ملاقات و گفتگوی عبدالمطلب با ابرهه

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 عبدالمطلب همراه با بعضی از پسرانش با حُناطه به سوی جایگاه ابرهه حرکت کردند، وقتی که به لشکر رسیدند، عبدالمطلب با راهنمایی شخصی به نام اُنَیس نگهبان فِی ها با وساطتت ذونفر بر ابرهه وارد شد.
ابرهه بسیار بر عبدالمطلب احترام کرد، از تخت خود فرود آمد و بر زمین نشست، و عبدالمطلب را با تجلیل و احترام کنارش نشاند، و توسط مترجم به او گفت: چه نیازی داری؟
عبدالمطلب گفت: به من خبر رسیده دویست شترِ مرا غارت کرده ای، دستور بده آن ها را به من برگردانند.
ابرهه گفت: من وقتی که سیمای عظیم تو را دیدم در نظرم بسیار بزرگ جلوه کردی، ولی این گفتارت تو را در نظرم کوچک نمود، آیا برای برگرداندن دویست شتر با من صحبت می کنی، و از خانه کعبه که خانه تو و دین تو است، و من برای ویران کردن آن آمده ام هیچ سخنی نمی گویی؟!
عبدالمطلب گفت: اءِنِّی اَنَا رَبُّ الاِبِلِ، وَ اءنّ لِلبَیتِ ربّاً سَیَمنَعُهُ؛
من صاحب شتر هستم، و برای خانه کعبه صاحبی است که به زودی از آن دفاع می کند.
ابرهه با غرور و گستاخی گفت: هیچکس نمی تواند مانع من شود و از ویران کردن کعبه توسط من جلوگیری نماید.
عبدالمطلب گفت: هر کار می کنی بکن.