امام باقر (عليه‏السلام) و نشر فرهنگ شيعى

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

دوران زندگانى امام باقر (عليه‏السلام) مقارن با افول قدرت و هيبت امويان و اقتدار عباسيان‏ شده بود. در دوره‏ اى كه جامعه هنوز در تب و تاب بزرگ‏ترين و تأثير گذارترين انقلاب صدر اسلام؛ عاشورا مى‏سوخت و طواغيت زمان كمر به ريشه كن نمودن جنبش ‏هاى ناشى از اين انقلاب سترگ بسته بودند امام باقر (عليه‏السلام) در سنگرى ديگر مبارزه را ادامه داد و تمام لحظات عمر با بركت خويش را صرف تعالى فرهنگ ناب شيعى نمود. امام باقر (عليه‏السلام) به عنوان شخصيت ممتاز علمى عصر، با تكيه بر اين ويژگى خود، بزرگ‏ترين خدمات ممكن را در عصر خود به اسلام نمود. شخصيت علمى امام باقر (عليه‏السلام) در دوران حيات او، بسيار برجسته و محضر او همواره مملو از دانشمندان و دانشورانى بود كه در جست و جوى سرچشمه دانش بودند.


1. پويايى تلاش‏هاى علمى امام باقر (عليه‏السلام)
امام از كودكى شكافنده دانش ‏ها خوانده مى‏شد؛ چرا كه سرآمد دانشمندان و عالمان روزگار بود. آوازه دانش امام (عليه‏السلام) به تمامى سرزمين‏هاى اسلامى رسيده بود و مردم، به ويژه دانشوران شيفته نام و آوازه او بودند و اين شيفتگى در بين مردم عراق بيشتر به چشم مى‏خورد و دوست و دشمن زبان به ستايش دانايى او گشوده بودند. آمده است: هشام بن عبدالملك - خليفه وقت - او را در مسجد الحرام ديد، در حالى كه بر دست غلامش تكيه كرده بود، پرسيد: «آيا او همان كسى است كه مردم عراق شيفته و بهت زده [علم] اويند؟» پاسخ داد: آرى. سپس به غلامش دستور داد تا نزد او برود و امام را براى پاسخ به پرسش‏هاى خليفه فرا خواند. خليفه پرسش‏هايش را مطرح كرد و امام به گونه‏اى پاسخ داد كه هشام خاموش ماند و هيچ نتوانست بگويد.
با اين مقدمه نيكوست نگاهى به تلاش‏هاى سودمند و كارآمد امام در مسير پيشبرد اهداف اسلامى و اشاعه فرهنگ ناب علوى انداخته شود.
2. پى‏ريزى تدوين حديث
در پى انحرافات عميقى كه پس از رحلت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگيزى دامن‏گير جهان اسلام شد و آن جلوگيرى از تدوين احاديث اهل‏بيت (عليهم‏السلام) بود كه آثار زيان‏بار آن ساليان دراز بر پيشانى فرهنگ دينى مردم باقى ماند. نزديك به يك قرن از نگاشتن و محفوظ داشتن احاديث نبوى (صلى الله عليه و آله) و سخنان تابناك اهل‏بيت (عليهم‏السلام) جلوگيرى شديدى به عمل آمد و به جاى آن سيل عظيمى از تحريفات در زمينه احاديث نبوى و جعل آن‏ها به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد كه به «اسرائيليات» شهرت يافت؛ تا سال 100 هجرى كه «عمر بن عبدالعزيز» فرمان تدوين احاديث را به «ابوبكر بن محمد انصارى» صادر كرد.
او كه از رجال و بزرگان تابعين به شمار مى‏رفت و از اصحاب على (عليه‏السلام) شمرده مى‏شد، به بازگرداندن فدك به اهل‏بيت (عليهم‏السلام) و تدوين حديث كمربست. امام باقر (عليه‏السلام) از اين فرصت استثنايى كمال بهره‏را برد و بيان احاديث را آغاز كرد و راويان مختلف از ايشان ده‏ها هزار حديث نقل كردند. در واقع، امام باقر (عليه‏السلام) نماينده مكتب اهل‏بيت (عليهم‏السلام) و نخستين سرو سامان دهنده احاديث تابناك معصومان (عليهم‏السلام) بود.
از اين رو، بسيارى از محدثان وقت با ديدن تلاش‏هاى بى دريغ امام، به نگاشتن و نگاهدارى سخنان امام كمر بستند و بدين سبب، بيشتر احاديث اهل‏بيت (عليهم‏السلام)، از امام باقر و امام صادق (عليهم‏السلام) است.
3. اصول استنباط احكام فقهى
يكى از شاخه‏ هاى بزرگ علوم اسلامى «علم اصول» است كه با بهره ‏گيرى از آن احكام شرعى را از ادله شرعيه استخراج مى‏كنند. از اين رو، اجتهاد متوقف بر آن است و مجتهد براى استنباط احكام شرعى به آن نياز مبرم دارد و ملكه اجتهاد براى او حاصل نمى‏شود، مگر اينكه به تمامى بحث‏هاى آن آشنايى كامل داشته باشد.
تمامى دانشمندان شيعى بر اين باورند كه امام باقر (عليه‏السلام)، نخستين كسى بود كه اين علم را تأسيس كرد و قواعد آن را به وجود آورد وبدين وسيله دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان اسلامى گشود.
قواعدى را كه امام تأسيس كرد به اين نام‏ها در بين اصوليين شهرت يافت.
استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفى ضرر، علاج تعارض بين اخبار و... تمامى اين قواعد به همراه اخبارى كه از امام در مورد آنها صادر شده است، در كتاب‏هاى اصولى موجود است. به گونه‏اى كه هر يك از اين روايات، درون مايه تأسيس قاعده‏اى بزرگ در اصول فقه قرار گرفت و آن را مبناى قواعد اصولى قرار دادند.
امام باقر (عليه‏السلام) وقتى باب اجتهاد را به روى دانشمندان گشود، عده‏اى با اتخاذ برخى شيوه‏هاى نادرست در اجتهاد، مانند «قياس» و «استحسان» استنباط احكام شرعى را با خطرى جدى روبه‏رو كردند. آنان با قوانينى اين گونه، گاه به مخالفت با نصّ كتاب و سنّت و سيره رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برخاستند.
از اين دانشمندان، مى‏توان از «نعمان بن ثابت» نام برد كه به نام «ابو حنيفه» شهرت يافت. او فتاواى عجيب و قياساتى را وارد كرد و بر پايه گمان و سليقه خود فتواهايى داد كه اين فتاوى اكنون در دست است. از ديگر اين افراد مى‏توان از «سفيان بن سعيد بن مسروق» مشهور به «سفيان ثورى» نام برد كه برخى نيز او را از اطرافيان امام صادق (عليه‏السلام) ذكر كرده‏اند. از او نيز رواياتى در دست است كه دلالت بر كژ انديشى او دارد. آنان گاه مورد لعن اهل‏بيت (عليهم‏السلام) نيز قرار مى‏گرفتند.
آنچه اهميت دارد اين است كه اين گونه برداشت‏هاى اشتباه و به كارگيرى شيوه‏هاى نادرست در استنباط احكام، همواره مورد ذمّ اهل‏بيت (عليهم‏السلام) بوده و بخشى از تلاش‏هاى امام باقر (عليه‏السلام) را نيز در زمينه مبارزات فرهنگى به خود اختصاص مى‏داده است. امام براى زدودن اين شيوه و به كارگيرى كاركردهاى صحيح اجتهاد به اصحاب وارسته خود مى‏فرمود: «سنت رسول خدا قياس بردار نيست. چگونه مى‏توان قياس را ملاك [استنباط حكم] قرار داد، در حالى كه بر زن در دوران قاعدگى‏اش قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نيست؟»
6. بازيافت بهره‏گيرى صحيح از قرآن
هر چند سياست جلوگيرى از تدوين احاديث نبوى (صلى الله عليه و آله) با شعار «كافى بودن قرآن» پيش مى‏رفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگيرى از نشر معارف اهل‏بيت (عليهم‏السلام) استفاده مى‏شد. كتاب خدا به ابزارى براى دست يابى به اغراض سياسى و سركوبى پيروان اهل‏بيت (عليهم‏السلام) با تأويل و تفسير به رأى، به ابزار سركوبى مخالفان تبديل شده و در واقع، قرآن در انزواى شديد بود.
امام باقر (عليه‏السلام) در جايگاه بهترين مفسّر قرآن با بازگو كردن تفسير درست آيات، بسيارى از ابهام‏ها را زدود و مشت مخالفان و سودجويان را باز كرد. او همواره براى به اثبات رسانيدن مدّعاهاى خود از آيات قرآن بهره مى‏جست و كلام خدا را گواه بر سخن خويش مى‏گرفت و مى‏فرمود:
«هر آن‏چه را مى‏گويم از من سؤال كنيد كه در كجاى قرآن آمده تا آيه مربوط به آن را برايتان تلاوت نمايم».
امام به اندازه‏اى بر آيات قرآن تسلط داشت كه «مالك ابن اعين جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود:
اگر مردم در صدد جست وجوى علوم قرآن برآيند، بايد بدانند كه قريش بهترين داناى آن را دارد و اگر امام باقر (عليه‏السلام) در علوم قرآنى لب به سخن گشايد، فروع زيادى براى آن ترسيم خواهد نمود...»
شايان ذكر است كه امام كتابى در تفسير قرآن نگاشت كه «زياد بن منذر» و بسيارى از بزرگان چون «ابو بصير» از آن روايت مى‏كردند.
7. مرجعيت فقهى
از ديگر تلاش‏هاى چشم‏گير امام در جهت نشر تعاليم اسلامى، مرجعيت عملى امام در پاسخ‏گويى به مسائل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مى‏گويد:
«نزد امام باقر (عليه‏السلام) در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله) نشسته بودم كه مردى نزد من آمد و سلام كرد و پرسيد: كيستى اى بنده خدا؟ گفتم: از كوفيان هستم، چه مى‏خواهى؟ گفت: آيا ابا جعفر را مى‏شناسى؟ گفتم: بله، كارت با او چيست؟ گفت: چهل مسئله آماده كرده‏ام و در پى جواب آنم تا بدانم به كدام بايد عمل كنم... در اين هنگام، امام وارد شد؛ در حالى كه جماعتى از اهل خراسان و ديگر استان‏ها همراه وى بودند ودر مورد مسائل حج از امام مى‏پرسيدند. آن مرد نيز نزديك امام نشست و پرسش‏هاى خود را مطرح كرد و پاسخ گرفت».
همچنين، بسيارى از دانشمندان چون «قتادة بن دعامة»، «طاووس يمانى»،«عاصم بن عمر»، هرگاه حضرت را مى‏ديدند براى پاسخ گرفتن پرسش‏هاى خود از لحظات بهره مى‏جستند و در هر حالى از امام سؤال مى‏كردند. نمونه‏هاى زيادى از اين گونه گفت و گوها و پرسش و پاسخ‏ها در تاريخ آمده است.
9. رهيافت شناساندن جايگاه امام
امام باقر (عليه‏السلام) تلاش فراوانى براى جلب دل‏ها به سوى دوستى اهل‏بيت (عليهم‏السلام) مبذول مى‏داشت و در صدد بود تا با اين شيوه، جايگاه امامت را به گونه ‏اى روشن‏تر براى مردم ترسيم كند و وسيله نجات و رستگارى را به آنان بنماياند. «حكم بن عتيبه» طى داستان تأثير گذارى در اين باره مى‏گويد:
«من كنار ابا جعفر (عليه‏السلام) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم كه پيرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ايستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پيامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضران كرد و به آنان نيز سلام نمود. سپس پيش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا! مرا نزديك خود جاى ده كه جانم فدايت باد! به خدا سوگند كه من شما (اهل‏بيت) را دوست مى‏دارم و با هر كه شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند كه اين دوستى با شما (اهل‏بيت) و دوستداران‏تان به خاطر مطامع دنيوى نيست. من از دشمنان شما بيزارم و سوگند كه دشمنى‏ام با آنان به خاطر گمراهى و زبونى‏شان است. سوگند كه حلال شما را حلال مى‏دانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار داده‏ام. فدايت شوم، آيا بر من اميدى [از رستگارى [هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بيا. و او را آنقدر به پيش خواند كه پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پيرمرد! مردى از پدرم على بن الحسين (عليه‏السلام) همين را پرسيد و پدرم پاسخ داد: آن‏گاه كه از دنيا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، حسن (عليه‏السلام) و حسين (عليه‏السلام) و فرزندانش وارد مى‏شوى. دلت سرور مى‏يابد، خاطرت آسوده مى‏گردد، چشمت [به ديدارشان] روشن مى‏شود و به بهترين گونه نزد پروردگارت حاضر مى‏شوى و آن گاه كه جانت به اين‏جا رسيد - و به گلوى پيرمرد اشاره فرمود - در بالاترين منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد. پيرمرد از خرسندى پرسيد: چگونه؟ امام باز هم برايش گفت. پيرمرد با شور و اشتياقى بسيار گفت: اللّه اكبر! آيا به راستى آن گاه كه بميرم نزد پيامبر و خاندانش وارد مى‏شوم و [از ديدارشان] ديده روشن مى‏كنم؟ ...
اشك شوق بر رخسار پيرمرد تراويد، زانوانش سست شد، گريه‏اش بالا گرفت و بر زمين نشست. حاضران نيز با ديدن اين عشق بازى اشك شوقشان بيرون تراويد. امام اشك از چشمان پيرمرد پاك كرد. پيرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا! فدايت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسيد و بر صورت و چشمانش كشيد. آن گاه گريبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما (اهل‏بيت (عليهم‏السلام)) باد و رفت. امام به حاضران رو كرد و فرمود: هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند به او نگاه كند. راوى مى‏گويد: هرگز مجلسى را چنين حسرت زده نديده بودم».
11. نيايش؛ كانون ترويج آموزه ‏هاى دينى
يكى از فعاليت‏هاى بارز امامان در زمينه نشر تعاليم دينى و آموزه‏ هاى بلند عرفانى، بهره‏گيرى از زبان نيايش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى كه جامعه را امواج تلاطم فساد و تباهى، زورگويى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستيزى در نورديده بود، با خداى خويش راز و نياز مى‏كردند و براى بيان بخشى از عقايد و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مى‏گرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بيشتر به پروردگار و مبارزه با زورگويان فرا مى‏خواندند. هر چند مقصود اصلى آنان در اين نيايش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابيرى كه در نيايش آن‏ها وجود دارد از لابه‏ لاى آن، مفاهيمى چون خلافت اهل‏بيت (عليهم‏السلام)، عدم سكوت در برابر ظلم و... را نيز مى‏توان دريافت.
در بيشتر ادعيه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله) به چشم مى‏خورد و اين در حالى است كه دشنام به اهل بيت (عليهم‏السلام) به ويژه امير مؤمنان (عليه‏السلام) سكه رايج حكمرانان وقت شده و آيات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر (عليه‏السلام) در نيايشى براى دريافت خواسته‏ هاى خود از خدا، چنين مى‏فرمايد:
«... پروردگارا! تو را به تمامى نام‏هايت مى‏خوانم كه آن‏ها را خود ناميدى و يا در كتابت فرو فرستادى، و يا آن‏ها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى كه بر محمد (صلى الله عليه و آله) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم و آن را نور چشمم و وسيله از بين بردن غم‏هايم قرار دهى...».
امام در ديگر دعاهاى خود افزون بر اين مسائل، اعتقادات درست اسلامى را در زمينه يگانه پرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسه‏هاى شيطان و... نيز بيان مى‏فرمود.
12. توسعه فرهنگ انتظار
تلاش‏هاى گسترده و عميق امام باقر (عليه‏السلام) در نشر معارف اسلام ناب، مردم را به سوى فرهنگ انتظار امام آخرين «عج» سوق مى‏داد. او در تبيين اين فرهنگ بر آن بود تا با روشن كردن زواياى پنهان فرج آل محمد (صلى الله عليه و آله) و پاسخ دادن به پرسش‏هاى گوناگون، غيبت وظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختيار معرفى و نيز منتظران را به انتظار ظهور او ترغيب كند. «ام هانى ثقفية» مى‏گويد: «بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر (عليه‏السلام) رسيدم و گفتم: سرورم! آيه‏اى از كتاب خدا بر دلم خطور كرده و مرا پريشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم:«فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الكُنّسِ» (تكوير: 15 و 16) فرمود: اى امّ هانى! خوب مسئله‏اى پرسيدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى اين دودمان است و براى او غيبتى خواهد بود كه اقوامى در آن گمراه مى‏شوند و گروهى نيز هدايت مى‏يابند و خوشا بر تو اگر او را دريابى و خوشا به حال كسى كه او را دريابد.»
______________________________
1. محمد بن النعمان، الارشاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1378 ه. ش، ج 2، ص 226؛ شيخ عباس قمى، الانوار البَهية، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1417 ه.ق، چاپ اول، ص 135.
2. همان، ص 234؛ بحار الانوار، ج 46، ص 332.
3. قاموس الرجال، ج 11، ص 232؛ ابن عماد ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد العكرى الحنبلى، تذكرات الذهب فى اخبار من ذهب، بيروت، دار ابن كثير،1408 ق، چاپ اول، ج 2، ص 90.
4. باقر شريف قرشى، حياة الامام محمد الباقر (عليه‏السلام)، نجف، مطبعة النعمان، 1397 ق، چاپ اول، ج 1، ص 226.
5. نك: وسائل الشيعه، ج 2، ص 1006، ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، تهذيب الاحكام، تهران، مكتبة الصدوق، 1417 ق، چاپ اول، ج 1، ص 446؛ همان، الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، بيروت، دار الاضواء 1406 ق، چاپ سوم، ج 1، ص 183.
6. روح اللّه خمينى، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1417 ق، چاپ اول، ص 41؛ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1416 ق، چاپ ششم، ج 2، صص 564 و 697، 737؛ محمد باقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، مركز الابحاث و الدراسات التخصّصيه للهشيد الصدر، 1421 ق، ج 1، ص 454.
7. المفيد من معجم رجال الحديث، ص 641.
8. ن. ك، محمد تقى التسترى، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1415 ق، ج 10، صص 376 - 386.
9. المفيد من معجم الرجال الحديث، ص 255.
10. محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 2، ص 306.
11. بحار الانوار، ج 2، ص 307.
12. ابو منصور احمد بن على بن ابى‏طالب الطبرسى، الاحتجاج، قم، دار الاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1416 ق، ج 2، ص 169.
13. سيد جمال الدين احمد بن على بن الحسنى معروف به ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى‏طالب، نجف، منشورات المطبعة الحيدرية، 1380 ق، چاپ دوم، ص 195؛ على بن محمد، ابن احمد مالكى، الفصول المهمة فى معرفة الائمة، قم، مؤسسه دار الحديث الثقافيه، چاپ اول، 1422 ق، ج 2، ص 879، الارشاد، ج 2، ص 226.
14. المجمع العالمى لاهل البيت، اعلام الهداية، قم، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لاهل البيت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 215.
15. بحار الانوار، ج 46، ص 357.
16. ن، ك: همان، صص 349 - 354.
17. بحار الانوار، ج 46، ص 361.
18. ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، بيروت، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1414 ق، چاپ سوم، ص 213.
19. ن.ك: همان، صص 212 - 219 و 357.
20. ابو جعفر بن على بن الحسين بابويه القمى الصدوق، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، مكتبة الصدوق، 1390 ق، ج 1، ص 330.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page