دلايل و مقتضيات اجتماعى

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

 

دلايل و مقتضيات اجتماعى

منظور دلايل و مقتضياتى است كه قسمت عمده آن را دلايل سياسى تشكيل مى دهد. زبيريان چنان كه معروف است، هواخواهان سرسخت پُست و حكومت اند و با رقيبان سياسى خود، عينِ بنى مروان، در كشاكش بودند; يعنى همان كسانى كه بعد از كناره گيرى معاوية بن يزيد از خلافت و خالى شدن عرصه سياسى آماده بهرهورى از فرصتهاى پيش آمده سياسى
بودند. بنابراين مروان، كه ميراثخوار سياسى امويان بود، به سوى فرصتهاى پيش آمده خيز برداشت، و از آنها سكويى براى پرتاب فراهم ساخت و خود را در بالاترين مقام نظام اموى ـ مروانى قرار داد، و رقباى سياسى خود را به استفاده از موقعيت سياسى موجود تحريك نمود. سپس عبدالله بن زبير بعد از امارت بصره و حوالى آن، پس از درگيريهاى سخت و خونين،
روى مكه و اطراف آن چنگ انداخت، و حتى طمع كوفه را نيز در سر داشت. در نتيجه درگيرىِ با مختار و ريختن خونِ شيعيان على(عليه السلام)، در نهايت اعلام حكومت زبيريان در آن رقم خورد.اوضاع پيش آمده براى زبيريان آرام و قرار را از عبدالملك بن مروان،
پايه گذار حكومت اموى ـ مروانى ربود. حال سلطه ابن زبير در تمامى نقاط اسلامى گسترش يافت، و لذا تهديدى براى امويان به شمار مى رفت، زيرا ميان نفوذ امويان و جاه طلبيهاى آينده او، كه به سلطه بى چونوچرا بر تمامى ممالك اسلامى چشم دوخته بود، جدايى مى انداخت. نيز طبيعى است كه از بين بردن چنين رقيب سرسختْ و خارج ساختن آن مناطق از تحت
سلطه آنان از اولويتهاى امويان بوده باشد. علاوه بر اين، بايد محتاطانه و هوشيارانه، مراقب تمامى تحركات امام سجاد(عليه السلام) بود; يعنى كسى كه با ديدن صحنه جانگداز قتل پدر و خاندانش به بدترين وجه به دست امويان،
به تازگى از كربلا بازگشته، و به زعم امويان، بايد در پى فرصتى براى انتقام مى بود، و هر حركت اشتباهى از سوى بنى اميه اين فرصت را در اختيار ايشان قرار مى داد. لذا مواضع و اقداماتِ حضرت على بن الحسين، امام
سجاد(عليه السلام) را در اتفاقات كلانِ اجتماعىِ جارى، زيرنظر داشتند، و وجود هرگونه تأييد يا جانبدارى ايشان از آل زبير، اگر حاصل مى شد، نشانه مشروعيت آل زبير مى دانستند. بنابراين بيم هر اقدامى را از سوى امام(عليه السلام) را
داشتند كه مبادا تأثيرى بر رقيبانِ سرسخت آنان گذاشته باشد. در حالى كه امام سجاد(عليه السلام) چه به دليل دشمنى عبدالله بن زبير با بنى هاشم به طور كلى، و به طور خاصْ با شخص حضرت امام، و چه به دلايل ديگر، هرگز با حركت
و جنبش زبيريان موافق نبود. اين امر از يك سو; و از سوى ديگر امام سجاد(عليه السلام) جداىِ از علم لدنّى ايشان، از بى سرانجامىِ امر خلافتِ زبيريان آگاه بود، زيرا اتفاقات حساس سياسى خبر از شكست جنبش زبيرى و
عدم استقبال مردم از آنان مى داد. در نتيجه امام(عليه السلام) هيچ گاه با تأييد جنبشِ در حال سقوط زبيريان، خود را به خطر نمى انداخت تا پس از آن متحمل پيامدهاى منفى از سوى بنى اميه باشد. ايشان از تمام رويدادها كناره گرفتند
تا خود رويدادها، به زودى روشن كننده شكست زبيريان و پيروزى مروانيان باشد.
پس، از آنجا كه، هر دو گروه هيچ كدام شايسته يارى و همكارى نيستند، و هر دو خواهان پست و مقامند و در دنياپرستى غرقه اند و فقط در ظاهر از دين و مذهب دم مى زنند، لذا حضرت امام هر سازشى كه با زبيريان انجام
مى داد، حتى در بستر خويشاوندىِ سببى، در نظر حكومت آينده اموى، نوعى توافق سياسى و تأييدى شرعى و قانونى به حساب مى آمد. حال با وجود اين، آيا كوچك ترين مجال و راهى براى نزديكى و همسويى با آل زبير باقى مى ماند، تا امام، به سوى پيوندِ خويشاوندى با ماجراجوىِ سبك مغز نيرنگباز، مصعب بن زبير، برود.
بنابراين، امام سجاد(عليه السلام) با بيم از پيامدهاى افول ستاره بى فروغ و اقبال زبيريان، حتى از هرگونه نزديكىِ ظاهرى با آنان نيز دورى مى جست. به همين سبب، بر اساس آنچه گفته شد، هرگونه احتمالِ ازدواج مصعب با
حضرت سكينه، يعنى آمنه(عليها السلام)، غيرممكن است، و محال تر آن است كه اين ازدواج بدون رضايت امام سجاد(عليه السلام) بوده باشد، كه در ادامه بحث اين موضوع خواهد آمد.