1 - اعلام امامت حضرت علی(ع) در روزهای آغازین رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله:
تاریخ بشریت کمتر شخصیتی را چون حضرت علی - علیه السلام سراغ دارد که دوست ودشمن دست به دست هم دهند تا فضایل برجسته وصفات عالی او را مخفی ومکتوم سازند ومع الوصف، نقل مکارم وذکر مناقب او عالم را پر کند.
دشمن کینه وعداوت او را به دل گرفت واز روی بدخواهی در اخفای مقامات ومراتب بلند او کوشیده، ودوست که از صمیم دل به او مهر می ورزید، از ترس آزار واعدام، چاره ای نداشت جز آنکه لب فرو بندد، وبه مودت ومحبت او تظاهر نکند وسخنی در باره وی بر زبان نیاورد.
تلاش های ناجوانمردانه خاندان اموی در محو آثار وفضایل خاندان علوی فراموش ناشدنی است. کافی بود کسی به دوستی حضرت علی - علیه السلام متهم شود ودو نفر از همان قماش که پیرامون دستگاه حکومت ننگین وقت گرد آمده بودند به این دوستی گواهی دهند; آن گاه، فورا نام او از فهرست کارمندان دولت حذف میشد وحقوق او را از بیت المال قطع میکردند. معاویه در یکی از بخشنامه های خود به استانداران وفرمانداران چنین خطاب کرد وگفت:
اگر ثابت شد که فردی دوستدار علی وخاندان اوست نام او را از فهرست کارمندان دولت محو کنید وحقوق او را قطع و از همه مزایا محرومش سازید. (1)
در بخشنامه دیگری گام فراتر نهاد وبه طور مؤکد دستور داد که گوش وبینی افرادی را که به دوستی خاندان علی تظاهر میکنند ببرند وخانه های آنان را ویران کنند. (2)
در نتیجه این فرمان، بر ملت عراق وبه ویژه کوفیان آنچنان فشاری آمد که احدی از شیعیان از ترس ماموران مخفی معاویه نمیتوانست راز خود را، حتی به دوستانش، ابراز کند مگر اینکه قبلا سوگندش میداد که راز او را فاش نسازد. (3)
اسکافی در کتاب «نقض عثمانیه» مینویسد:
دولتهای اموی وعباسی نسبت به فضایل علی حساسیت خاصی داشتند وبرای جلوگیری از انتشار مناقب وی فقیهان ومحدثان وقضات را احضار میکردند وفرمان میدادند که هرگز نباید در باره مناقب علی سخنی نقل کنند. از این جهت، گروهی از محدثان ناچار بودند که مناقب امام را به کنایه نقل کنند وبگویند: مردی از قریش چنین کرد! (4)
معاویه برای سومین بار به نمایندگان سیاسی خود در استانهای سرزمین اسلامی نوشت که شهادت شیعیان علی را در هیچ مورد نپذیرند!
اما این سخت گیری های بیش از حد نتوانست جلو انتشار فضایل خاندان علی را بگیرد. از این جهت، معاویه برای بار چهارم به استانداران وقت نوشت:
به کسانی که مناقب وفضایل عثمان را نقل میکنند احترام کنید ونام ونشان آنان را برای من بنویسید تا خدمات آنان را با پاداش های کلان جبران کنم.
یک چنین نویدی سبب شد که در تمام شهرها بازار جعل اکاذیب، به صورت نقل فضایل عثمان، داغ وپررونق شود وراویان فضایل از طریق جعل حدیث در باره خلیفه سوم ثروت کلانی به چنک آرند. کار به جایی رسید که معاویه، خود نیز از انتشار فضایل بی اساس ورسوا ناراحت شد واین بار دستور داد که از نقل فضایل عثمان نیز خودداری کنند وبه نقل فضایل دو خلیفه اول ودوم و صحابه دیگر همت گمارند واگر محدثی در باره ابوتراب فضیلتی نقل کند فورا شبیه آن را در باره یاران دیگر پیامبر جعل کنند ومنتشر سازند، زیرا این کار برای کوبیدن براهین شیعیان علی مؤثرتر است. (5)
مروان بن حکم از کسانی بود که میگفت دفاعی که علی از عثمان کرد هیچ کس نکرد. مع الوصف، لعن امام علیه السلام ورد زبان او بود. وقتی به او اعتراض کردند که با چنین اعتقادی در باره علی، چرا به او ناسزا میگویی، در پاسخ گفت: پایه های حکومت ما جز با کوبیدن علی وسب ولعن او محکم واستوار نمیگردد. برخی از آنان با آنکه به پاکی وعظمت وسوابق درخشان حضرت علی - علیه السلام معتقد بودند، ولی برای حفظ مقام وموقعیت خود، به حضرت علی وفرزندان او ناسزا میگفتند.
عمر بن عبد العزیز میگوید:
پدرم فرماندار مدینه واز گویندگان توانا وسخن سرایان نیرومند بود وخطبه نماز را با کمال فصاحت وبلاغت ایراد میکرد. ولی از آنجا که، طبق بخشنامه حکومت شام، ناچار بود در میان خطبه نماز علی وخاندان او را لعن کند، هنگامی که سخن به این مرحله میرسید ناگهان در بیان خود دچار لکنت میشد وچهره او دگرگون میگشت، سلاست سخن را از دست میداد. من از پدرم علت را پرسیدم. گفت: اگر آنچه را که من از علی میدانم، دیگران نیز میدانستند کسی از ما پیروی نمیکرد; ومن با توجه به مقام منیع علی به او ناسزا میگویم، زیرا برای حفظ موقعیت آل مروان ناچارم چنین کنم. (6)
قلوب فرزندان امیه مالامال از عداوت حضرت علی - علیه السلام بود. وقتی گروهی از خیر اندیشان به معاویه توصیه کردند که دست از این کار بردارد، گفت: این کار را آنقدر ادامه خواهیم داد که کودکان ما با این فکر بزرگ شوند و بزرگانمان با این حالت پیر شوند!
لعن وسب حضرت علی علیه السلام، شصتسال تمام بر فراز منابر و در مجالس وعظ وخطابه ودرس وحدیث، در میان خطبا ومحدثان وابسته به دستگاه معاویه ادامه داشت وبه حدی مؤثر افتاد که میگویند روزی حجاج به مردی تندی کرد وبا او به خشونتسخن گفت واو که فردی از قبیله بنی ازد بود رو به حجاج کرد وگفت: ای امیر! با ما این طور سخن مگو; ما دارای فضیلتهایی هستیم. حجاج از فضایل او پرسید واو در پاسخ گفت: یکی از فضایل ما این است که اگر کسی بخواهد با ما وصلت کند نخست از او میپرسیم که آیا ابوتراب را دوست دارد یا نه! اگر کوچکترین علاقه ای به او داشته باشد هرگز با او وصلت نمیکنیم. عداوت ما با خاندان علی به حدی است که در قبیله ما مردی پیدا نمیشود که نام او حسن یا حسین باشد، ودختری نیست که نام او فاطمه باشد. اگر به یکی از افراد قبیله ما گفته شود که از علی بیزاری بجوید فورا از فرزندان او نیز بیزاری میجوید. (7)
بر اثرپافشاری خاندان امیه در اخفای فضایل حضرت علی - علیه السلام وانکار مناقب او درست انگاشتن بدگویی در باره آن حضرت چنان در قلوب پیر وجوان رسوخ کرده بود که آن را یک عمل مستحب وبعضا فریضه ای اخلاقی می شمردند. روزی که عمر بن عبد العزیز بر آن شد که این لکه ننگین را از دامن جامعه اسلامی پاک سازد ناله گروهی از تربیت یافتگان مکتب اموی بلند شد که: خلیفه میخواهد سنت اسلامی را از بین ببرد!
با این همه، صفحات تاریخ اسلام گواهی میدهد که نقشه های ناجوانمردانه فرزندان امیه نقش بر آب شد وکوشش های مستمر آنان نتیجه معکوس داد وآفتاب وجود سراپا فضیلت امام - علیه السلام از ورای اوهام والقائات خطیبان دستگاه اموی به روشنی درخشیدن گرفت. اصرار و انکار دشمن نه تنها از موقعیت ومحبت حضرت علی - علیه السلام در دلهای بیدار نکاست بلکه سبب شد در باره آن حضرت بررسی بیشتری کنند وشخصیت امام - علیه السلام را به دور از جنجال های سیاسی مورد قضاوت قرار دهند، تا آنجا که عامر نوه عبد الله بن زبیر دشمن خاندان علوی به فرزند خود توصیه کرد که از بدگویی در باره علی دست بردارد زیرا بنی امیه او را شصت سال در بالای منابر سب کردند ولی نتیجه ای جز بالا رفتن مقام و موقعیت علی وجذب دلهای بیدار به سوی وی نگرفتند. (8)
نخستین یاور
پنهان کردن فضایل امیر المؤمنین - علیه السلام وغرض ورزی در تحلیل حقایق مسلم در بارهآن حضرت منحصر به عصر بنی امیه نبود، بلکه پیوسته این نمونه کامل بشریت از طرف دشمنان ومغرضان مورد تعدی قرار گرفته است. از جمله، نویسندگان متعصب از حمله وتجاوز به حقوق خاندان حضرت علی - علیه السلام خودداری نکردهاند وهم اکنون نیز که چهارده قرن از آغاز اسلام میگذرد برخی که خود را روشنفکر وآزادمرد ورهبر نسل نو میپندارند با قلمهای زهر آگین خود به مقاصد اموی کمک میکنند وپرده بر روی فضایل امام - علیه السلام میکشند. اینک یک گواه روشن:
وحی الهی نخستین بار در کوه حرا بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد واو را به مقام نبوت ورسالت مفتخر ساخت. فرشته وحی گرچه او را از مقام رسالت آگاه ساخت ولی هنگام ابلاغ رسالت را معین نکرد. ازاین رو، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مدت سه سال از دعوت عمومی خودداری کرد وتنها از رهگذر ملاقاتهای خصوصی با افراد قابل وشایسته توانست گروه معدودی رابه آیین جدید الهی هدایت کند. تا اینکه سرانجام پیک وحی فرا رسید واز جانب خدا فرمان داد که پیامبر دعوت همگانی خود را از طریق دعوت خویشاوندان وبستگان آغاز کند:
وانذر عشیرتک الاقربین× و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین× فان عصوک فقل انی بریء مما تعملون . (شعرا: 214 تا216)
«بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده وپر وبال پر مهر ومودت خود را بر سر افراد با ایمان بگشا، واگر با تو از در مخالفت واردشدند بگو من از کارهای (بد شما) بیزارم».
علت اینکه دعوت علنی با دعوت خویشاوندان شروع شد این است که تا نزدیکان یک رهبر الهی ویا اجتماعی به او ایمان نیاورند واز او پیروی نکنند هرگز دعوت او در بیگانگان مؤثر واقع نمیشود. زیرا نزدیکان آدمی بر اسرار واحوال وملکات ومعایب او واقفاند. لذا ایمان خویشاوندان مدعی رسالتبه او نشانه صدق او به شمار میرود، چنان که اعراض ایشان حاکی از دوری مدعی از صدق در ادعاست.
از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی - علیه السلام دستور داد که چهل وپنج نفر از شخصیتهای بزرگ بنی هاشم را به مهمانی دعوت کند وغذایی از گوشت همراه با شیر برای پذیرایی آماده سازد.
مهمانان همگی در وقت معین به حضور پیامبر شتافتند. پس از صرف غذا، ابولهب عموی پیامبر با سخنان سبک خود مجلس را از آمادگی برای طرح دعوت وتعقیب هدف بیرون برد. مهمانی بدون اخذ نتیجه به پایان رسید ومهمانان، پس از صرف غذا وشیر، خانه رسول خدا را ترک گفتند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تصمیم گرفت که فردای آن روز ضیافت دیگری ترتیب دهد وهمه آنان را به جز ابولهب به خانه خود دعوت کند. بار دیگر حضرت علی - علیه السلام به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غذا وشیر آماده کرد واز شخصیتهای برجسته وشناخته شده بنی هاشم برای صرف نهار واستماع سخنان پیامبر دعوت به عمل آورد. همه مهمانان مجددا در موعد مقرر در مجلس حاضر شدند وپیامبر، پس از صرف غذا، سخنان خود را چنین آغاز کرد:
«به راستی هیچ گاه راهنمای مردم به آنان دروغ نمیگوید. من هرگاه(به فرض محال) به دیگران دروغ بگویم قطعا به شما دروغ نخواهم گفت واگر دیگران را فریب دهم شما را فریب نخواهم داد. به خدایی که جز او خدایی نیست، من فرستاده او به سوی شما وعموم جهانیان هستم. هان، آگاه باشید، همان گونه که میخوابید میمیرید وهمچنان که بیدار میشوید زنده خواهید شد. نیکوکاران به پاداش اعمال خود وبدکاران به کیفر کردارشان میرسند، وبهشت جاودان برای نیکوکاران ودوزخ ابدی برای بدکاران آماده است.
هیچ کس از مردم برای اهل خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام نیاورده است. من خیر دنیا وآخرت برای شما آورده ام. خدایم به من فرمان داده است که شما را به وحدانیت او ورسالت خویش دعوت کنم. چه کسی از شما مرا در این راه کمک میکند تا برادر ووصی ونماینده من در میان شما باشد؟».
او این جمله را گفت وقدری مکث کرد تا ببیند کدام یک از حاضران به ندای او پاسخ مثبت میگوید. در آن هنگام سکوتی آمیخته با بهت وحیرت بر مجلس حکومت میکرد وهمه سر به زیر افکنده، در فکر فرو رفته بودند.
ناگهان حضرت علی - علیه السلام که سن او در آن روز از پانزده سال تجاوز نمیکرد سکوت را در هم شکست وبرخاست ورو به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرد وگفت: ای پیامبر خدا، من تو را در این راه یاری میکنم. سپس دست خود را به سوی پیامبر دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکاری بفشرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که علی بنشیند وبار دیگر سؤال خود را تکرار کرد. باز علی - علیه السلام برخاست وآمادگی خود را اعلام کرد. این بار هم پیامبر به وی دستور داد بنشیند. در نوبت سوم نیز، همچون دو نوبت قبل، جز علی - علیه السلام کسی برنخاست وتنها او بود که به پا خاست وپشتیبانی خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد. در این موقع، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست خود را بر دست حضرت علی زد وکلام تاریخی خود را در باره حضرت علی - علیه السلام در مجلس بزرگان هاشم چنین بر زبان آورد:
هان ای خویشاوندان وبستگان من، بدانید که علی برادر ووصی وخلیفه من در میان شما است.
بنا به نقل سیره حلبی، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، بر این جمله دو مطلب دیگر نیز افزود وگفت:
«و وزیر و وارث من نیز هست».
از این طریق، نخستین وصی اسلام به وسیله آخرین سفیر الهی، در آغاز اعلان رسالت ودر زمانی که جز عده ای قلیل کسی به آیین وی نگرویده بود، تعیین شد.
از اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در یک روز، نبوت خود وامامتحضرت علی - علیه السلام را همزمان اعلام واعلان کرد میتوان مقام وموقعیت امامت را به نحو روشن فهم وارزیابی کرد ودریافت که این دو مقام از یکدیگر جدا نیستند وهمواره امامت مکمل ومتمم رسالت است.
مدارک این سند تاریخی
این سند تاریخی را گروهی از محدثان ومفسران (9) شیعی وغیر شیعی، بدون کوچکترین انتقاد از محتوا واسناد آن، نقل کردهاند واز مستندات مناقب وفضایل امام - علیه السلام دانسته اند. در این میان، فقط نویسنده معروف اهل تسنن، ابن تیمیه دمشقی، که راه وروش او در احادیث مربوط به فضایل خاندان رسالت وعترت روشن وشناخته شده است، این سند را رد کرده، آن را مجعول دانسته است.
او نه تنها این حدیث را مجعول وبی اساس میداند، بلکه بنا به طرز تفکر خاصی که در باره خاندان امام - علیه السلام دارد، غالب احادیثی را که در باره مناقب وفضایل خاندان رسالت است، اگر چه به حد تواتر نیز رسیده باشد، مجعول وبی پایه میداند!
نگارنده زیرنویس های تاریخ «الکامل» از استاد خود، که نامی از او نمیبرد، نقل میکند که وی این حدیث را مجعول میدانست. (گویا استاد وی تحت تاثیر افکار ابن تیمیه بوده است ویا از این جهت که سند را مخالف با خلافت خلفای سه گانه تشخیص داده بود آن را مجعول دانسته است). سپس خود او به وضع عجیبی مضمون حدیث را توجیه میکند ومیگوید که وصی بودن امام - علیه السلام در آغاز اسلام منافات با خلافت ابوبکر در بعدها ندارد، زیرا در آن روز مسلمانی جز علی نبود که وصی پیامبر باشد!
بحث ومناظره با چنین افرادی فایده ندارد; ایراد ما به کسانی است که این حدیث را در برخی از کتابهای خود به طور کامل ودر برخی دیگر به اجمال وابهام - که نوعی کتمان حقیقت است - نقل کرده اند ویا به آن شخص است که این حدیث را در نخستین چاپ کتاب خود آورده ولی در چاپهای بعد بر اثر فشار محیط حذف کرده است. اینجاست که باید گفت تجاوز به حقوق امام - علیه السلام که پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اساس آن نهاده شد هم اکنون نیز ادامه دارد.
اینک بیان مشروح مطلب:
کتمان حقایق تاریخی
محمد بن جریر طبری که از مورخان بزرگ اسلام است در تاریخ خود این فضیلت تاریخی را با سندی قابل اعتماد نقل کرده است، (10) ولی وقتی در تفسیر خود (11) به آیه و انذر عشیرتک الاقربین میرسد این سند را آنچنان دست وپا شکسته وبه اجمال وابهام نقل میکند که وجهی برای آن جز تعصب نمیتوان یافت. پیشتر گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پایان دعوت خود خطاب به حاضران در مجلس میپرسد:
«فایکم یوازرنی علی ان یکون اخی و وصیی وخلیفتی؟»طبری این سؤال را چنین نقل کرده است:
«فایکم یوازرنی علی ان یکون اخی و کذا وکذا؟»
جای گفتگو نیست که حذف دو کلمه «وصیی» و«خلیفتی» وتبدیل آنها به الفاظ ابهام واجمال، جهتی جز تعصب وحفظ مقام وموقعیت خلفا ندارد.
او نه تنها سؤال پیامبر راتحریف کرده است، بلکه قسمت دوم حدیث را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی - علیه السلام فرمود: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی» نیز به همین نحو آورده است وبه جای دو لفظ «وصیی» و«خلیفتی» که گواه روشن بر خلافت بلافصل امیر مؤمنان است لفظ «کذا وکذا» را که یک نوع اجمال غیر صحیح است گذارده است.
ابن کثیر شامی که اساس تاریخ او را تاریخ طبری تشکیل میدهد وقتی به این سند میرسد فورا تاریخ طبری را رها میکندواز روش او در تفسیرش پیروی میکند وهمچون او به ابهام واجمال متوسل میشود.
بدتر از همه، تحریفی است که روشنفکر معاصر وصاحب نام مصر، دکتر محمد حسنین هیکل در کتاب «حیات محمد» بکار برده است وضربه شکننده ای بر اعتبار کتاب خود زده است.
اولا، از دوجمله حساس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پایان دعوتش تنها جمله سؤال را نقل کرده است، ولی جمله دوم را، که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی - علیه السلام گفت: تو برادر ووصی وخلیفه من هستی، به کلی حذف کرده، سخنی از آن به میان نیاورده است.
ثانیا، در چاپهای دوم وسوم کتاب مذکور گام را فراتر نهاده حتی آن قسمت از حدیث را هم که نقل کرده بوده به کلی حذف کرده است. تو گویی افراد متعصبی او را در نقل همان قسمت نیز ملامت ودر نتیجه وادار کرده اند که برگه دیگری به دست نقادان تاریخ بدهد ولطمه دیگری بر کتاب خود وارد سازد.
سخنی از اسکافی
اسکافی در کتاب معروف خود در باره این فضیلت تاریخی که حضرت علی - علیه السلام در محضر پدر وعموها و شخصیت های برجسته بنی هاشم با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیمان فداکاری بست وآن حضرت نیز او را برادر ووصی وخلیفه خود خواند داد سخن داده چنین میگوید:
کسانی که میگفتند ایمان امام - علیه السلام در دوران کودکی بوده است - دورانی که کودک در آن خوب وبد را به درستی تشخیص نمیدهد - در باره این سند تاریخی چه میگویند؟
آیا ممکن است پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رنج پختن غذای جمعیت زیادی را بر دوش کودکی بگذارد ؟ویا به کودک خردسالی فرمان دهد که آنان را برای ضیافت دعوت کند؟ آیا صحیح است پیامبر کودک نابالغی را راز دار نبوت بداند ودست در دست او بگذارد واو را برادر ووصی ونماینده خود در میان مردم معرفی کند؟
مسلما خیر. بلکه باید گفت علی - علیه السلام در آن روز از لحاظ قدرت جسمی ورشد فکری به حدی رسیده بود که برای همه این کارها شایستگی داشت. لذا این کودک هیچ گاه با کودکان دیگر انس نگرفت ودر جرگه آنان وارد نشد وبه بازی با آنان نپرداخت، وبلکه از لحظه ای که دست پیمان خدمت وفداکاری به سوی رسول خدا دراز کرد در تصمیم خود راسخ بود و پیوسته گفتار خود را با کردار توام میساخت ودر تمام مراحل زندگی انیس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.
او نه تنها در آن مجلس اولین کسی بود که ایمان خود را نسبت به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابراز داشتبلکه هنگامی که سران قریش از پیامبر خواستند که برای اثبات صدق گفتار خویش وگواه ارتباطش با خدا معجزهای بیاورد(یعنی دستور دهد که درخت از جای خود کنده شود وبرابر آنان بایستد) علی در آن هنگام نیز یگانه فردی بود که ایمان خود را در برابر انکار دیگران ابراز کرد. (12)
امیر المؤمنین - علیه السلام، خود ماجرای معجزه خواهی این گروه را در یکی از خطبه های خود نقل میکند و میگوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنان گفت: اگر خدا چنین کند، به یگانگی او و رسالت من ایمان می آورید؟
همه گفتند: بلی.
در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعا کرد وخدا دعای او را مستجاب ساخت ودرخت از جای خود کنده شد ودر برابر پیامبر ایستاد. گروه معجزه خواه راه عناد وکفر را پیمودند وبه جای تصدیق پیامبر او را جادوگر خواندند. ولی من که در کنار پیامبر ایستاده بودم، رو به او کردم وگفتم:
ای پیامبر! من نخستین کسی هستم که به رسالت تو ایمان دارم واعتراف میکنم که درخت این کار را به فرمان خدا انجام داد تا نبوت تو را تصدیق کند وسخن تو را بزرگ شمارد.
در این هنگام، تصدیق من بر آنان گران آمد وگفتند که تو را کسی جز علی تصدیق نخواهد کرد. (13)
2 - فداکاری بی نظیر
اعمال ورفتار هر فرد، زاییده طرز تفکر وعقیده او است. جانبازی وفداکاری از نشانه های افراد با ایمان است. اگر ایمان انسان به چیزی به حدی برسد که آن را بالاتر از جان ومال خود بداند، قطعا در راه آن سر از پا نمیشناسد وهستی وتمام شؤون خویش را فدای آن میسازد. قرآن مجید این حقیقت را در آیه زیر منعکس کرده است:
انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون . (حجرات: 15)
«مؤمنان کسانی هست که به خدا وپیامبر او ایمان آوردند ودر آن هرگز تردید نکردند وبا مال وجان خود در راه خدا کوشیدند; آنان به راستی در ایمان خود صادقند.
در سالهای آغاز بعثت، مسلمانان سخت ترین شکنجه ها وزجرها را در راه پیشبرد هدف تحمل میکردند. آنچه که دشمنان را از گرایش به آیین توحید باز میداشت همان عقاید خرافی نیاکان وحفظ مقام خدایان وتفاخر به امتیازات قومی وطبقاتی وکینههای موروثی قبیلهای بود. این موانع تا روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مکه را فتح کرد، بر سر راه پیشرفت اسلام در مکه واطراف آن وجود داشت وجز با قدرت نیرومند ارتش اسلام از میان نرفت.
فشار قریش بر مسلمانان سبب شد که گروهی از آنان به حبشه وگروه دیگری به یثرب مهاجرت کنند. با آنکه پیامبر وحضرت علی از حمایتخاندان بنی هاشم وبالاخص ابوطالب برخوردار بودند، اما جعفر بن ابی طالب ناگزیر شد به همراه تنی چند از مسلمانان در سال پنجم بعثت مکه را به عزم حبشه ترک گوید وتا سال هفتم هجرت که سال فتح خیبر بود در آنجا اقامت گزیند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در سال دهم بعثت حضرت ابوطالب، بزرگترین حامی ومدافع خویش را، در مکه از دست داد. بیش از چند روز از مرگ عموی بزرگوارش نگذشته بود که همسر مهربان او خدیجه، که هیچ گاه از بذل جان ومال در پیشبرد هدف مقدس پیامبر دریغ نمیداشت، نیز چشم از جهان پوشید. با در گذشت این دو حامی بزرگ، میزان خفقان وفشار بر مسلمین در مکه فزونی گرفت; تاآنجا که در سال سیزدهم بعثت، سران قریش در یک شورای عمومی تصمیم گرفتند که ندای توحید را بازندانی کردن پیامبر یا با کشتن ویا تبعید او خاموش سازند. قرآن مجید این سه نقشه آنان را یاد آور شده، میفرماید:
واذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک ویمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین (انفال: 30)
به یاد آور هنگامی را که کافران بر ضد تو حیله کردند وبر آن شدند که تو را در زندان نگه دارند یا بکشند ویا تبعید کنند. آنان از در مکر وارد میشوند وخداوند مکر آنان را به خودشان باز میگرداند; وخداوند از همه چاره جوتر است.
سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله فردی انتخاب شود وسپس افراد منتخب به هنگام نیمه شب یکباره بر خانه محمد صلی الله علیه و آله و سلم هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند. بدین طریق، هم مشرکان از تبلیغات او آسوده میشدند وهم خون او در میان قبایل عرب پخش میشد ولذا خاندان هاشم نمیتوانستبا تمام قبایلی که در ریختن خون وی شرکت کرده بودند به خونخواهی ومبارزه برخیزند.
فرشته وحی پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت ودستور الهی را به او ابلاغ کرد که باید هرچه زودتر مکه را به عزم یثرب ترک کند.
شب مقرر فرا رسید. مکه ومحیط خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تاریکی شب فرو رفته بود. ماموران مسلح قریش هر یک از سویی به جانب خانه رسول خدا روی آوردند. اکنون پیامبر باید با استفاده از شیوه غافلگیری خانه را ترک کرده، در عین حال، چنین وانمود کند که در خانه است ودر بستر خود آرمیده است. برای اجرای این نقشه لازم بود که فرد جانبازی در بستر او بخوابد وروانداز سبز پیامبر را به خود بپیچد تا افرادی که نقشه قتل او را کشیدهاند تصور کنند که او هنوز خانه را ترگ نگفته است ولذا توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود واز راه عبور ومرور افراد در کوچه وبیرون مکه جلوگیری نکنند. اما کیست که از جان خود بگذرد ودر خوابگاه پیامبر بخوابد؟ این فرد فداکار، لابد کسی است که پیش از همه به وی ایمان آورده است واز آغاز بعثت، پروانهوار، گرد شمع وجود او گردیده است. آری، این شخص شایسته کسی جز حضرت علی - علیه السلام نیست واین افتخار باید نصیب وی شود.
از این رو، پیامبر رو به حضرت علی کرد وگفت: مشرکان قریش نقشه قتل مرا کشیده اند وتصمیم گرفتهاند که به طور دسته جمعی به خانه من هجوم آورند ومرا در میان بستر بکشند. از این جهت از طرف خدا مامورم که مکه را ترک کنم. لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابی وآن پارچه سبز را به خود بپیچی تا آنان تصور کنند که من هنوز در خانه ام ودر بسترم آرمیده ام ومراتعقیب نکنند. وحضرت علی - علیه السلام در اطاعت امر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آغاز شب در بستر آن حضرت آرمید.
چهل نفر آدمکش اطراف خانه پیامبر رامحاصره کرده بودند واز شکاف در به داخل مینگریستند ووضع خانه را عادی میدیدند وگمان میکردند که پیامبر در بستر خود آرمیده است. همه سراپا مراقب بودند وآنچنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش موری از نظر آنان مخفی نمیماند.
اکنون باید دید که پیامبر اکرم، با این مراقبتشدید، چگونه خانه را ترک گفت.
بسیاری از سیره نویسان بر آنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که آیاتی از سوره یس را قرائت میکرد (14) صف محاصره کنندگان را شکافت وآنچنان ازمیانشان عبور کرد که احدی متوجه نشد. امکان این مطلب قابل انکار نیست; چه هرگاه مشیت الهی بر این تعلق گیرد که پیامبر خود را از طریق اعجاز وبه طور غیر عادی نجات دهد، هیچ چیز نمیتواند مانع از آن شود. ولی سخن اینجاست که قراین زیادی حکایت میکند که خدا نمیخواست پیامبر خود را از طریق اعجاز نجات بخشد، زیرا در این صورت لازم نبود که حضرت علی در بستر پیامبر بخوابد وخود پیامبر به غار «ثور» برود وسپس با زحمات زیادی راه مدینه را در پیش گیرد.
برخی نیز میگویند هنگامی که پیامبر از خانه خارج شد همه آنان را خواب ربوده بود وپیامبر از غفلت آنان استفاده کرد. ولی این نظر دور از حقیقت است وهرگز شخص عاقل باور نمیکند که چهل آدمکش که خانه را برای این محاصره کرده بودند که پیامبر از خانه بیرون نرود تا در وقت مناسب او را بکشند، ماموریتخود را آنچنان سرسری بگیرند که همگی با خیال آسوده بخوابند!
ولی بعید نیست، همان طور که برخی نوشتهاند، پیامبر پیش از گرد آمدن تروریستها، خانه را ترک گفته بود. (15)
یورش به خانه وحی
ماموران قریش، در حالی که دستهایشان بر قبضه شمشیر بود، منتظر لحظه ای بودند که همگی به خانه وحی یورش آورند وخون پیامبر را که در بسترش آرمیده است بریزند. آنان از شکاف در به خوابگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مینگریستند واز فرط فرح در پوست نمی گنجیدند وتصور میکردند که به زودی به آخرین آرزوی خود خواهند رسید. ولی علی - علیه السلام، با قلبی مطمئن وخاطری آرام، در خوابگاه پیامبر دراز کشیده بود، زیرا میدانست که خداوند پیامبر عزیز خود رانجات داده است.
دشمنان، نخست تصمیم گرفته بودند که نیمه شب به خانه پیامبر هجوم آورند، ولی به عللی از این تصمیم منصرف شدند وسرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند وماموریتخود را انجام دهند. پردههای تیره شب به کنار رفت وصبح صادق سینه افق را شکافت. ماموران با شمشیرهای برهنه به طور دسته جمعی به خانه پیامبر هجوم آوردند واز اینکه در آستانه تحقق بزرگترین آرزوی خود بودند از شادی در پوستخود نمیگنجیدند، اما وقتی وارد خوابگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدند حضرت علی - علیه السلام را به جای پیامبر یافتند. خشم وتعجب سراپای وجود آنان را فرا گرفت. رو به حضرت علی کردند وپرسیدند محمد کجاست؟! فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من میخواهید؟ در این موقع، از فرط عصبانیت به سوی حضرت علی - علیه السلام حمله بردند واو را به سوی مسجد الحرام کشیدند، ولی پس از بازداشت مختصری ناگزیر آزادش ساختند ودر حالی که خشم گلوی آنان را میفشرد تصمیم گرفتند که از پای ننشینند تا جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کشف کنند. (16)
قرآن مجید برای اینکه این فداکاری بی نظیر در تمام قرون واعصار جاودان بماند، در طی آیهای جانبازی حضرت علی - علیه السلام را میستاید واو را از کسانی میداند که جان به کف در راه کسب رضای خدا میشتابند:
ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد . (بقره: 207)
برخی از مردم کسانی هستند که جان خود را برای تحصیل رضای خداوند از دست میدهند; وخداوند به بندگان خود رؤوف ومهربان است.
جنایتکار عصر بنی امیه
بسیاری از مفسران شان نزول آیه اخیر را حادثه «لیلة المبیت» میدانندوبر آنند که آیه به همین مناسبت در باره حضرت علی - علیه السلام نازل شده است. (17)
سمرة بن جندب، عنصر جنایتکار عصر اموی، با گرفتن چهار صد هزار درهم حاضر شد که نزول این آیه را در باره حضرت علی - علیه السلام انکار کند ودر یک مجمع عمومی بگوید که آیه در باره عبد الرحمان بن ملجم نازل شده است! وی نه تنها نزول این آیه را در باره علی - علیه السلام انکار کرد بلکه افزود که آیه دیگری(که در باره منافقان است) در بارهعلی - علیه السلام نازل شده است. (18) آیه مزبور این است:
ومن الناس من یعجبک قوله فی الحیاةالدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه وهو الد الخصام . (بقره: 204)
گفتار برخی از مردم تو را به تعجب وا میدارد وخدا را بر آنچه که در دل دارد گواه میگیرد. (تو فریب ظاهر گفتار او را مخور، زیرا) وی از سخت ترین دشمنان است.
چنین تحریفی از حقیقت از چنان جنایتکاری بعید نیست. وی در دوران استانداری «زیاد» در عراق، فرماندار بصره بود وبه سبب عنادی که با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشت هشت هزار نفر را به جرم ولایت ودوستی با حضرت علی - علیه السلام کشت. وقتی «زیاد» از وی بازجویی کرد که چرا وبه چه جراتی این همه افراد را کشته است وهیچ تصور نکرد که در میان آنان بی گناهی وجود داشته باشد، وی در پاسخ با کمال وقاحت گفت: «لو قتلت مثلهم ما خشیت» یعنی: من از کشتن دو برابر آنان نیز باکی نداشتم. (19)
ذکر کارهای ننگین سمره در این صفحات نمیگنجد. او همان کسی است که دستور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را، که هر وقتبرای سرکشی به نخل خود وارد منزل مردم میشود، باید اجازه بگیرد، رد کرد وحتی حاضر نشد نخل خود را به چند برابر قیمت آن به پیامبر بفروشدواصرار میورزید که برای سرکشی به نخل خود هرگز اجازه نخواهد گرفت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس ازمشاهده این جریان به صاحب خانه گفت: برو درخت این مرد را بکن وبه دور بینداز. وبه سمره فرمود: «انک رجل مضار و لا ضرر و لاضرار». یعنی: تو مرد زیان رسانی هستی واسلام اجازه نمیدهد کسی به کسی ضرر بزند.
باری، این تحریف چند روزی بر ساده لوحان اثر جزئی نهاد، ولی مرور زمان پردههای تعصب را به کنار زد ومحققان تاریخ اسلام حقایق را از ورای اوهام بیرون کشیدند ومحدثان ومفسران نزول آیه را در شان حضرت علی - علیه السلام تصدیق کردند. این واقعه تاریخی حاکی است که مردم شام چنان تحت تاثیر تبلیغات دستگاه اموی قرار گرفته بودند که هرچه از دهان گویندگان آن دستگاه میشنیدند همه را چون لوح محفوظ میپنداشتند. از اینکه مردم شام گفتار امثال سمره راتصدیق میکردند میتوان فهمید که آنان کوچکترین اطلاعی از تاریخ اسلام نداشتند، زیرا هنگام نزول آیه عبد الرحمان چشم به جهان نگشوده بود ولااقل به محیط حجاز قدم نگذاشته وپیامبر را ندیده بود تا آیهای در باره او نازل شود.
تعصبات ناروا
فداکاری امیر مؤمنان - علیه السلام در شبی که خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از طرف آدمکشان قریش محاصره شده بود امری نیست که بتوان آن را انکار کرد ویا کوچک شمرد. خداوند برای اینکه به این رویداد تاریخی رنگ ابدی وجاودانی بخشد در قرآن مجید (سوره بقره، آیه207) از آن یاد کرده است و مفسران بزرگ نیز در تفسیر آیه مربوط به این واقعه به نزول آن در شان حضرت علی - علیه السلام اشاره کردهاند. ولی افرادی که بر دیده، پرده ودر دل، تعصب وبغض به حضرت علی - علیه السلام دارند به دست وپا افتاده اند تا این فضیلت بزرگ تاریخی را چنان تفسیر کنند که از عظمت فداکاری آن حضرت بکاهند.
جاحظ، یکی از دانشمندان معروف اهل تسنن، چنین مینویسد:
هرگز نمیتوان خوابیدن علی در بستر پیامبر را اطاعت وفضیلت بزرگ شمرد، زیرا پیامبر به او اطمینان داده بود که اگر در جایگاه او بخوابد آسیبی به او نخواهد رسید. (20)
پس از وی، ابن تیمیه دمشقی (21) به این مطلب افزوده است که: علی از طریق دیگر نیز میدانست که کشته نمیشود، زیرا پیامبر به وی گفته بود که فردا در محل معینی از مکه اعلام کند که هرکس نزد محمد امانتی دارد بیاید وباز گیرد. علی از ماموریتی که پیامبر به وی داد به خوبی دریافت که اگر در بستر آن حضرت بخوابد آسیبی به وی نخواهد رسید وجان به سلامت خواهد برد.
پاسخ
پیش از آنکه موضوع را بررسی کنیم از تذکر نکتهای ناگزیریم وآن اینکه جاحظ وابن تیمیه وپیروان آن دو، که به بی مهری نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معروفند، برای انکار فضیلتی، ناخود آگاه، فضیلتبرتری را برای حضرت علی - علیه السلام اثبات کرده اند! زیرا حضرت علی - علیه السلام که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ماموریت داشت که در خوابگاه او بخوابد از نظر ایمان از دو حال خارج نبود. یا ایمان او به راستگویی پیامبر در حد متعارف بود ویا به طور فوق العادهای به صدق گفتار پیامبر ایمان داشت.
در صورت نخست نمیتوان گفت که حضرت علی - علیه السلام علم قطعی به سلامت وبقای خود داشت، زیرا برای کسانی که از نظر ایمان واعتقاد در مرتبهای نازل قرار دارند هرگز از گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جزم ویقین به صحت گفتار او حاصل نمیشود واگر هم در بستر وی بخوابند دچار نگرانی وتشویش فراوان خواهند بود.
ولی اگر حضرت علی - علیه السلام از نظر ایمان در درجه ای عالی قرار داشت وصحت گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در دل او چون نور خورشید روشن بود، در این صورت برای حضرت علی - علیه السلام فضیلتبالاتری اثبات کردهایم. زیراهرگاه ایمان فردی به مرتبهای برسد که آنچه را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میشنود چنان صحیح وصادق بینگارد که برای او با روز روشن فرق نکند واگر پیامبر به او بگوید که اگر در بستر وی بخوابد آسیبی به او نخواهد رسید با قلبی چنان آرام در بستر او بیارمد که سر سوزنی احتمال خطر ندهد، با چنین فضیلتی قطعا چیزی برابری نمیکند.
اکنون صفحات تاریخ را ورق بزنیم.
تاکنون بحث ما بر این فرض بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی - علیه السلام گفته است که کشته نخواهد شد، ولی اگر به تاریخ رجوع کنیم خواهیم دید که مطلب چنان نیست که پیروان حاجظ وابن تیمیه گمان کردهاند وهمه مورخان حادثه را آنگونه که این دو نوشته اند ضبط نکرده اند.
مؤلف طبقات کبرا (22) واقعه هجرت را به طور مشروح نوشته است وهرگز از آن جمله ای که جاحظ آن را دست اویز خود قرار داده(که پیامبر به علی گفت: در خوابگاه من بخواب وآسیبی به تو نخواهد رسید) یادی نکرده است.
نه تنها او بلکه مقریزی، مورخ معروف قرن نهم (23) ، نیز در کتاب مشهور امتاع الاسماع حادثه را همچون کاتب واقدی نقل کرده است وهرگز نگفته که پیامبر به علی فرمود: «آسیبی به تو نخواهد رسید».
آری، در این میان ابن هشام در سیره(ج1، ص483) وطبری در تاریخ خود (ج2، ص99) از آن گفتار یادی کردهاند وکسانی همچون ابن اثیر در تاریخ کامل(ج2، ص372) ودیگران نیز که آن را نقل کردهاند همگی از سیره ابن هشام ویا تاریخ طبری گرفته اند.
بنابر این مسلم نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این مطلب را گفته باشد واگر هم گفته باشد به هیچ وجه معلوم نیست که هر دو مطلب را (نرسیدن آسیب ورد امانتهای مردم) در همان شب نخست گفته باشد; به گواه اینکه این حادثه را علما ومورخان شیعه وبرخی از سیره نویسان اهل تسنن به صورت دیگری نقل کردهاند. اینک توضیح مطلب:
دانشمند معروف شیعه، مرحوم شیخ طوسی، در امالی خود دنباله واقعه هجرت را که منتهی به نجات پیامبر شد چنین مینویسد:
شب هجرت سپری شد وعلی - علیه السلام از محل اختفای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آگاه بود وبرای فراهم ساختن مقدمات سفر پیامبر لازم بود شبانه با او ملاقات کند. (24)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سه شب در غار ثور بسر برد. در یکی از شبها حضرت علی - علیه السلام وهند بن ابی هاله فرزند خدیجه به غار رفتند وبه محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند. پیامبر دستورهای زیر را به حضرت علی داد:
1) دو شتر برای من وهمسفرم آماده کن. (در این موقع ابوبکرگفت: من قبلا دو شتر برای این کار آماده کرده ام. پیامبر فرمود: در صورتی این دو شتر را از تو میپذیرم که پول هر دو را بپردازم. سپس به علی دستور داد که پول شتران را بپردازد».
2) من امین قریش هستم وهم اکنون امانتهای مردم در خانه من است. فردا باید در محل معینی از مکه بایستی وبا صدای رسا اعلام کنی که هرکس امانتی نزد محمد دارد بیاید وآن را باز گیرد.
3) بعد از رد امانتها باید خود را آماده مهاجرت کنی. هروقت نامه من به تو رسید، دخترم فاطمه ومادرت فاطمه وفاطمه دختر زبیر بن عبد المطلب را همراه خود بیاور. واگر کسانی از بنی هاشم خواستار مهاجرت شدند مقدمات هجرت آنان را نیز فراهم کن. (سپس فرمود: )«از این پس هر خطری که در کمین تو بود از تو برطرف شده است ودیگر آسیبی به تو نخواهد رسید». (25)
این جمله مانند همان جملهای است که ابن هشام در سیره وطبری در تاریخ خود آوردهاند. بنابر این اگر پیامبر به حضرت علی تامین داده است در شبهای بعد بوده است ونه در شب هجرت، واگر به حضرت علی فرمان داده است که امانتهای مردم را رد کند در شب دوم ویا سوم بوده است ونه در لیلة المبیت.
اگر بعضی از مورخان اهل تسنن واقعه را طوری نقل کردهاند که میرساند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در همان شب هجرت به حضرت علی تامین داده ودر همان شب نیز دستور رد امانتها را صادر کرده است قابل توجیه است، زیرا بعید نیست که نظر آنان به نقل اصل حادثه بوده است وذکر زمان ومکان صدور این اوامر ووصایا برای آنان حائز اهمیت نبوده است.
حلبی در سیره خود مینویسد:
در یکی از شبها که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غار ثور بسر میبرد علی - علیه السلام شرفیاب محضرش گردید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن شب به علی - علیه السلام دستور داد که امانتهای مردم را بازگرداند وقرضهای پیامبر را ادا کند. (26)
واز مؤلف کتاب «الدرا لمنثور» نقل میکند که علی - علیه السلام پس از شب هجرت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ملاقات داشته است. (27)
دو گواه روشن بر فداکاری امام علیه السلام
دو مطلب تاریخی گواه میدهد که عمل حضرت علی - علیه السلام در آن شب جز فداکاری نبوده، آن حضرت به راستی آماده قتل وشهادت در راه خدا بوده است.
1) اشعاری که امام - علیه السلام پیرامون این حادثه تاریخی سروده وسیوطی همه آنها را در تفسیر خود (28) نقل کرده است، گواه روشن بر جانبازی اوست:
وقیتبنفسی خیر من وطا الحصی
محمد لما خاف ان یمکروا به
وبت اراعیهم متی ینشروننی
ومن طاف بالبیت العتیق و بالحجر
فوقاه ربی ذو الجلال من المکر
و قد وطنت نفسی علی القتل و الاسر
من جان خود را برای بهترین فرد روی زمین ونیکوترین شخصی که خانه خدا وحجر اسماعیل را طواف کرده استسپر قرار دادم.
آن شخص عالیقدر محمد بود. ومن هنگامی دستبه این کار زدم که کافران نقشه قتل او را کشیده بودند ولی خدای من او را از مکر دشمنان حفظ کرد.
من در بستر وی بیتوته کردم ودر انتظار حمله دشمن بودم وخود را برای مرگ واسارت آماده کرده بودم.
2) دانشمندان سنی وشیعه نقل کردهاند که خداوند در آن شب به دو فرشته بزرگ خود، جبرئیل ومیکائیل، خطاب کرد که: اگر من برای یکی از شما مرگ وبرای دیگری حیات مقرر کنم کدام یک از شما حاضر است مرگ را بپذیرد وزندگی را به دیگری واگذار کند؟ در این لحظه هیچ کدام نتوانست مرگ را بپذیرد ودر راه دیگری فداکاری کند. سپس خدا به آن دو فرشته خطاب کرد که: به زمین فرود آیید وببینید که علی چگونه مرگ را خریده، خود را فدای پیامبر کرده است; سپس جان علی را از شر دشمن حفظ کنید. (29)
اگر از نظر بعضی مرور زمان بر این فضیلتبزرگ پرده کشیده است، ولی در آغاز اسلام عمل حضرت علی - علیه السلام در نظر دوست ودشمن بزرگترین فداکاری به شمار میرفت. در شورای شش نفری که به فرمان عمر برای تعیین خلیفه تشکیل شد علی - علیه السلام با ذکر این فضیلتبزرگ بر اعضای شورا احتجاج کرد وگفت:
من شما اعضای شوری را به خدا سوگند میدهم که آیا جز من کسی بود که برای پیامبر در غار (حرا) غذا ببرد؟ آیا جز من کسی در جای او خوابید وخود را سپر بلای او کرد؟ همگی گفتند: والله جز تو کسی نبوده است. (30)
مرحوم سید بن طاووس در باره فداکاری حضرت علی - علیه السلام تحلیل جالبی دارد وآن را به فداکاری اسماعیل وتسلیم او در برابر پدر قیاس کرده، برتری ایثار حضرت علی - علیه السلام را اثبات کرده است. (31)
_____________________________
1 - انظروا الی من قامت علیه البینة انه یحب علیا واهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا عطائه و رزقه.
2 - من اتهمتموه بموالاة هؤلاء فنکلوا به واهدموا داره.
3 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص 44 - 45.
4 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص 44 - 45.
5 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج3، ص 15.
6 - همان، ج13، ص 221.
7 - فرحة الغری، نگارش مرحوم سید ابن طاووس، چاپ نجف، ص13 - 14.
8 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج13، 221.
9 - به تفسیر سوره شعراء، آیه 214 مراجعه فرمایید.
10 - این فضیلت تاریخی در مدارک زیر نقل شده است: تاریخ طبری، ج2، ص216; تفسیر طبری، ج19، ص 74; کامل ابن کثیر، ج2، ص 24; شرح شفای قاضی عیاض، ج3، ص37; سیره حلبی، ج 1، ص 321و. . . این حدیث را پیشوایان تاریخ وتفسیر به صورتهای دیگری نیز نقل کردهاند که از نقل آنها خودداری میشود.
11 - تفسیر طبری، ج19، ص 74.
12 - در النقض علی العثمانیة، ص 252 وشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج13، ص 244 و245 مشروح گفتار او در این زمینه آمده است.
13 - نهج البلاغه عبده، خطبه 238(قاصعه).
14 - منظور آیات هشتم ونهم ازاین سوره است.
15 - سیره حلبی، ج2، ص 32.
16 - تاریخ طبری، ج2، ص97.
17 - مدارک نزول آیه را در باره علی - علیه السلام سید بحرینی در تفسیر برهان (ج1، ص206 - 207) ومرحوم بلاغی در تفسیر آلاء الرحمان (ج1، ص 184 - 185) نقل کردهاند. شارح معروف نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، می گوید: مفسران نزول آیه را در حقعلی نقل کردهاند. (ر. ک. ج13، ص 262).
18 - شرح نهج البلاغه ابن ابی ا لحدید، ج4، ص73.
19 - تاریخ طبری، ج2، حوادث سال پنجاهم هجری.
20 - العثمانیة، ص 45.
21 - ابن تیمیه به سبب مخالفتهایی که با علمای اسلام داشت وعقاید خاصی که در باره شفاعت وزیارت قبور و. . . ابراز میکرد مطرود علمای وقت گردید وسرانجام در سال 728 هجری در زندان شام درگذشت.
22 - محمد بن سعد معروف به کاتب واقدی که در سال 168 هجری دیده به جهان گشود ودر سال 230 دیده از جهان بربست. طبقات وی جامعترین ودر عین حال اصلیترین کتابی است که در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نوشته شده است. به ج1، ص227 - 228 مراجعه فرمایید.
23 - تقی الدین احمد بن علی مقریزی(متوفا به سال 845 هجری).
24 - اعیان الشیعة، ج1، ص237.
25 - متن عبارت پیامبر این است: « انهم لن یصلوا الیک من الآن بشیء تکرهه».
26 - سیره حلبی، ج2، ص36 و37.
27 - سیره حلبی، ج2، ص36 و37.
28 - الدر المنثور، ج3، ص180.
29 - بحار الانوار، ج19، ص39، به نقل از احیاء العلوم غزالی.
30 - خصال صدوق، ج2، ص123 ; احتجاج طبرسی، ص 74.
31 - ر. ک. اقبال، ص593; بحار الانوار، ج19، ص 98.