ابن سکیت معلم سربدار

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

«اسلام، کلام والا و نیز سخنران خداجوی را ارج می‏نهد
اندکی تامل در تاریخ سرخ تشیع برهمگان آشکار می‏سازد که ‏بسیاری از انسانهای پاک سیرت و والا در مسلخ عشق با شوق وافر سربه تیغ جلاد سپردند و عزت وجاودانگی خریدند. اینان حتی داغ یک‏آه را برغاصبان مقام عظمای ولایت الهی نهادند ودرخت‏ خونین شیعه ‏را با خون سرخ خود آبیاری کردند.
در این مقال زندگانی یکی ازاین «سربداران ولایت‏» را بررسی‏می‏کنیم.
در یکی از روزهای گرم خوزستان در سال 186 هجری قمری در شهر«دورق‏» کودکی چشم به جهان گشود. کودکی که از تبار سربداران ‏خوزستان گردید.
دورق یکی از مراکز علمی و فرهنگی کهن ایران اسلامی است وعلما، خطبا و شعرای شهیری از این منطقه قد برافراشتند; چنانکه ‏امروزه کلمه «دورقی‏» را در پی نام بسیاری از علمای بزرگ ‏می‏بینیم.
البته برخی بغداد را محل ولادت این شخصیت‏بزرگ شیعی می‏دانند.
کودک را یعقوب نام نهادند و به کنیه «ابویوسف‏» آراستند.
پدرش اسحاق نام داشت. این مرد صالح و درستکار در فنون ادبیات‏ عرب، به ویژه لغت و شعر، استاد شمرده می‏شد; دوستدار دانشمندان ‏بود. و از اصحاب کسائی، یکی از قراء سبعه، به شمار می ‏آمد.
اسحاق ادیبی فرزانه و شاعری زبردست ‏بود; ولی براساس آموزه ‏های ‏اسلامی سکوت را برسخن ترجیح می‏داد. به تدریج درسایه افراط درسکوت، به «سکیت‏» (بسیار سکوت کننده)شهرت یافت.بدین سبب،فرزندش را «ابن سکیت‏» خوانده ‏اند.
اسحاق، پس از مهاجرت به بغداد که شاید به انگیزه تحصیل ‏فرزندش انجام گرفت. در آن شهر مکتب خانه ‏ای برپاساخت و به تربیت‏ کودکان همت گماشت. او در کنار آموزش علوم و معارف،، آرام آرام ‏معارف شیعی را در قلب پاک شاگردانش جای می‏داد.
دعای پدر
اسحاق به تحصیل و عالم شدن فرزندش یعقوب بسیار علاقه داشت.
بدین سبب، وقتی توفیق زیارت خانه خدا به دست آورد، بعد از ادای‏ مناسک پرشکوه حج، بادلی شکسته خداوند را خواند و از وی خواست ‏پاداش تلاش هایش را استاد شدن فرزندش در «علم نحو» قرار دهد.
خداوند دعای پدر را به هدف اجابت رسانید و یعقوب به زودی درشمار بزرگان ادبیات عرب جای گرفت.
نقطه پرواز
اسحاق که از تربیت دینی فرزندش غافل نبود. از همان دوران‏ کودکی او را با مسایل مذهبی و رازها و مظلومیت‏ شیعه آشناساخته، برای آزمایش های سخت زندگی آماده کرد.
استادان ابن سکیت
یعقوب علوم و فنون عرب را در محضر «فراء» و «ابی‏ عمروشیبانی‏» و «اثرم‏» و «ابن اعرابی‏» که همگی از مشاهیر وبزرگان علم و ادب روزگارش بودند. فراگرفت.
ابن سکیت، به منظور آشنایی بیشتر بازبان فصیح و اصیل عربی،به رسم آن روزگار مدتی در صحرا نزد اعراب بدوی به سربرد و بادقت در گفتار آنها معارف و علوم عربی خود را کامل کرد.
احترام به استاد
هنگامی که ابن سکیت نزد ابن اعرابی به تحصیل فن لغت اشتغال ‏داشت، روزی ابن اعرابی حکایتی را که احتمالا شاهد مثالی در آن‏بود. برای شاگردان بیان کرد. ابن سکیت که نظرش مخالف رای‏استاد بود. برای دفاع از رای خود از راوی آن حکایت پرسید تابه صحیح بودن آن اطمینان یابد. استاد عصبانی شد و در جواب‏ شاگردش گفت: کیفر گستاخی و جسارت تو این است که شخصی گوش هایت‏ را گرفته، گوش مالت دهد و پیاپی برگردنت‏ بزند تا دیگر در مقابل‏ استاد مرتکب چنین بی‏احترامی نگردی.
ابن سکیت که هیچ گونه بی‏ادبی و گستاخی انجام نداده بود.
به احترام استاد ساکت‏ شد و چیزی نگفت. بعد از مدتی، وقتی خشم‏ابن اعرابی فرو نشست، به استاد گفت:
ای استاد! بسیار شادمانم که من در باره راوی آن حکایت‏ پرسیدم; زیرا اگر شخص دیگری می‏پرسید و چنین مورد سرزنش قرارمی‏گرفت، نمی‏توانست تحمل کند; ناگزیر لب به گفتار زشت می‏گشود وبا توهین به شما مرا می ‏آزرد.
کرسی استادی
دعای خیر پدر درکنار بیت‏ا لله الحرام به زودی ثمرداد و یعقوب‏به جرگه دانشمندان بزرگی چون ابن اعرابی و ابوالعباس ثعلب‏ پیوست. این شخصیت‏برجسته قبل از این که مجلس درسی مستقل داشته ‏باشد، پدرش را در تربیت کودکان و نوجوانان مسلمان یاری می‏داد.
او چون پدرش در محله «درب القنطره‏» بغداد تدریس می‏کرد.
ابوالعباس ثعلب می‏گوید: ابن سکیت ‏برای بیان مسایل و علوم ادبی‏مجلسی دایرکرده بود. مردم بسیار پیرامونش گردآمده، از سخنانش ‏بهره‏مند می‏شدند. به گونه‏ای که موفقیت‏ خوبی به دست آورد. یکی ازدلیل های موفقیتش این بود که اشعار «ابوالنجم عجلی‏» را موردبحث و بررسی قرار می‏داد... روزی از او خواستم نسخه ‏ای از دیوان‏«ابوالنجم‏» را به من دهد; گفت: سوگند خورده‏ام اگراین نسخه رابه کسی دهم، طلاق دادن همسرم برمن واجب شود; ولی برای این که‏ شما نیز از این دیوان بهره‏ ببرید، می‏توانید نزد من بیایید و یک‏نسخه از آن را برای خود استنساخ کنید.
من قبول کردم و روز دوشنبه ‏ای نزد وی رفته، دیوان را استنساخ ‏کردم. او مرا به کسانی که در مجلس درسش بودند، معرفی کرد.
جالب این که وقتی ابن سکیت‏برکرسی استادی نشست، تحصیل را رهانکرد و همواره درکنار تدریس، به تحصیل اشتغال داشت. او علوم‏ گوناگون از جمله نحو، لغت، شعر، روایت و علوم قرآنی را تدریس ‏می‏کرد.
شاگردان
نام گروهی از معروف‏ترین شاگردان وی عبارت است از:
1- ابوالبشر بندنیجی.
2- حرانی، که به گفته خود او از سال 225 قمری تا هنگام‏ شهادت ابن سکیت از محضر وی استفاده کرد.
3- ابوسعید سکری.
4- ابوعکرمه ضبی.
5- ابوحنیفه دینوری.
بسیاری نیز از ابن سکیت روایت کرده ‏اند. نامهای شماری از آنهاچنین است:
1- ابوالعباس ثعلب، نحوی معروف.
2- احمد بن فرج مقری.
3- محمدبن عجلان اخباری.
4- میمون بن هارون کاتب.
اشعار ابن سکیت
این دانشمند بزرگ شیعی در نهضت گردآوری و تدوین اشعار عرب‏که از نیمه دوم قرن دوم هجری تا اواخر قرن سوم با شور و شوق درشهرهای بصره، کوفه و بغداد ادامه یافت. نقشی مهم داشت.
او از شاگردان اصمعی و ابوعبیده معمربن مثنی بود و از آن دوکه از پیشگامان نهضت گردآوری بودند. روایت می‏کرد. گردآوری‏ دیوان ها و آثار پراکنده بسیاری از شعرای کهن ازجمله امروالقیس،زهیر بن ابی سلمی، نابغه ذبیانی، اعشی، عنتره‏بن شداد، طرفه بن‏عبد و عمروبن کلثوم که ذخایر گرانبهای ادبیات عرب محسوب‏ می‏شوند. ثمره بخشی از تلاش های این ادیب بزرگ است. ابن ندیم 30شاعر قدیم را یادآور شده که دیوان هایشان را ابن سکیت گردآورده ‏و شرح کرده است.
این ادیب گرانقدر، علاوه برگردآوری آثار به شرح و تفسیر برخی‏از آنها نیز می‏ پرداخت. کمتر دیوانی است که او آن را روایت(شفاهی یاکتبی)یا شرح و تفسیر نکرده باشد.
این دانشمند بزرگ شیعه ذخایر گرانبهای یاد شده را از خطرنابودی نجات داد و ادبیات عرب را وامدار ساخت. بی‏ تردید ابن‏سکیت، در مقایسه با همگنانش، در این عرصه از بیشترین سهم ‏برخوردار است.
نمونه ‏ای از اشعار این «شاعر شهید ولایت‏» چنین است:
اذا اشتملت علی الیاس القلوب وضاق لما به الصدرالرحیب و او طنت المکاره و استقرت ودارست فی امکانها الخطوب و لم ترلانشکاف الضر وجها و لااعنی بحیلته الاریب اتاک علی قنوط منک غوث یمن به اللطیف المستجیب و کل الحادثات اذا تناهت فموصول بها فرج قریب
چون دلها را یاس و نومیدی فراگیرد و سینه ‏ها وسیع و مصیبتها و شدایدی که در آنها فراهم آمده تنگ شود و ناملایمات درمیان‏دلها بارگشاید و دانشمندان چاره جویی ندانند و برای کشف زیانها راهی نیابند، در آن هنگام خدای دانای مهربان البته فریاد رسی‏ می‏کند و درعین ناامیدی، امیدوار می‏سازد; زیرا وقتی حادثه‏ ها وتلخی‏ ها به بی ‏نهایت رسند، گشایش از راه می‏رسد.
ذهبی شعر ابن سکیت را ستوده است. حدود 20 بیت از اشعار وی درآثار ابوحیان توحیدی(الامتاع الموانسه)، خطیب بغدادی(تاریخ‏بغداد)، شمشاطی(الانوار و محاسن‏الاشعار)، ابن خلکان(وفیات)، ابن‏شاکر و ابوحیان غرناطی(تذکره‏ النحاه)برجای مانده است.
راوی نور
همان طور که در ابتدا متذکر شدیم، این دانشمند خوزستان ی‏درکنار تعلیم و تعلم علوم عربی هیچ گاه از فراگیری و تعلیم‏ معارف شیعی غفلت نکرد; چون به خوبی می‏دانست که سعادت و عزت درآثار ائمه اطهار(علیهم السلام)نهفته است. بدین سبب، هرگز از این‏ منبع فیض الهی دور نمی‏شد و همواره چون پروانه‏ای پیرامون شمع‏ولایت می‏چرخید.
نجاشی در کتاب «الرجال‏» درباره وی چنین می‏نویسد:
او نزد ابوجعفر حضرت جواد و ابوالحسن هادی(علیهما السلام)مقرب‏بود... و به خاطر ایمان به اهل‏بیت(علیهم السلام)به دست متوکل ‏کشته شد. او شخصی ثقه است و طعنی براو وارد نیست.
محمدبن احمد ذهبی نیز درکتاب «سیراعلام النبلاء» وی را بسیار دیندار و نیکوکار خوانده است. گفتار دانشمندان رجال نشان می‏دهدکه او درنقل روایت استادی مورد اعتماد بود.
در این که او در شمار یاران نزدیک حضرت جواد و امام‏ هادی(علیهما السلام)جای داشت، اختلافی نیست; ولی در مورد این که‏آیا توفیق نقل حدیث از حضرت امام رضا(ع) داشته یاخیر، اختلاف وجوددارد. برخی معتقدند او حضرت رضا(ع)را ملاقات و این روایت را ازوی نقل کرده است:
از حضرت امام رضا(ع)پرسیدم: چرا خدای متعال موسی بن‏عمران(ع)را با عصا و یدبیضا و بطلان سحر مبعوث گردانید ولی حضرت‏ عیسی بن مریم را با طب و پیامبر اسلام(ص)را با کلام و فصاحت؟
حضرت در جواب فرمود: زیرا حضرت موسی بن عمران وقتی مبعوث شدکه موضوع رایج در میان مردم سحر و ساحری بود; از این جهت، خدای‏ بزرگ به او قدرتی داد که درتوان مردم آن زمان نبود. او به یاری‏این قدرت، سحرساحران را باطل و حجت را برآنان تمام کرد. اما حضرت عیسی(ع)زمانی بر انگیخته شد که بیماری فلج ‏شایع بود ومردم به پزشک نیاز داشتند. خداوند به حضرت عیسی معجزه‏ای داد که‏مردم از انجام مثل آن عاجز بودند; زیرا حضرت عیسی مرده را زنده ‏می‏کرد، نابینای مادرزاد را شفا می‏داد و پیسی را به اذن خدا ازمیان می‏برد. بدین وسیله، حجت‏ برمردم کامل گردید. هنگام بعثت‏ پیامبر اسلام(ص)فصاحت و بلاغت در میان مردم بسیار رواج داشت.
بدین سبب، خدا مواعظ و احکامش را در قالب کتابی فصیح و بلیغ‏ فرو فرستاد; کتابی که مردم از آوردن مثل آن عاجز بودند و حجت‏ برآنان تمام شد.
ابن سکیت گفت: به خدا سوگند هرگز مثل شما ندیده‏ام.
سپس پرسید: امروز حجت‏ برمردم چیست؟ امام(ع)فرمود: عقل حجت‏ خدا است که به وسیله آن کسی که به خدا نسبت درست می‏دهد تشخیص‏می‏دهی و تصدیقش می‏کنی و آن که به خدا دروغ می‏بندد تشخیص می‏دهی‏ و تکذیبش می‏کنی. ابن سکیت گفت: به خدا سوگند همین طور است.
مخالفان این نظریه معتقدند ابن سکیت امام رضا(ع)را ملاقات‏نکرده، احتمالا در سند حدیث ابوالحسن هادی با ابوالحسن الرضا اشتباه شده است.
گروهی پا از این فراترگذاشته، معتقدند ابن سکیت از حضرت امام‏حسن عسکری(ع) نیز روایت کرده است. منشا اشتباه آنان نام‏«یعقوب بن اسحاق‏» است. از آنجا که ابن سکیت توسط متوکل به ‏شهادت رسید و متوکل نیز در زمان امام هادی(ع)درگذشت، مساله‏نقل روایت از امام عسکری قابل پذیرش نمی‏نماید. احتمالا مراد از«یعقوب‏ بن اسحاق‏» در سند روایات امام عسکری، یعقوب بن اسحاق‏کندی است.
در اینجا برای نمونه یکی از روایتهای ابن سکیت را متذکرمی‏شویم:
محمدبن ابی‏ عبدالله عن علی بن ابی ‏القاسم عن یعقوب بن اسحاق‏ قال: کتبت الی ابی محمداساله کیف یعبد العبد ربه و هو لایراه.
فوقع(ع): «یا ابایوسف، جل سیدی و مولای و المنعم علی و علی‏آبائی ان یری. قال و سالته: هل رای رسول الله(ص)ربه؟
فوقع(ع): ان الله تبارک و تعالی اری رسوله بقلبه من نور عظمته‏ما احب.»
ابن سکیت می‏گوید: به امام جواد(ع)نامه نوشتم و پرسیدم: چگونه ‏بنده ‏ای پروردگارش را می‏پرستد در حالی که او را نمی‏بیند؟ امام ‏جواد(ع)جواب داد:
ای ابویوسف! پروردگار و مولا و نعمت دهنده به من و اجداد من‏ بزرگتراز آن است که دیده بشود.
ابن سکیت پرسید: آیا رسول الله(ص)پروردگار را دیده است؟
فرمود: خداوند از نور عظمت‏ خود هرچه دوست داشت‏به قلب پیامبرش ‏نشان داد.
گیاه شناسی
فواد سزگین، مولف کتاب «تاریخ نگارشها و تالیفات‏» ، درجلدچهارم از ابن سکیت و ابوحنیفه دینوری به عنوان دوتن از گیاه‏شناسان مسلمان نام می‏برد و می‏گوید:
«زیلبربرگ‏» که از زیبایی توصیفات ابن سکیت درباره گیاهان‏به شخصیت علمی وی پی‏برده بود. تنها وی را استاد اصلی ابوحنیفه‏دینوری درگیاه شناسی می‏شناخت.
ابن سکیت در این زمینه بسیارتلاش کرد و کتابهایی نیز نگاشت.
کتاب «النبات و الشجر» یادگار او در این عرصه است. ابن ندیم‏در «فهرست‏» خود این کتاب را از آثار وی می‏داند; ولی چون‏اکنون دردسترس نیست، اکثر پژوهشگران آن را از آثار منسوب به وی ‏شمرده ‏اند. قرائنی نیز بردرستی این انتساب گواهی می‏دهد; برای ‏مثال ابوحنیفه دینوری، شاگرد ابن سکیت، درکتاب هفت جلدی النبات‏ خود به طور مکرر از این اثر استادش استفاده کرده است.
«ابن سیره‏» ، مولف کتاب «المخصص‏» ، در فصول 10، 11، 12،این اثر بیش از 200 بار از «النبات و الشجر» ابن سکیت نقل‏قول می‏کند.
این که «زیلبربرگ‏» در رساله دکترای خود، ابن سکیت را به‏خاطر خوب توصیف کردن نباتات مورد ستایش قرار می‏دهد، برگرفته ازهمین اقوال پراکنده است. این سخنان باید جمع آوری گردد تامرجعیت ابن سکیت را در گیاه شناسی اسلامی وجامعیت «النبات والشجر» یا «الشجر و النبات‏» نشان دهد.
ستاره شناسی
ابن سکیت درنجوم نیز صاحب نظر بود. یکی از محققان در این‏مورد می‏گوید:
ابن سکیت در مسایل مربوط به احکام نجوم و منازل قمر صاحب نظربود... صاحب کتاب «المخصص‏» در مبحث اول کتاب به نام‏«الانواء» پیرامون «صفه ‏الشمس و اسمائها» (ص 18 23)دوازده‏بار، در موضوع «طلوع الشمس و کسوفها و غروبها» (ص 23 26)نه‏بار و در خصوص «صفه ‏القمر و اسمائها» (ص 2826)سیزده بار...
از ابن سکیت نقل قول کرده است.
در بار خلیفه
به تدریج‏شهرت ابن سکیت‏به دربار رسید. بنابراین، وقتی به‏سامرا رفت، مورد توجه عبدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر متوکل،قرار گرفت. عبدالله بن یحیی، متوکل را از مقام علمی «ابن‏سکیت‏» آگاه ساخت. خلیفه از او خواست تا فرزندانش معتز و مویدرا به شاگردی قبول کند و به آنها دانش آموزد.
ابن سکیت که در پذیرش این پیشنهاد تردید داشت. با برخی ازشخصیتهای آن زمان مشورت کرد. احمدبن عبید می‏گوید: ابن سکیت درمورد همنشینی و استادی فرزندان متوکل با من مشورت کرد. من اورا از مجالست و منادمت‏با متوکل نهی کردم; ولی او گمان کرد به‏سبب حسادت وی را از همنشینی با خلیفه باز می‏دارم; به سخنان ونصیحت من گوش فرا نداد و با متوکل همنشین شد و در مجالس‏خصوصی‏اش شرکت کرد.
عبدالله بن عبدالعزیز نیز می‏گوید: ابن سکیت در مورد تعلیم‏ فرزندان متوکل با من مشورت کرد ومن او را نهی کردم. او تصورکرد به سبب حسد او را نهی می‏کنم.
سرانجام «ابن سکیت‏» تعلیم فرزندان متوکل را به عهده گرفت.
کسی از نیت و هدفش چیزی نمی‏داند; ولی باتوجه به فضل و تقوای وی‏شاید بتوان گفت: او می‏خواست در دربار نفوذ کند و با تربیت ‏فرزندان خلیفه در روند ستمهایی که به شیعیان می‏شد، تغییر پدیدآورد.
البته، باتوجه به شیعه ستیزی متوکل و وزیرش، می‏توان چنان ‏استنباط کرد که آنها می‏خواستند ابن سکیت را در کنار خود داشته‏باشند تا نتواند در پیشبرد اهداف شیعی فعالیتهای چشمگیری داشته ‏باشد.
ذهبی در «سیراعلام النبلاء» می‏نویسد: متوکل ماهیانه دوهزاردرهم به ابن سکیت می‏داد و افزون برآن، گاه از پاداش های‏گرانبهایی نیز بهره‏مندش می‏ساخت; چنانکه در مجلسی پنجاه هزاردرهم به او بخشید.
به گفته ابن زبیر در «الذخایر و التحف‏» مقام ابن سکیت چنان‏ مورد توجه خلیفه قرار گرفته بود که در شمار ندیمان و خاصان‏ متوکل قرار گرفت.
گویند: اولین روزی که ابن سکیت‏ برای تدریس وارد محل مورد نظرگردید، فرزندان متوکل دیرتر از وی وارد شدند. ابن سکیت ‏به معتزگفت: ایهاالامیر، شما دوست دارید درس را از چه بحثی شروع کنیم؟
معتز به استاد گفت: دوست دارم، امروز مرا مرخص کنید تا آزادانه به گردش و بازی بپردازیم.
ابن سکیت گفت: پس برخیزم و بروم؟
معتز با گستاخی تمام گفت: من از شما سبک‏ترم و زودتر برمی‏خیزم. آنگاه با شتاب برخاست و دوید تا از اتاق بیرون برود;در اثر شتاب بیش از حد، در راه برزمین افتاد و چهره‏اش از خجالت‏سرخ شد. ابن سکیت‏ بی‏ درنگ چنین سرود:
یصاب الفتی من عثره بلسانه ولیس یصاب المرء من عثره الرجل فعثرته فی القول تذهب راسه و عثرته بالرجل تبری علی مهل
لغزش زبان سخت مصیبتی است;برخلاف لغزش پا که مصیبتش چنان سخت نیست; زیرا لغزش‏زبان(گاهی)سررا به باد می‏دهد ولی لغزش پا گاه در اندک زمانی‏ بهبودی می‏یابد.
شهادت استاد
در این که ابن سکیت‏به دست متوکل ملعون به شهادت رسید، هیچ‏اختلافی وجود ندارد; اما در چگونگی شهادتش اختلاف است.
عبدالرحمان بن محمدابن انباری در کتاب «نزهه‏الالباء» و محمدبن‏احمد ازهری در کتاب «تهذیب اللغه‏» چنین آورده ‏اند:
علت‏ خشم متوکل که باعث قتل ابن سکیت‏شد. این بود که روزی‏ مردی قرشی و ابن سکیت و متوکل مشغول حبت‏بودند. خلیفه که درپی آزار مرد قرشی بود. ابن سکیت را فرمان داد تا وی را دشنام‏دهد.
ابن سکیت که این را خلاف اخلاق می‏دانست. به امر خلیفه توجه‏نکرد و ناسزا نگفت. خلیفه این عمل ابن سکیت را ناپسند شمرده،به مرد قرشی گفت: همان کاری که ابن سکیت در باره تو انجام ‏نداد، انجام ده.
مرد قرشی که از متوکل می‏ترسید. به فرمانش عمل کرده و لب‏به یاوه ‏گویی گشاد. ابن سکیت ‏با مشاهده این بی‏احترامی از کرده ‏خود پشیمان شد و گفت: ای خلیفه! اینک به فرمانت عمل می‏کنم و اورا ناسزا می‏گویم.
متوکل گفت: آنچه اکنون می‏گویی، انتقام است نه اطاعت امر من.
سپس به نوکران ترکش فرمان داد ابن سکیت را بزنند. آنها چنان‏ لگد برشکمش کوفتند که بیهوش گردید. سپس او را بردوش گذاشته، به‏ خانه‏ اش بردند. استاد دو روز بعد، به سبب صدمات و جراحات عمیق ‏درگذشت.
در باره شهادت این بزرگمرد روایت دیگری نیز وجود دارد.
براساس این روایت مشهور که اکثر منابع نیز آن را تاییدمی‏کنند. روزی متوکل وارد کلاس فرزندانش شده، با ایشان گفتگوکرد و به ابن سکیت گفت: از تو می‏خواهم آنچه در دلت پنهان‏ کرده ‏ای آشکار کنی. بگو بدانم آیا فرزندان مرا بیشتر دوست داری‏یا فرزندان علی‏ بن ابی‏طالب(ع) حسن(ع) و حسین(ع) را؟
ابن سکیت از این سخن گستاخانه سخت عصبانی شده، گفت: به خدای ‏علی اعلی سوگند، رتبه و مقام کمترین غلامان آن حضرت که قنبرحبشی است. از تو و فرزندانت‏ بسی بالاتر و عظیم‏تر است. این‏ عقیده با وجودم آمیخته و از من جدا نمی‏شود.
متوکل که انتظار چنین صراحتی را نداشت. خشمگین شد و به‏غلامانش دستور داد زبان استاد را از پشت‏سرش بیرون آورند.
گروهی براین عقیده ‏اند که گردآوری اشعار «کمیت اسدی‏» ، بزرگ‏ شاعر شهید شیعه، توسط «ابن سکیت‏» سبب شهادت او شد; این کارمذهب واقعی ‏اش را نمایان ساخت. متوکل در پی بهانه ‏ای بود تا ابن‏ سکیت را به اظهار عقیده ناگزیر سازد. بنابراین، به کلاس درس ‏فرزندانش رفت و آن پرسش را مطرح کرد. افزون براین، گروهی سودجو و شیعه ستیز که چه بسا به مذهب واقعی ابن سکیت پی برده‏بودند. در پی تحریک متوکل علیه او بودند.
«ازهری‏» در «تهذیب اللغه‏» می‏گوید: پس از شهادت استاد بی‏ درنگ ده هزار درهم دیه او را به خانواده ‏اش پرداخت کردند.
این کردار نشان می‏دهد که نقشه قتل ابن سکیت از پیش طراحی شده‏بود.
ممکن است کسی بپرسد چرا استاد طبق روال همیشگی تقیه نکرد و جان خود را از مرگ حتمی نرهانید؟ آیا این کردار وی با معارف ‏شیعی مطابقت دارد؟
در پاسخ باید گفت: عمل ابن سکیت در صدر اسلام نیز سابقه داشت.
این مرد فرزانه همانند جمعی از اصحاب امیرمومنان(ع)مانند حجربن‏عدی و عمروبن حمق بود. معاویه آنان را به بیزاری جستن از اهل‏بیت(علیهم السلام)و لعن آنها تکلیف کرد و آنان معاویه و خاندانش را لعن کرده، به استقبال شهادت شتافتند. البته گروهی‏ نیز راه تقیه پیمودند و خواست معاویه را انجام دادند. وقتی‏اخبار این دو دسته به امامان بزرگوار حضرت امام حسن و امام ‏حسین(علیهما السلام)رسید، درباره دسته اول فرمودند: «قد اسرع‏الی الجنه‏» ; ت‏بهشت‏شتافت. آن پاکان درباره دسته دوم‏فرمودند: «و قداحرز دمه‏» ; خون و زندگانی خود را حفظ کرد.
این اخبار نشان می‏دهد عدم رعایت تقیه و برسر محبت ‏اهل‏بیت(علیهم السلام)جان باختن به معنای ارتکاب خلاف شرع نیست.
مرحوم دکتر شریعتی در این مورد می‏گوید:
ابن سکیت(بعد از پرسش متوکل)باید انتخاب می‏کرد. اینجا دیگرتقیه پلیدی و خیانت است. در تشیع علوی، تقیه تاکتیک بوده است.
تقیه برای حفظ ایمان است و نه مثل امروز حفظ مومن.
شهادت آن بزرگوار در دوشنبه پنجم رجب سال 243، 244 یا 246هجری تحقق یافت.
آثار استاد
ابن سکیت، علاوه برتربیت‏ شاگردان وارسته، کتب متعددی نگاشت.
تالیفات ابن سکیت در شمار مهمترین منابع علم لغت جای دارد وپدید آورندگان معجم ‏های بزرگی چون «لسان العرب‏» و «القاموس ‏المحیط‏» از آن بهره بسیار برده ‏اند. عبدالرحمان همدانی در کتاب‏«الالفاظ‏» برابن سکیت تکیه دارد و سیوطی در «المزهر» بسیاری‏ از اقوال او را نقل می‏کند.
1- اصلاح المنطق
یکی از معروفترین آثار ابن سکیت، اصلاح المنطق است. در این‏کتاب بسیاری از واژه ‏های عربی به صورت صحیح ضبط شده و ازجنبه ‏های صرفی، فصاحت و غیر آن مورد بررسی قرار گرفته است. این‏اثر از معتبرترین کتابهای لغت‏به شمار می‏رود و شرح‏های بسیاربرآن نگاشته شده است. اصلاح المنطق نخستین بار در سال 1368ق(1949 م)به کوشش «عبدالسلام محمدهارون‏» و «احمدمحمد شاکر»
در قاهره به چاپ رسید; و در 1956 م تجدید چاپ شد.
مبرد که از دانشمندان ادبیات عرب شمرده می‏شود. در مورداین کتاب می‏گوید: از پل بغداد(در علم لغت)کتابی همانند آن ‏نگذشته است.
این کتاب را «ابوالقاسم بن حسین‏» معروف به «ابن مغربی‏»
تلخیص کرده است. «خطیب تبریزی‏» این اثر ابن سکیت را منقح‏ساخته و «ابن سیرافی‏» ابیات آن را مورد بررسی قرار داده است.
2- الاضداد
این کتاب که به شرح معانی متضاد اختصاص دارد. در 1912 م‏به کوشش «اگوست هافنر» همراه دو اثر دیگر «اصمعی‏» و«سجستانی‏» با عنوان های «ثلاثه کتب فی الاضداد» در بیروت به‏چاپ رسید و در 1980 م تجدید چاپ شد.
3- الالفاظ
کتابی در باره واژه‏های متشابه است و 148 فصل دارد. روش کارابن سکیت در این اثر براساس تقسیم بندی موضوعی است. این کتاب‏ با عنوان «تهذیب الالفاظ‏» همراه اضافاتی از نسخه‏ های گوناگون درسال 1896 م در بیروت به چاپ رسید.
چند نسخه خطی از این اثر گرانبها در کتابخانه‏های «لندن‏» و«پاریس‏» موجود است.
4- القلب و الابدال
این کتاب در سال 1903 م به کوشش «اگوست هافنر» در بیروت ودر سال 1905 م در «لایپزیک‏» در مجموعه ‏ای به نام «الکنتراللغوی فی اللسان العربی‏» و نیز در سال 1978 م با عنوان‏«الابدال‏» به کوشش «محمدشرف‏» در قاهره به چاپ رسید.
5- شرح دیوان الحطیئه
این کتاب برای اولین بار در سال 1958 م در قاهره منتشر شد وباردیگر در سال 1987 م به کوشش «نعمان محمدامین طه‏» به چاپ‏رسید.
6- شرح دیوان الخنساء
این کتاب به کوشش «لویس شیخو» در سال 1896 م در بیروت به‏چاپ رسید.
7- دیوان طرفه بن عبد(به روایت ابن سکیت
این کتاب در 1909 م به اهتمام «احمد امین شنقیطی‏» در قازان‏چاپ شده است.
8- شرح دیوان عروه‏بن ورد
این کتاب نخستین بار در سال 1923 م همراه چهار دیوان دیگر درقاهره و سپس به کوشش «عبدالمعین الملوحی‏» در دمشق به چاپ‏رسید.
9- شرح دیوان مزرد
این کتاب به کوشش «خلیل ابراهیم عطیه‏» در سال 1962 م دربغداد به چاپ رسید.
علاوه براین آثار که به زیور طبع آراسته شده است و در صحت ‏انتساب آنها به ابن سکیت تردید نیست. آثار فراوانی نیز دردسترس است که صحت انتساب برخی از آنها مورد تردید است. مهمترین ‏این کتابها عبارت است از:
1- الابل
2- الاجناس الکبیر
3- الاصوات
4- الارضین و الجبال و الادویه
5- الامصال
6- الانساب
7- الانواع
8- البیان
9- الایام و اللیالی
10- التصغیر
11- معانی الابیات
12- معانی الشعرالکبیر
13- معانی الشعر الصغیر
14- النبات و الشجر
15- الطرق
16- سرقات الشعراء
17- الوحوش
18- الحشرات
19- المذکر و المونث
20- فعل و افعل
21- النوادر
22- المثنی
نام آثارخطی‏ مربوط به ‏ابن ‏سکیت چنین‏است:
1- البحث
سه نسخه از آن در دارالکتاب(قاهره)و یک نسخه دیگر درکتابخانه تیموریه موجود است.
2- منطق الطیر و منطق الریاحین
نسخه ‏ای از آن در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است.
3- المقصود و الممدود
نسخه‏ ای‏ از این‏اثردر کتابخانه ‏عارف‏ حکمت در مدینه به کتابت‏«ابویوسف‏» موجود است. البته صحت انتساب المقصود و الممدود به‏ابن سکیت دقیقا روشن نیست.