، و تفكر شناخته شده علوى، از سوى ديگر ; يعنى تفكرى كه از هرگونه تعريفى بى نياز، و در كمال طهارت و شفافيت و عدالتخواهى است. پس اين همسويى در كجاست؟
حال با بيان آنچه در احوال و سياستهاى مصعب بن زبير در برابر اهل بيت(عليهم السلام)گذشت، چگونه اين نزديكى و همسويى ميان او و بنى هاشم ـ كه پيوسته موردِ آزار و اذيت و سرگردانىِ ايجاد شده توسط عبدالله بن زبير است ـ امكان پذير مى شود؟ عبدالله بن زبير كه حتى قصد سوزاندن و نابودى آنان را در سر داشت، و يا مصعب بن زبير، دست پرورده انديشه زبيرى، كه پيوسته در جستوجوى راه هايى براى نابودى و آزردن اهل بيت(عليهم السلام) بوده است، كدامشان در پى ايجاد همسويى با خاندان عصمت داشته اند؟
حال با ذكر اين سابقه تاريخى آيا اساساً امكان دارد كه امام سجاد(عليه السلام)خواهر خويش «آمنه»، سكينه فرزند امام حسين(عليه السلام) را به ازدواج مصعب بن زبير درآورد؟!
اگر كسى متعرض شود كه ازدواج، به ويژه در آن دوران، هيچ ربطى به موضعگيرى شخصى زوجين ندارد و دامادِ خانواده اى شدن به معناى نزديكى بيشتر و تقارن ميان دو زوج نبود، و اين مسأله بدان معنا نيست كه هر يك از آن دو نماينده گرايش سياسى يا فكرى خاصى باشد كه با طرف مقابل همسويى يا تضاد داشته باشد، چه پاسخى خواهيم داشت؟
در پاسخِ اين ابهام بايد گفت كه اين سخنِ كاملاً نادرستى است، بلكه به عكس، ازدواج، آن هم در آن برهه، دقيقاً در ايجاد نزديكيهاى سياسى و قطب بندى اجتماعى مؤثر بوده است; زيرا آن شخص مى توانست با استفاده از اين خويشاوندى، از تأييد خويشان و حمايت آنان بهره مند شود و احتمال درگيرى و اتفاقات ناخوشايند را كاهش دهد. لذا، اين شيوه، از اهميت زيادى برخوردار بوده است.
ازدواج پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با قبايل مختلف، بيانگر همين موضوع حاكم بر جامعه قبيله اى آن روزگار بوده است; جامعه اى كه پايبند آداب و هنجارهاى جامعه عربى و تحت تأثير تعصبات قبيله هاى آن زمان بود. لذا رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در پيوندهاى متعدد خود، قبايلى را برمى گزيدند كه گرايشهاى سياسى آنان براى دين نوپاى اسلام خطرساز بود. بنابراين، در گيرودار مبارزات و دشمنيهاى آل زبير با بنى هاشم و حتى با وجود اتفاقاتِ داغ و حساس سياسى ميان آنان، چگونه مى توانيم داستان
ازدواج مصعب بن زبير با حضرت سكينه(عليها السلام) يعنى، آمنه دختر امام حسين(عليه السلام) را قبول كنيم؟ واقعيت اين امر آن است كه داستان از جهتى براى پنهان كردن سابقه دشمنى و تظاهر به سازش ميان زبيريان و علويان تلاش
مى كند، و در پى مشروعيت بخشيدن به آل زبير است، و از جهتى ديگر براى ايجاد همانندى ميان اعمال و رفتار «عايشه» (دختر طلحه، همسر مصعب بن زبير) و حضرت سكينه، آمنه فرزند امام حسين(عليه السلام) كوشيده است; عايشه اى كه به لهو و خوش گذرانى، و آمنه به تقوا و پرهيزگارى و پاكدامنى معروف بوده اند. به تعبيرى دقيق تر، تلاش براى محو صفتِ تقوا
از حضرت آمنه و برخورد با او بر اساس برخورد با زنان زبيرى و اموى و كاستن شأن و جلال عفتِ زنان اين خاندان مطهر از يك سوى، و نسبت دادن تمام اعمال خلافِ شرع و عرفِ زنان زبيرى و اموى به اين خاندان پاك علوى.
-----------------------------------------------
1. ر.ك: كشف البصر، از نگارنده، پيرامون نادرستى گزارشهاى ازدواج ام كلثوم با عمر، و اينكه هيچ يك از روايات تاريخى به درستى و صراحت اين مطلب را ثابت نمى كنند.
2. الامامة و السياسة، ج 1، ص 15.
3. تاريخ طبرى، ج 2، ص 443.
4. مروج الذهب، ج 2، ص 350.
5. تاريخ طبرى، ج 3، ص 411.
6. الامامة و السياسة، ج 1، ص 34.
7. الكامل في التاريخ، ج 3، ص 87.
8. ذكر اين رويداد مشهور تاريخى خالى از لطف نيست: وقتى كه طلحه و زبير براى مشاركت در امرِ خلافت و سهم بردنْ از اين خوان گسترده نزد حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) آمدند، آن حضرت در بيت المال بودند و به كار رسيدگى به امورِ مالى مشغول. پيش از هر چيزى، از آن دو پرسيد: «آيا براى امرى عمومى و مربوط به تمام مسلمانان نزد من آمده ايد، يا براى كارى شخصى؟» آن دو پاسخ دادند: «براى امرى شخصى».
9. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 77.
10. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 178.
11. مروج الذهب، ج 3، ص 89.
12. همان; در خبرى صحيح از جابربن عبدالله انصارى، و ابوذر و ابن عباس چنين آمده است: «ما منافق را وقتى مى شناسيم كه خدا و رسولش(صلى الله عليه وآله وسلم) را تكذيب مى كند و صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)را ترك مى گويد، و كينه على بن ابى طالب(عليه السلام) را در دل مى پرورد». همچنين رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايند: «كينه بنى هاشم و انصار را در دل داشتن نوعى كفر است». كه طبرانى در المعجم الكبير، ج 11، ص 118، در حديث 11312 آن را آورده است، و احاديثى از اين دست در صحاح و مسانيد معتبره اهل سنت بسيار است، و مى توان در جاى خودش به آنها مراجعه نمود.
13. همان، ص 87.
14. آن هم در زمانى كه برخى از دشمنان آل على از حادثه عاشورا و از قاتلانِ امام حسين(عليه السلام)و خاندان و ياران او بيزارى جستند و اين رويداد را پليدترين رويداد تاريخ اسلام خواندند. امام سجاد(عليه السلام) در جايى فرموده است: «اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمان داده بود كه با خاندانم بدرفتارى كنيد، هرگز بدتر از اين (= حادثه عاشورا) نمى توانستيد انجام دهيد، حال آنكه فرموده اند اجرِ من از رسالتْ مهرورزى به خاندان من است». (مترجم).
15. تاريخ طبرى، ج 6، ص 52.
16. همان، ص 55.
17. تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 34; الكامل في التاريخ، ج 4، صص 243 و 244.
18. تاريخ طبرى، ج 6، ص 65; الكامل في التاريخ، ج 4، ص 244.
19. مروج الذهب، ج 3، ص 113; يعقوبى نيز در كتاب خود، ج 2، ص 182 اين واقعه را با اضافاتى نقل كرده و ابيات را به عمربن ابى ربيعه منسوب كرده است; همچنين ابن عبد ربه اندلسى نيز در العقد الفريد، ج 5، ص 15، در ذكر حكومت بنى مروان و خبر مختار بن ابى عبيد با تفاوتى در الفاظِ دو بيت اول، آن را ذكر مى كند). ]اين شعر از عمربن ابى ربيعه است. ديوان، تصحيح: على العسيلى،
الاعلمى، بيروت، لبنان: چ 1، 1419 ـ 1998 م، ص 290. در ديوان، اين شعر در چند واژه متفاوت است. (مترجم
[
)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page