متن ادبی «مغز دانش»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

از همان کودکی، مغز دانش‏ها را می‏گشودی به اعجاز و عطش‏ های ناتمام و سرگردانِ پرسش را التیام می‏بخشیدی.
عزت را به نام محتاجان و ناداران گره می‏زدی، آنجا که امر می‏کردی آنان را با نیکوترین نام‏ها خطاب کنند.
پیش از تو، نان از عملِ خویش خوردن برای عابدان سزاوار نبود؛ اما عرق‏ ریزانِ پیشانی تو در گرمای مدینه، حجت قاطعی شد که جست‏جوی روزی و رفاه، عابد و زاهد نمی‏شناسد.
ده‏ ها هزار روایت گلبرگ از بوستان خوشرنگ و خوش‏بوی جان تو دمید و هدایت و روشنی را به دست‏های مشتاقمان، پیش‏کش کرد.
مرثیه رفتن تو...
اینک، سرزمین بی ‏نور، بی‏ ساقه و بی‏ جلای دل‏ها، پس از رفتن تو مرثیه خوان تنهایی شیعیان شده است.
در این سوگِ سترگ و جانکاه، خویشتن را قرار می‏بخشیم به رشته ‏های مروارید اندیشه‏ های تو و می‏گشاییم دفتر پر برگ و بَرِ درس‏هایی را که از تو آموخته ‏ایم:
«سه چیز از مکارم دنیا و آخرتند؛ گذشت از کسی که به تو ستم کرده، پیوند با آن کس که از تو بریده و بردباری به هنگامی که نسبت به تو نادانی می‏شود».

مصطفی پورنجاتی