«دوران سکوت‏» علی علیه السلام «دوران سکون‏» نیست

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

علت‏سکوت حضرت علی علیه السلام در برابر غصب خلافت چیست؟
آیا سکوت علی علیه السلام در برابر خلفا به معنای تقدیر و امضای رفتار و بدعت‏های آن‏ها نیست؟
بهره برداری از فضای حزن‏انگیز جامعه درپی رحلت‏حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم و عطش مردم در شناخت جایگزین «محوریت‏» حکومت اسلامی، زمینه شکل‏گیری شورای سقیفه را فراهم ساخت .


این شورا زمانی شکل گرفت که حضرت علی علیه السلام پیکر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم را برای خاک سپاری آماده می‏ساخت . خشن معرفی کردن چهره امام به دلیل کشتن بسیاری از سران و بزرگان مشرک قریش در جنگ‏ها سبب شد حضرت به جایگاه واقعی‏ اش دست نیاید . توجیه و تحریف چهره واقعی امیرمؤمنان، واقعه تاریخی «غدیر» را به فراموشی سپرد و علی علیه السلام ماند و دو راه در پیش: «رویارویی‏» یا «سکوت‏» .
هراس از تحریف اسلام و ترویج ‏بدعت‏ها، بازگشت مردم و زمامداران به عصر جاهلیت، حاکمیت اشراف، شکل گرفتن شکاف طبقاتی و تبعیض علی علیه السلام را به انتخاب گزاره نخست فرا خواند .
بر این بنیاد، در مسیر احقاق حق و گزاردن تکلیف برآمد . دست‏ حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و فاطمه علیها السلام را گرفت، برای بازگرداندن خلافت‏به جایگاه واقعی‏ اش به خانه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شتافت و از آنان یاری خواست .
در این رایزنی الاهی جز چهار تن (سلمان، ابوذر، عمار و مقداد) کسی با حضرت یار نشد . نداشتن یاور از یک سو، عدم اعتراض مردم به حاکمیت غیر علی علیه السلام و رویکرد جامعه به تن پروری و عافیت‏طلبی از سوی دیگر، علی علیه السلام را به انتخاب گزاره دوم رهنمون شد .
آن حضرت، بعدها در بازگشت از جنگ نهروان در پاسخ بدین پرسش که چرا چنان که با طلحه و زبیر نبرد کردی، به جنگ غاصبان خلافت نشتافتی، فرمود: اگر آن روز چهل یاور داشتم، مبارزه می‏کردم .
امام سکوت را برگزید; اما سکوتی که سایه‏اش بیست و پنج‏سال بر سر خلفا و اشراف و رانده شدگان پیامبر سنگینی می‏کرد .
علی علیه السلام هرگز خلافت را مشروع ندانست . پس از مرگ خلیفه دوم، وقتی شورای انتخاب خلافت رای به حضرت را به استمرار روش دو خلیفه سابق مشروط ساخت، حضرت با صراحت گفت، در صورت به دست گرفتن خلافت، به اجتهاد خود عمل خواهد کرد .
در بینش سیاستمداران جهان کنونی، علی علیه السلام می‏توانست در برخوردی تاکتیکی شرط شورا را بپذیرد و پس از به دست گرفتن زمام قدرت، به سامان دهی حکومت اسلامی پردازد; اما موضعگیری شفاف حضرت بر منطق «هدف وسیله را توجیه می‏کند» خط بطلان کشید و فریاد حق‏گرایی وی را در تاریخ جاودانه ساخت .
این موضعگیری سبب شد حضرت دوازده سال دیگر خلافت را از دست دهد .
اعتراض‏های حضرت به سیاست‏های غلط عمر در ایجاد شکاف طبقاتی و برخورد تبعیض‏آمیز با مسلمانان و نیز روش عثمان در تقسیم بیت المال و برخورد با رانده شدگان پیامبر از محوری‏ترین چالش‏های وی با خلفا به شمار می‏آید .
امام علیه السلام در سکوت بیست و پنج‏ ساله‏ اش، شبانگاهان با دلی اندوهبار در نخلستان‏ها با خدایش خلوت می‏کرد و روزهنگام، شاداب و پرطروات در صحنه‏ های گوناگون حضور می‏یافت .
شادابی و امید آفرینی وی به اندازه‏ای بود که عمر مزاح‏ هایش را بسیار و ناگوار می‏دانست .
«سال‏های سکوت‏» حضرت سال‏های «سکون‏» نبود . او در کنار بیان حق و اعتراض به کردار خلفا، به نگارش قرآن و تدوین فقه و تربیت‏شاگردان می‏پرداخت .
حضور در عرصه سازندگی و حفر و وقف قنات‏های متعدد، کاشتن نخل و رسیدگی به امور محرومان و حمایت از صحابه معترض در این سال‏ها تحقق یافت . افزون بر این، حضرت در امور قضایی و سیاسی و نظامی مشاور دلسوز خلفا به شمار می‏آمد . خلفا با اذعان به جایگاه محوری علی علیه السلام در مسائل مهم حکومتی و اعتراف به اشتباهاتی که توسط وی اصلاح می‏شد، (1) سنگینی حضور علی علیه السلام ژنده پوش و شوخ طبع را برگرده خود احساس می‏کردند .
حضرت دوران بیست و پنج‏ساله سکوت خود را با عبارت «همانند کسی که استخوان در گلو و خار در چشم‏دارد، بردباری ورزیدم‏» (2) ، به تصویر می‏کشد; اما در حقیقت روش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضرت چنان بود که او نیز خار دیدگان و استخوان گلوی مخالفانش به شمار می‏آمد .
_______________________________
1) لولا علی لهلک عمر .» این جمله زمانی از دهان عمر برون آمد که حضرت حکم سنگسار زن آبستن را مردود شمرد و جنین را مستحق سنگسار شدن ندانست .
2) وصبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجا، اری تراثی نهبا; دیدم صبر کردن خرمندی است . پس صبر کردم در حالی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود، میراث خود را تاراج رفته دیدم .