در این سلسله بحثها، نقد امیرمؤمنان علی علیه السلام از عملکرد خلفای قبلی، در دو بخش مورد بررسی قرار میگیرد:
1 . نقدها و تحلیلهای عام .
2 . نقدها و تحلیلهای خاص .
در این شماره بخشی از نقدهای عام، زیر چند عنوان از نظر خوانندگان گرامی میگذرد:
ویژگی های یک ناقد
هر حکومتی در خور نقد است; چراکه از راه نقد و تحلیل است که نقاط ضعف و قوت حکومتها به دست میآید . در نتیجه، هم مردم آگاهی بیشتری پیدا میکنند و در انتخاب زمامداران و مسئولان آگاهانه تر گام بر میدارند و هم زمامداران و مسئولان امور، میتوانند با استفاده از کوله بار سنگین تجارب گذشتگان، در کار خود موفق تر و کامیابتر باشند .
ناقد و تحلیلگر باید از دو ویژگی مهم برخوردار باشد: یکی; بیطرفی کامل و دوری جستن از هرگونه طرفداری، تعصب، عداوت و کینه . دیگری; آشنایی و احاطه کامل بر تمام ابعاد، مقدمات و نتایج آنچه مورد نقد و تحلیل قرار میدهد .
چنین کسی حق دارد هر حکومتی را که در مورد آن شناخت کاملی دارد، زیر ذرهبین نقد و تحلیل قرار دهد، حتی حکومت معصوم علیه السلام . چه مانعی دارد ناقدی آگاه و بیطرف حکومت مبارک نبوی صلی الله علیه و آله و حکومت مقدس علوی علیه السلام را هم نقد کند، تا معلوم شود حکومت معصوم بر غیر معصوم چه مزایایی دارد; آیا حکومت معصوم در آخر زمان، برآورنده تمام ایدههای عالی انسانها هست یا نیست؟ صدالبته که به اعتقاد پیروان اهلبیت (که واقعیت و حق هم است)، حکومت معصوم علیه السلام برآورنده تمام نیازها است .
خوشبختانه امیرالمؤمنین علیه السلام باب نقد حکومتهای پس از پیامبر صلی الله علیه و آله را گشوده و در نهایت دلسوزی، نقاط ضعف را گوشزد کرده و نشان داده که مشکلات سه حکومت پیش از وی، بر دوران پنجساله خلافتش سایه افکنده و جنگهای خانمان برانداز، ناکسین، قاسطین و مارقین را سبب شده است (1).
متاسفانه در میان امت میلیاردی اسلام، بسیارند کسانی که نقد حکومت خلفا را برنمیتابند و چشم و گوش خود را بر روی خواندن و شنیدن هر نقدی بستهاند . خواه نقد حکومت سه خلیفه اول و خواه نقد حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام .
نهج البلاغه، منبع نقدهای امیرالمؤمنین(ع)
یکی از ابعاد مهم نهج البلاغه، نقد حکومتهای پس از پیامبر صلی الله علیه و آله است . مسلمانانی که از نقد گریزانند، از نهجالبلاغه هم گریزانند . در میان اینان، هم علی علیه السلام غریب است و هم نهجالبلاغه .
در این نوشتار نمیخواهیم خود، به نقد حکومتهای پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، مخصوصا سه خلیفه اول بپردازیم، بلکه میخواهیم نقدها و تحلیلهای امیرالمؤمنین علیه السلام را بررسی کنیم .
منبع و ماخذ این بررسی، نهجالبلاغه است; چراکه نهجالبلاغه از هر روایتی معتبرتر و از هر تاریخی موثقتر است، چنانکه ابن ابی الحدید معتزلی معتقد است: نهجالبلاغه به هیچوجه قابل خدشه و اشکال نیست; قسمتی از مطالب نهجالبلاغه به تواتر ثابت است و قسمتی دیگر که به تواتر ثابت نیست، از راه وحدت سیاق و تشابه متنی با قسمت نخست، صدورش ثابت میشود . بنابراین، کل نهجالبلاغه مقطوع الصدور است (2).
پیش از آغاز بحث اصلی، مقدمتا یادآوری میشود که: دوران خلافت سه خلیفه اول، بیست و پنجسال به طول انجامید در این مدت، جهان اسلام به سرعت، گسترش یافته و مردمی که هیچ آشنایی با اسلام نداشتند، از اقوام و ملل مختلف، به اسلام گرویدند . در پی آن انتظاراتی به وجود آمد که مسلمانان سابقه دار و دستگاه حکومت، میبایستی پاسخگو باشند . آیا اینان توانسته بودند چهره واقعی اسلام را برای دنیای آن روز ترسیم کنند یا نه؟ آیا گسترش اسلام، عامل یا عوامل بازدارنده ای نداشت؟ آیا اگر مسلمانان قدیمی و دستاندرکاران حکومت، اسلام واقعی را پیاده میکردند، اسلام پنج قاره عالم را برقآسا فرا نمیگرفت؟ خلیفه دوم اعتراف کرده بود که عبدالرحمان بن عوف، قارون این امت است (3). در عین حال، او را در شورای ششنفری جای میدهد و اعلام میکند که اگر در تعیین خلیفه اختلاف کردند، آن سه نفری که عبدالرحمان در میان آنهاست، مقدم است (4).
بدین ترتیب زمینه خلافت خلیفه سوم را فراهم میکند . با اینکه خود اعتراف کرده بود که وی عیب بزرگش تعصب فامیلی و علاقه زیاد به قوم و خویش و قبیله است (5). مگر ممکن است که قارون امت، به کسی جز شوهرخواهر خود رای دهد؟
بنابراین کسی که مدت بیست و پنجسال، در تمام مشکلات با خلفا همگام بوده، هرگز به عنوان یک رقیب سیاسی با آنها برخورد نکرده، تا آنجا که توانسته در رفع مشکلات کوشیده، خطرات را دفع کرده، با صبر و شکیبایی تمام مصیبت هایی را که بر خود و خانوادهاش وارد شده تحمل کرده، بهترین کسی است که میتواند مسائل و مشکلات عمومی دوران خلافت سه خلیفه را بازگو کند و انحرافات را برملا سازد .
حضرتش کارنامه بیست و پنجساله دوران خلافت هر سه خلیفه را در معرض دید و تماشای مردم معاصر و نسلهای آینده قرار داده است، تا آنهایی که نقد خلفا را بر میتابند، منصفانه و بی طرفانه قضاوت کنند . این نقدها را در دو بخش بررسی میکنیم: بخش اول، نقدها و تحلیل های عام، و بخش دوم، نقدها و تحلیلهای خاص .
بخش اول را تحت چند عنوان بررسی میکنیم:
1 . ایجاد فضای خفقان
ممکن است از راه فراهم کردن جو نامساعد و محیط خفقان، شخصی را آنچنان بایکوت کنند تا نتواند کلمه ای بر زبان آورد و شرایط حاکم را برای مردم توضیح دهد .
هنگامی که ابوسفیان، عباس را با خود آورد که با علی علیه السلام بیعت کند تا خلافت از خاندان بنیهاشم بیرون نرود، حضرت از بیعتبا آنها خودداری کرد و فرمود:
«شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طریق المنافرة، و ضعوا تیجان المفاخرة» (6).
«امواج فتنه ها را با کشتیهای نجات بشکافید و از راه مخالفت، بازگردید و تاج های مفاخرت و برتری جویی را از سر بردارید» .
او که میدانست ابوسفیان، قصد خیر ندارد، بلکه میخواهد از راه تفرقه افکنی، دشمنی دیرینه خود را با اسلام آشکار کند، راه هرگونه توطئه را بر روی او بست .
امام در ادامه سخن، درباره شرایط حاکم فرمود:
«... فان اقل، یقولوا حرص علی الملک و ان اسکت، یقولوا جزع من الموت ...» (7).
«... اگر سخن بگویم، میگویند: حریص بر حکومت است و اگر ساکت شوم، میگویند: از مرگ میترسد ...» .
با این بیان، معلوم میشود که نه تنها در سخن گفتن بایکوت شده بود، بلکه در سکوتش هم بایکوت شده بود . بایکوت علی علیه السلام یعنی بایکوت امت .
آیا میتوان شرایطی از این دشوارتر برای کسی فراهم کرد؟ در این شرائط، صبر چنین کسی بسیار دشوار است . به همین جهت، امام علیه السلام در خطبه مبارکه شقشقیه فرمود:
«فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی اری تراثی نهبا» (8).
«. . صبر کردم، حال آن که در دیده، خار و خاشاک و در گلو، استخوان بود . میدیدم که میراثم به تاراج رفته است» .
از این خطبه، که در زمان خلافتش ایراد فرمود، معلوم میشود که او بر حکومتحریص نبوده، بلکه حریص بر حق بوده است و از خلافت; میراث به غارت رفته اش به خاطر حفظ مصالح عالیه اسلام و امت، گذشته و بر همه مصایبی که بر او هجوم آورده، صبر میکرده است .
خلیفه دوم، هنگامی که شورای شش نفری را تعیین کرد و زمینه را به طور قطعی برای خلافت خلیفه سوم فراهم ساخت، برای هرکدام از آنها نقطه ضعفی بیان کرد، از جلمه حضرت علی علیه السلام را متهم کرد که حریص بر امر خلافت است (9).
معاویه هم، بعد از آن که در مقابل حضرتش طغیان کرد، در نامهای او را متهم کرد که: بر خلفا ستم روا داشته است . حضرت در پاسخ وی فرمودند:
«... فان یکن ذلک کذلک، فلیس الجنایة علیک، فیکون العذر الیک» (10).
«... اگر چنین باشد، برتو جنایتی نرفته، تا پیش تو عذرخواهی شود» .
البته حضرتش هیچیک از نسبت های ناروا را بدون جواب نگذاشته است، برخی را در ایام خلفا پاسخ گفته و برخی دیگر را پس از آنها و در زمانی که خفقان برداشته شده بود . تا محققین بتوانند داوری کنند و بر آنها معلوم شود که چه کسی گرفتار حرص و حسد و ترس بوده است .
در همان خطبه ای که در زمان خلیفه اول، ایراد شد، به عباس و ابوسفیان فرمود:
«... و الله! لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه ... .» (11).
«... به خدا سوگند که فرزند ابوطالب، انس و علاقهاش به مرگ از انس و علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر، بیشتر است ... .» .
2 . منزوی شدن نیروهای متعهد
حکومتی ایده آل است که نیروهای مؤمن، مخلص، متعهد و کارآمد را جذب کند و عناصر ناکارآمد و فاقد تعهد، ایمان و اخلاص را کنار بزند .
از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام، در دوران خلافتسه خلیفه، بزرگترین فاجعه به بار آمد و نیروهای مخلص و متعهد طرد شدند و به جای آنها نیروهای بیایمان، ضعیفالنفس، دنیاطلب و ... بر زمام امور گمارده شدند . نمونه بارز آن معاویه است که از سال هفدهم تا سال شصتم حکومت کرد; یعنی از سال هفدهم تا سال سی و پنجم به صورت حاکمی خودمختار در شام، تا سال چهلم در حزب قاسطین و به عنوان سرکرده طاغیان و سرکشان و تا سال شصتم به عنوان زمامداری مستبد و مستقل - که خلافت را ارثی کرد و آن را تیول بنیامیه ساخت - حکومت کرد .
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از بیعت مردم، با آن حضرت فرمود:
«. . الا! و ان بلیتکم قد عادت، کهیئتها یوم بعث الله نبیکم ...» (12).
«. . آگاه باشید که بلیه و گرفتاری شما، مانند روزی که پیامبر خدا مبعوث شد، بازگشت ...» .
آن روز، مسلمانان گرفتار توطئه های کفر، شرک و نفاق بودند و میکوشیدند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و یاران مخلصش را از پای درآورند . اکنون که علی علیه السلام (یعنی نفس پیامبر) (13) بر مسند خلافت تکیه زده، بار دیگر عقده های دیرینه گشوده شد، توطئه های گوناگون طراحی و اجرا میشود .
امام علیه السلام ادامه فرمود:
«والذی بعثه بالحق، لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة و لتساطن سوط القدر، حتی یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم و لیسبقن سابقون کانوا قصروا، و لیقصرن سباقون کانوا سبقوا ...» (14).
«سوگند به آن خدایی که پیامبرش را به حق برگزید، درهم آمیخته میشوید و در غربال آزمایش از هم جدا میگردید، آنگونه که کفگیر، دیگ را به هم میزند، درهم زده میشوید، تا زیر و رو شوید و سابقینی که دنبال ماندهاند، جلو میافتند و آنهایی که بر همه سبقت گرفتهاند، دنبال میمانند ...» .
این سخن - که به قول سید رضی چندان از فصاحت و بلاغتبرخوردار است، که زبان از بیان آن، عاجز است و هیچ انسانی به عمق آن نمیرسد (15) - نمایانگر این است که انقلابی بزرگ در پیش است و جامعه باید زیر و رو گردد، حق و ناحق باید مشخص شود و آنهایی که به ناحق جلو افتادهاند، باز گردند و آنهایی که به ناحق، دنبال ماندهاند، جلو بیفتند .
حکومت برای حضرت وسیله بود، نه هدف . آنهایی که او را متهم به حرص و حسد میکردند، برخی دانسته و برخی ندانسته، کسی را هدف تیر تهمت قرار میدادند که هم و غمی، جز احیای دین، امحای ظلم و تبعیض و اقامه عدل و داد نداشت .
چنانکه خودشان فرمودند:
«. . لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم ولا سغب مظلوم القیتحبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز» (16).
«. . اگر حضور حاضران و قیام حجت، به وجود یاران و عهد و پیمانی که خداوند از علما گرفته، که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم آرام نگیرند نبود، ریسمان خلافت را بر کوهان شتر آن میانداختم و آخرش را به جام اولش آب میدادم و میدیدید که این دنیای شما در نزد من از عطسه ماده بزی خوارتر است» .
لازم بود حضرتش، در دوران حکومتخود، هرچند دورانش کوتاه و مشکلات آن سنگین و سهمگین باشد، الگویی از یک حکومت صالح، در برابر آیندگان قرار دهد; الگویی که با گفتار و کردار حضرتش مشخص میشود و راه را برای آیندگان روشن میسازد . آنچه او درباره فلسفه حکومتبیان کرده، - هرچند در قالب نقد خلفای پیشین - الگوی قولی است و آنچه عمل کرده، الگوی عملی است، و مجموع آن، کارنامه ای است که نمونه آن را هیچکس جز در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ندیده است .
از نظر آن حضرت، فلسفه حکومت، دفع تهاجم دشمنان، تامین امنیت راهها و جادهها، گرفتن حق ضعیف از قوی، تامین رفاه نیکوکاران و دفع شر بدکاران است (17).
اینها حداقل خدمتی است که یک حکومتباید برای مردم انجام دهد . چه; حاکم و زمامدار خود; آدم نیکوکار باشد و چه فاجر و بدکار (18).
اما میان حکومت ابرار و حکومت فاجران، فرق بسیار مهمی است:
«اما الامرة البرة فیعمل فیها التقی و اما الامرة الفاجرة فیتمتع فیها الشقی ...» (19).
«در امارت و حکومت نیکو، پرهیزکار عمل میکند و در امارت و حکومت فجورآمیز، شقی و زیانکار بهرهمند میشود ...» .
اکنون که دوران خلافت علوی فرا رسیده، وقت آن است که اهل تقوا پستهای کلیدی را در دست گیرند برخلاف گذشته که اشقیا حاکم شدند و جمع کثیری از راه حیف و میل بیتالمال مسلمین، قارونهای این امت گردیدند، همچون عبدالرحمان بن عوف!
3 . حاکمیت جور و باطل
حاکمیت جور و باطل با حاکمیت عدل و حق، دو طبیعت جداگانه دارند .
در حاکمیت جور و باطل، ممکن است کارهایی انجام شود که مخالف جور و باطل باشد و در حاکمیت عدل و حق، ممکن است کارهایی انجام گیرد که با عدل و حق مخالف است، ولی تفاوت این دو نوع حاکمیت این است که اولی کارهای خلاف عدل و حقیقت را جذب میکند و دومی آن را دفع میکند .
نوریان مر نوریان را جاذبند
ناریان مر ناریان را طالبند
در دوران سه خلیفه، جور و باطل بر امت اسلامی سایه افکند، چنان که حضرت علی علیه السلام هنگامی که طلحه و زبیر بیعتشکنی کردند و با دستیاری عایشه فتنه جنگ جمل را به راه انداختند، امام فرمودند:
«الا و ان الشیطان قد ذمر حزبه، و استجلب جلبه، لیعود الجور الی اوطانه، و یرجع الباطل الی نصابه ... .» (20).
«آگاه باشید که شیطان، حزب خود را برانگیخته و سپاه خود را گرد آورده، تا ستم به جای خود باز گردد و باطل به اصلش رجوع کند ...» .
معلوم میشود خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام پدیده مبارکی بوده که جور و باطل مستقر شده را متزلزل کرده و آنها را از جایگاه خود خارج ساخته است، درحالی که طلحه و زبیر میکوشیدند آنها را بر جایگاه خود استوار سازند و زمینههای تحقق عدالت و حقیقت را از میان ببرند .
جامعه ای که به حاکمیت جور و باطل خوی گیرد، بهرغم احساس رنج و تعب، به آسانی تن به عدالت و حقیقت نمیدهد، به همین جهت، حضرتش در شکوه از مردم زمان خویش میفرماید:
«ایها الناس انا قد اصبحنا فی دهر عنود و زمن کنود، یعد فیه المحسن مسیئا و یزداد الظالم فیه عتوا ... .» (21).
«در روزگاری به سر میبریم که مردم آن ستمکار و کفران کننده نعمت هستند . در این روزگار، نیکوکار، بدکار شمرده میشود و ظالم، بر سرکشی خود میافزاید ...» .
__________________________
1) فیضالاسلام، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، خطبه 3 .
2) او در این احتمال که کل نهجالبلاغه مجعولاست، میگوید: «لانا نعلم بالتواتر صحة اسناد بعضه الی امیرالمؤمنین علیهالسلام» ، (شرح نهجالبلاغة، دار احیاء الکتب العربیة، ج1، ص8)، بنابراین از راه نقد متنی معلوم میشود که تمام نهجالبلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام است .
3) فیضالاسلام، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، ص50 .
4) همان .
5) همان .
6) فیض الاسلام، همان، خطبه 5، ص 57 .
7) همان .
8) فیض الاسلام، همان، خطبه 3، ص 46 .
9) همان، ص 50 .
10) همان، نامه 28، ص 898 .
11) همان، خطبه 5، ص 57 .
12) همان، خطبه 16، ص 66 .
13) آل عمران، آیه 61، و آیه مباهله .
14) فیض الاسلام، خطبه 16، ص 66 - 67 .
15) فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، خطبه 16، ص 67 «فیه معالحال التی وصفنا زوائد من الفصاحة، لا یقوم بها لسان و لا یطلع فجها انسان»
16) همان، خطبه 3، ص 52 .
17) همان، خطبه 40، ص 125 .
18) همان .
19) همان، ص 126 .
20) همان، خطبه 22 ص 81 .
21) همان، خطبه 32، ص 107 .