آيا كتاب الاغانى نوشته ابوالفرج اصفهانى است؟

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

 

آيا كتاب الاغانى نوشته ابوالفرج اصفهانى است؟

اين سؤالى است به حق حساس، كه ما را وامى دارد درباره آن پژوهشى هر چند شتابناك انجام دهيم، زيرا اين كتاب در نوع خود از مشهورترين منابع و پژوهشهاى تخصصى است و نام آن انتشار گسترده و شهرت فراگيرى داشته است.
اينك، پس از آنكه در باب جعلها و تزويرهايى كه درباره حضرت آمنه دخت امام حسين(عليه السلام) ـ كه به سكينه مشهور است ـ تحقيق كرديم، و تيرهاى زهرآگين تزوير و دروغكارى را بر خودشان برگردانديم، متوجه اين نكته مهم شديم كه كتاب پربرگ الاغانى محور اساسى اين داستان و اين جعلهاست. حال سؤال اين است كه چرا اين كتاب بيش از ساير منابع، در ذكر اين مسائل جعلى پيشگام و پربرگ است؟ آيا واقعاً ثابت شده است كه اين كتاب به ابوالفرج اصفهانى تعلق دارد؟ يا ثابت شده است كه نسبتِ
جَعل به صاحبِ آن تعلق دارد و از افزوده هاى كتاب نيست؟ آيا چنين نيست كه دستان تزوير و متخصصان آشفتنِ حقايق از سوى نظامهاى حاكمِ آن روزگار در كار بوده و پس از آن مسئوليت اين برساخته ها و جعلها را بر
گردن ديگرى انداخته اند و خودْ به كنارى نشسته اند؟ به معناى دقيق تر در اينجا بر ماست كه درباره شبهه جعل و صحتِ انتسابِ آن به صاحبش كاوش كنيم كه آيا واقعاً چنين نسبتى درست بوده است يا نه، جعلى است كه با هدف تمام كردنِ قضيّه و راست جلوه دادنِ آن، و سرانجام آشفتن
حقيقت با غيرحقيقت، صورت گرفته است؟آنچه در كتاب الاغانى درباره بانوى پرده نشين قريش، حضرت آمنه، دخت امام حسين(عليه السلام) آمده است، با قراين و دلايلى كه گفته خواهد شد، با تمايلات و ديدگاه هاى مؤلف ناسازگار است. به تعبيرى ديگر ما در نسبت
كتاب الاغانى به مؤلفش، ابوالفرج اصفهانى، يا نسبت قصه آمنه دخت امام حسين(عليه السلام) به كتاب ـ اگر ثابت شود كه نويسنده اش ابوالفرج اصفهانى است ـ ترديد مى كنيم.احتمال نخست: تشكيك و ترديد در نسبت كتاب الاغانى به ابوالفرج
اصفهانى: كتاب الاغانى يكى از مهم ترين كتابهاى ادبى درباره شعر و شاعران به شمار مى آيد كه در دورانى خاص ـ كه گرايشها و تمايلاتِ ادبى مورد علاقه دربارِ حاكمان و سياست بازانِ عبث پسند و شادخوار مايه گسترش آنها شده بود ـ پديد آمده اند. اين گرايشات و تمايلات ادبى را جناب خليفه، با بهره بردن از افراد خاص كارگزاران و كاتبان دربارى، براى پركردن وقت مى پسنديد، چنان كه ظرافت شعرى و حلاوت ادبى در نگرش عمومى آن دوران، پيامد لطف دربار و محصول تلاش آن است. يعنى بستر فرهنگى و ادبى عامه مردم تا حدودى با توجهات و تمايلات خليفه همسوى بوده است. معناى ديگر اين سخن آن است كه
دست اندركاران اين بستر، رشته اى هنرمندانه و ويژه را دنبال مى كنند كه مايه رشد و توسعه اين گرايشهاى فرهنگى شود، و شيفتگى عام و خاص را، در ساختارى نظام مند و دقيق، با تمايلات فرهنگى دربار همسوى مى كند. از اين روى برخى از ادبا كوشيده اند داشته ها و غناى ادبى اين رشته نوبنياد را افزايش دهند; يعنى تاريخ شعر و شاعران و ظرافت حياتِ ادبى و
در عين حال بيهوده و پر از عبث گرايى آنان را گسترش دهند، و سرانجام از اين رهگذر در آن در جوامع بگسترانيد و موجب پذيرندگى آن شوند، به گونه اى كه حقيقت فرهنگى را جهت بخشى نمايند، و فرهنگى كه مورد پسند آنان است، ترويج دهند.
برخى از اين اديبان كوشيده اند دانشنامه ها و فرهنگنامه هاىِ ادبى ـ تاريخى را، با همين سمتوسوىِ فرهنگى، تأليف نمايند، كه تاريخ ادوار شعر عربى و شاعران عرب را بيان مى كند، و پس از آن براى ارتزاق و كسب درآمد به فروش برسانند يا به حاكمان آن روزگاران اهدا نمايند، تا هم به درهمودينارى دست يازند و هم مايه تقربشان شود. بنابراين، با همين عنوانِ «اغانى»، تلاشهاى ادبى فراوانى صورت گرفت، و امروزه كتابهاى فراوانى با همين عنوان فراروى خود داريم. اينك چند مورد از كتابهايى كه به اغانى شهره اند اشاره مى كنيم:
1. اسحاق بن ابراهيم موصلى، كه كتابى با عنوان الاغانى دارد;
2. ابوالفرج اصفهانى كه با نام الاغانى كتابى نوشته است;
3. ابوعبدالله هارون بن على بن يحيى، كه كتابى در تعارضِ با اغانى ابوالفرج تأليف كرده است;
4. ابوعبدالله هارون بن على بن هارون ـ از نوادگان وى ـ كتابى با عنوان برگزيده الاغانى نوشته است;
5. يونس الكاتب، در باب اغانى چندين كتاب تأليف كرده است;
6. حبيش بن موسى الصينى، كتابى در موضوع اغانى بر اساس حروفالفبا تأليف كرده است;
7. سندى بن على ورّاق در طاق الزبل كتابى با عنوان الاغانى تأليف كرده است. و بسيارى موارد ديگر و موسوعه هايى كه عنوان «الاغانى» را بر جلد خود ثبت كرده اند; هر چند از ذكر كتابهايى كه در همين موضوع تأليف شده و با نام ديگرى عرضه شده اند، پرهيز كرده ايم، يعنى كتابهايى چون: اخبار الشعراء نوشته اسحاق بن ابراهيم موصلى، و اخبار الندامى، نوشته حماد بن اسحاق و اخبار الطنبوريين، يعنى موسيقيدانان، نوشته محمدبن على بن اميّه ابوحشيشه، و نيز اخبار الطنبوريين، از احمد بن جعفر معروف به جحظه و
بسيارى ديگر، كه ابن النديم در فهرست خود بسيارى از آنها را ذكر كرده است.
پرواضح است كه اين مصنفان و مؤلفان اهداف گوناگونى را، علاوه بر درآمد و ارتزاق، دنبال مى كنند، كه اين اهداف گاه با ايجاد ارتباط با حاكم سياسى وقت مرتبط است و گاه با جريانى سياسى و معارض; همچنين رابطه كمرنگى ميان پايبندى اعتقادى و دينى مؤلف برقرار مى شود كه بر نگرشها و گرايشها و صبغه وى در تأليف كتاب چيره مى شود و آن را به سمتوسوى خاصى جهتمند مى سازد.
اگر بخواهيم در درستىِ نسبتِ كتابِ الاغانى به ابوالفرج اصفهانى ترديد كنيم، موارد زير ما را در اين ترديد پشتيبانى مى كنند:
اولاً: ابوالفرج اصفهانى، به شيعه بودن مشهور شده است، به گونه اى كه بايستى تشيع وى را چنان دانست كه تاكنون دو كس درباره اش ترديد نكرده اند، و اگر علامه محقق سيد عبدالرزاق مقرّم در شيعه بودنش ترديد كرده و وى را از شمار مردان اموى ياد كرده است ـ چنان كه در كتاب پربها و پرارزشش سكينه بنت الحسين آورده است ـ از اين باب بوده است كه علامه پژوهشگر و داناى فرزانه حضرت سيد مقرم(قدس سره) از فرزانگان هم روزگار و سرسخت ترين مدافعان حريم محترم تشيع و اهل بيت است، و
همان گونه كه از پژوهه هاى پرارزشش بر مى آيد و هر خواننده اى بدان پى مى برد، در دفاع از خاندان عصمت ـ كه خداوند هرگونه پليدى را از آنان زدوده و پاك و پاكيزه شان فرموده است ـ سخت جدّى و مصمم و آشتى ناپذير است، و وى را آن تاب و توان نبود كه ببيند خدشه اى بر دامان مطهر اهل بيت بنشيند و نقصى هر چند ناچيز و كم، بدانها نسبت داده شود. حال كه چنين است از سويى مى بيند كه ابوالفرج اصفهانى در الاغانىاش زياده روى كرده و انواع اتهامها و بى حرمتى ها و توهين ها را به حضرت بانو
آمنه دخت امام حسين(عليه السلام) نسبت داده است، و با ديدن اين همه گزاره ها و گزارشهاى ناپسند در اين كتاب، در شيعه بودن نويسنده ترديد كرده، وى را از امويان مروانى برشمرده است.ابوالفرج از حيث نسب و نياكان اموى است، و گرنه چگونه مى پذيرد كه
چنين اتهامات بى پايه اى را به خاندان عصمت و طهارت بزند و نقل كند، و در اين كار از خدا ترسى به دل راه نمى دهد و گردن خود را از بار چنين گناهى سنگين نمايد؟ لذا مرحوم مقرّم در تشيع ابوالفرج اصفهانى ترديد مى كند، و البته چنين برداشتى معقول مى نمايد، به ويژه اگر به اين قضيّه با ديدى اعتقادى و دينى بنگريم.با اين همه در تشيع وى ترديد نيست. به كتاب مقاتل الطالبيين(1) اگر
مراجعه كنيم، مى بينيم كه مويه گرى و غمخوارى جوانمردان بنى هاشم را سر مى دهد و به ستايش آنان، كه براى برپاى ماندن حق راه رزم و جهاد را پيشه كرده اند، مى نشيند; جوانمردانى كه حقِ پايمال شده خود را با خون گرم خود طلبيدند، و سياستِ ستمگرى و ستمگران و سياستبازان حرفه اى و جويندگان مقام و منصب، آنها را بى گناه و بى جرم از دمِ تيغ گذراندند.
ابوالفرج در كتاب خود و شيوه نگارشى اش نهايت دقت را به كار مى برد و در تحليلهايش نهايت احتياط را پيش مى گيرد، و اين فضل خدايى را، كه در اسلوبِ نيك و دقتِ در تحقيق وى تجلى يافته، قدر مى داند، و از مدد و
لطفِ ائمه معصومين مى شمارد. از اين روى محققى كه اين كتاب را تحقيق كرده بود، او را چنين توصيف مى كند:
«وى در اين كتاب، به خوش سيرتان و آنها كه در مذهب خود استوار مانده اند، بسنده كرده و از ذكر كسانى كه از سنتهاى نياكان
خود و مذهب پيشينيان روى گردان شده بودند و تنها براى دستيابى به طمعهاى دنيايى كشته شده، يا دستى در عبث و
بيهودگى و تباهى آلوده اند، خوددارى كرده است».(2) و اين است روش كسى كه راه معرفت و شناخت ائمه اطهار(عليهم السلام) را
پوييد، و روش ولايتمندى و علاقمندى به خواستگاه هاى فكرى آنها را پسنديد. پس از آن بود كه زبان به ستايش و رثاى اين خاندان پاك و سلاله مطهر گشود، كه پاك گوهر بوده اند. آن گاه با خاطرى پاك و اسلوبى بديع در طرح و نگارشِ هنرمندانه خود به رثاىِ آنان پرداخت; با احساس پاك و برخاسته از دل و جانى كه در مهرِ آنان مى تپيد به نگارش روى آورد. چنين شيوه اى در پژوهش، و چنين تلاشى در نگارش، موجب مى شود به تشيّع و ارادتش به خاندان عصمت ايمان بياوريم و زيدى بودن وى ـ آن گونه كه در ميان مردم شايع بود ـ ثابت نمى گردد، مگر آنكه از اين شايعه به اين نتيجه برسيم كه براى كاستن شأن تشيّع وى ساخته شده است.
ثانياً: كتاب الاغانى را ابوالفرج اصفهانى نزد سيف الدوله بن حمدان برد و او نيز به وى هزار دينار داد و بابت اين عطا نيز زبان به اعتذار گشود. صاحب بن عباد در سفر خود كتابهايش را بار سى استر مى كرد، اما وقتى كه به الاغانى دست يافت، جز آن، هيچ كتابى با خود نمى برد.(3)معناى بردن كتاب نزد سيف الدوله، تلاشى است كه ابوالفرج براى جلب توجه و رضايت سيف الدوله و اظهار ارادت به او و كسبِ توجه او انجام داده است، كه اين روشِ نويسندگان آن روزگار بوده است. در روزگاران گذشته، نويسندگان تصنيفات و تأليفات خود را به ملوك و سلاطين زمانِ خود اهدا مى كردند تا از قرب و منزلتى برخوردار شوند و از اين رهگذر امور معيشتى خود را بگذرانند و برخى نيز با اين كار، كتاب خود را از گزند حوادث حفظ مى كنند و در كتابخانه هاى سلاطين جاى مى دهند.
بارى، آشكار است كه آن تصنيف بايستى با توجهات و ديدگاه ها و علايق امير حمدانى، سيف الدوله همسو باشد، زيرا به تشيّع و محبتِ به اهل بيت شهره شده بود، و تلاشها و موضعگيرى اش در احياى فضايل اهل بيت آشكار. شاعرِ دربارِ وى، ابوفراس حمدانى در انتقال ادبيات و فرهنگ شيعى از تقيّه و پنهانكارى، به حالت آشكار و اعلان گسترده، نقش سزامندى داشت. در آن روزگار فرهنگ شيعى توانست در بستر دادوستدِ آزاد در ميان جوامع و انجمنهاى ادبى و محافل فرهنگى فعاليت كند و به صورت كاملاً رها، تنفّس نمايد.
اين حالِ امير حمدانيها و اديب شان مى باشد; ديگر چگونه مى تواند با گرايشهاى فكرى اى كه به اهل بيت توهين مى كنند تعامل كند و بر پايه مدارا با آنها رفتار نمايد؟ در زمانى كه سيف الدوله عهده دار نشر فضايل اهل بيت و دفاع از تاريخ و فرهنگ مظلومشان بوده است، بى ترديد كتاب اغانى اى كه ابوالفرج اصفهانى به امير حمدانيان تقديم و پيشكش كرده بود، كتاب
ديگرى بوده است نه همين كتاب الاغانى موجود و در دسترس، كه در مطالعه اين پژوهه از آن به فراوانى نقل كرده ايم.
بنابراين، اين كتاب به ابوالفرج اصفهانى نسبت داده شده است، يا نهايتاً دچار تحريف و افزايش و دستكارىِ دستان پليدِ جعل و تزوير شده است.علاوه بر آن موضعگيرى صاحب بن عباد، در تشيعِ خود و دفاع از حرمت اهل بيت بسيار پايدار، روشن راى و سختگير بود و اشعارش نيز گواه روشنى است بر ولايتمندى و فداكارى و ارادتمندىِ به اهل بيت عصمت. چنين كسى چگونه كتاب الاغانى را بر ساير كتابها ترجيح مى دهد و تنها آن را براى مطالعه برمى گزيند، در حالى كه از توهين به اهل بيت آكنده
است؟ بارى، اين، امرى است بس آشكار و در خورِ توجه.دومين احتمال: آن است كه فرض را بر اين بگذاريم كه كتاب الاغانى به
ابوالفرج اصفهانى تعلق دارد و به خامه او تحرير شده است، اما قصه حضرت سكينه، دختر امام حسين(عليه السلام) و ماننده هاى آن، تحريفها و افزوده هايى است كه در طول تاريخ بر آن اضافه كرده اند و هدفشان ضربه زدن به قداست و حرمت اهل بيت و آشفتن تاريخ درخشان آنان است، و چون ابوالفرج اصفهانى نويسنده اى است شيعى مذهب و نيك باور، لذا افزودن اين مجعولات به كتابِ وى دو هدف را دنبال مى كند: يكى آن است كه جاى دادن اين قضيّه و قصه در كتابى ادبى، كه تاريخ شعر و شاعران و رويدادهاى خواندنى زندگيشان را بازگو مى كند، و نويسنده اش به دقت و پژوهندگى و موشكافى علمى و پردازش چنين امورى شهره شده
است، و به آوازه اى گسترده و احترامى فراگير در بسترهاى علمى و تاريخى نزد مورخان و عالمان دست يافته، و نيز خودِ كتاب در نزد مردمِ كوچه و بازار با اقبال روبه رو شده است و به مرجعى ادبى و تاريخى از سوى عام و خاص تبديل شده، موجب مى شود كه با استحسان و پذيرندگى تاريخ نگاران و قبولِ درستى و صحتِ آنها از سوى مردم روبه رو شود، و در نتيجه اين عمليات تزويرى، تا حدودى، در اثبات اين قضيّه در اذهان عموم مردم موفقيت آميز مى گردد و در ذهن مورخان و محققانْ خوش نشين و
مقبول مى شود.هدف ديگر، آن است كه ابوالفرج اصفهانى از تاريخنگاران و اديبان
شيعى به شمار مى آيد، و آشكار است كه طرح چنين قضيّه اى تا هنگامى كه توجّه اعتقادى مهمى را به دنبال دارد موجب تأكيد بر مصداقيت آن مى شود، و چون نويسنده اين كتاب مانند ساير شيعيان در نقل رويدادهاى قضيّه اى كه به تاريخ امامانشان مرتبط باشد، اهميت ويژه اى مى دهد، تعامل با چنين رويداد و مسأله اى بر اساس واقعيت و مصداقيت نمودار مى شود،
و پس از آن از شمار مسلمات و رويدادهاى قطعى و باورشدنى خواهد شد، زيرا تصور شبهه و طرح آن كافى نخواهد بود، مگر آنكه منبع نشر و گسترش آن تضمين شده، و منبع پخش آن معتبر باشد، و صد البته بهتر از ابوالفرج اصفهانى، نمى توان مورّخ موشكاف و اديب نكته ياب و ژرف نگارى يافت، تا چنين قصه هاى خيالپردازانه و رويدادهاى داستان گونه را پردازش كند و از شمار مسلمات بداند و به خوردِ فرهنگِ مكتوبِ پس از خود بدهد.اما به هر روى بيشترين تمايل ما در نفى نسبت الاغانى مورد بحث مى باشد، كه فرادستمان قرار دارد. شايد كتاب الاغانى ابوالفرج اصفهانى كتاب ديگرى باشد، زيرا اين احتمال وجود دارد كه اين كتاب از آنِ تشكيلات فرهنگىِ متخصص در جعل و تزوير بوده باشد، كه آن را براى عرضه و نشر شبهه ها و بيان باورهاى دروغين خود با زبان تاريخنگارى
شيعى و پرآوازه منتشر ساخته اند، و ما هرگز از اين مقوله و اين ترديد رها نمى شويم و از بررسى آن دست بر نمى داريم مگر آنكه از پيشينه حساس و خطيرى كه در بسترهاى علمى و فرهنگى وجود داشته، اطمينان حاصل كنيم. بارى در گذشته ورّاقان، گاه درآمد خودرا از نسبت دادن كتابها و مجموعه هاى بزرگ به نويسندگان بزرگ و پژوهشگران مشهور به دست مى آوردند، تا از اين رهگذر كالاى بادكرده خود را بفروشند. در آن روزگار با رواج يافتن حرفه ورّاقى و استقبال مردم و كتابخوانان از كتابهاى خوب،
چاره كار را در اين ديدند كه براى تأمين نياز خواستاران و كسب درآمد بيشتر، كتابهايى را به نويسندگان ديگرى كه شهره و آوازه مند بوده اند نسبت دهند، و همانند همين را خود ابوالفرج اصفهانى روايت كرده بود.
ابن النديم در الفهرست چنين نقل مى كند:ابوالفرج اصفهانى به من گفت كه از ابوبكر بن محمد بن خلف
وكيع، و او از حمّاد بن اسحاق شنيده بود كه مى گفت: «پدرم هرگز اين كتاب را تأليف نكرده بود (منظورش كتاب پربرگ
الاغانى الكبير بود)، و هرگز آن را هم به چشم نديد. دليل اين سخن آن است كه اكثر شعرهاى نسبت داده شده، در واقع با
آوازه خوانانى كه آنها را خوانده، و به همراه اخبارِ مربوط به خوانندگانى كه تا به امروز آنها را به آواز مى خوانند، گردآورى شده است، و البته اكثر نسبتهاى آوازخوانان خطا مى باشد. آنچه پدرم از دواوين آوازهايشان جمع آورى كرده، بر بطلان اين كتاب دلالت مى كند. در واقع ورّاقى آن را به پدرم، پس از مرگش نسبت داده بود; البته به جز اجازه اى كه در اول آن آمده و فقط
همان، تأليف پدرم بود، اما رواياتش تماماً از گزارشهاى خود ماست».
ابوالفرج مى گويد:اين چيزى است كه آن را از ابوبكر وكيع شنيدم و با مختصرى كاهش و افزايش به ذهن خود سپردم. جحظه نيز به من گفت كه آن ورّاقى كه آن را جعل كرده بود، مى شناخت و نامش سندى بن على بود، و مغازه اش در طاق الزبل بود و براى اسحاق كار
مى كرد، و به همراهى و همدستى شريكش آن را به او نسبت دادند... .(4)
اگر ورّاقى با جعل و تزويرِ كتابى ارتزاق مى كرد و با اين كار خود توانست اين چنين مردم را در توهم فرو برد كه كتاب اغانى را اسحاق بن
ابراهيم موصلى نوشته است، و در اين تزوير خويش نيز در نظر عامه مردم موفق شده بود، در آن صورت آيا تشكيلات جعل و تزوير و ادارات سياسى ـ فرهنگى، كه براى مصالح و خواستهاى سياسى خويش تلاش
مى كند، نمى توانند يك قضيّه تاريخى ـ اعتقادى را به مؤلفى شيعى نسبت دهند و با قلم و نوشتار او منتشر سازند، يا كتاب مجعول و برساخته اى را  كه در آن حقايق را جعل و وارونه كرده است ـ با عنوان مشهور «الاغانى» منتشر سازد يا از پايه و اساس آن را جعل كند؟ حال با اين بحث جايى براى شك و ترديد در جعل كتاب الاغانى با قلم ابوالفرج اصفهانى نمى ماند؟
_____________________
1. وى در باب فضايل اهل بيت چندين كتاب را نگارش كرده است، از آن جمله مى توان به كتابى كه درباره آياتى كه در مدح على(عليه السلام) در قرآن آمده، يا سخن حضرت زهرا(س) در مسأله فدك و ساير كتابهاى مشهور و غير مشهور وى اشاره كرده.
2. از مقدسه مصحح كتاب مقاتل الطالبيين، آقاى احمد صفر، صص 14 و 15.
3. معجم رجال الحديث، خوئى، ج 11، ص 367.
4. الفهرست، ابن النديم، ص 158
.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page